وقتی علم به حاشیه می‌رود؛

تراژدی مدیریت پسماند در سرزمین باران

0 ۸۷

در دل جنگل‌های سرسبز هیرکانی، جایی که باران‌های بی‌وقفه گیلان، زمین را می‌شوید و رودخانه‌ها را پرآب نگه می‌دارد، یک فاجعه خاموش در حال گسترش است. گیلان، با جمعیت متراکم بیش از ۲.۵ میلیون نفر و هجوم سالانه میلیون‌ها گردشگر، روزانه بیش از ۲۰۰۰ تن زباله تولید می‌کند؛ آماری که در ایام تعطیلات به ۳۰۰۰ تن هم می‌رسد.

 

اما این زباله‌ها نه بازیافت می‌شوند و نه به درستی مدیریت؛ بلکه مانند زخمی کهنه، بر پیکر تالاب انزلی، رودخانه‌های زرجوب و گوهررود، و جنگل‌های سراوان می‌نشیند. داستان مدیریت پسماند در گیلان، بیشتر شبیه به یک رمان تراژدیک است: پر از قهرمانان کاغذی، شوهای سیاسی، و پایان‌هایی که هرگز نمی‌رسند.

 

رشت، مرکز استان، شهری که بین دو رودخانه پرآب زاده شد، حالا در محاصره شیرابه‌های سمی است. روزانه ۷۰۰ تا ۹۰۰ تن زباله به سایت سراوان وارد می‌شود، جایی که کوهی از زباله‌های ۴۰ ساله، بوی تعفن را تا کیلومترها پخش می‌کند.

 

 انزلی، با تالاب بین‌المللی‌اش که روزگاری عمقی ۱۰ متری داشت، حالا در بخش‌هایی به ۲۰ سانتی‌متر رسیده – پر از رسوبات فاضلاب صنعتی، کشاورزی و شهری. این تالاب، قلب تپنده اکوسیستم گیلان، حالا نفس‌های آخر را می‌کشد.

 

ماهیان‌اش مرده‌اند، پرندگانش کوچ کرده‌اند، و ریزگردهای ناشی از خشک‌شدن آن، تهدیدی برای سلامت عمومی است. اما این هشدارها جدید نیستند؛ دهه‌هاست که تکرار می‌شوند، و هر بار با افتتاح‌های نمایشی و وعده‌های انتخاباتی، به حاشیه رانده می‌شوند.

 

بازی سیاسی: از افتتاح‌های کاغذی تا تعطیلی کارخانه‌ها

تاریخ مدیریت پسماند گیلان، آینه‌ای از سیاست‌زدگی است. پروژه‌هایی مانند کارخانه‌های کمپوست که قرار بود زباله‌ها را به کود تبدیل کنند، حالا یا تعطیل شده‌اند یا با ظرفیت ناکافی کار می‌کنند.  

 

بسیاری از تصمیم‌گیران استانی و محلی، دانش کافی از مفاهیم مدرن مدیریت پسماند ندارند و این حوزه را صرفا به «جمع‌آوری و دفن» تقلیل داده‌اند و ضعف در آموزش و فرهنگ‌سازی در میان مردم نیز مشکل را دوچندان کرده است.

 

پیامدهای این رویکرد و آلودگی شدید تالاب انزلی و رودخانه‌های منتهی به آن و انتشار بوی نامطبوع و شیرابه در مناطق اطراف سایت‌های دفن و آسیب جدی به اکوسیستم جنگل‌ها و زمین‌های کشاورزی و از دست رفتن فرصت‌های اقتصادی و اشتغال‌زایی ناشی از بازیافت و اقتصاد چرخشی است.

 

به نظر می‌رسد وقت آن رسیده که بحث مدیریت پسماند از بازی سیاسی خارج شود و به عنوان یک موضوع محیط‌زیستی، اجتماعی و اقتصادی دیده شود. راهکار کلیدی، طراحی یک نقشه راه جامع و علمی برای کل استان گیلان است که در آن فناوری مناسب با شرایط اقلیمی انتخاب شود.

 

مدیریت یکپارچه شهری و روستایی لحاظ گردد. بودجه و سرمایه‌گذاری پایدار تعریف شود. بخش خصوصی و دانشگاه‌ها نقش جدی ایفا کنند.

 

بحران مدیریت پسماند در گیلان؛ اسیر روزمرگی و منافع کوتاه‌مدت

واقعیت این است که هیچ‌گاه در استان گیلان نگاه اصولی و درستی به مقوله مدیریت پسماند وجود نداشته است. مدیریت پسماند نه یک موضوع یک‌روزه و دوساله، بلکه یک مساله زیرساختی و بلندمدت است که نیازمند برنامه جامع و نقشه راه مشخص می‌باشد.

 

در چنین نقشه راهی، هر مدیری که روی کار می‌آید، موظف است بخشی از آن را اجرا کند، نه اینکه دوباره از ابتدا برای خود طرحی بنویسد و بخواهد در مدت کوتاه مدیریت خود، مساله‌ای پیچیده و زمان‌بر را به‌صورت نمایشی حل‌وفصل کند.

 

همین نگاه کوتاه‌مدت باعث شده است که به جای ساختار پایدار، شاهد افتتاح‌های نمایشی باشیم که در نهایت هیچ تاثیری بر بهبود وضعیت نداشته‌اند. نگاهی به عملکرد مدیران سال‌های گذشته نشان می‌دهد که اغلب تلاش‌ها نه بر پایه دانش کارشناسی، بلکه بر اساس نظرات غیرمتخصصان و فشار پیمانکاران شکل گرفته است.

 

متاسفانه در بسیاری از موارد، این پیمانکاران بودند که به جای کارشناسان متخصص، نقشه راه را تعیین کردند و مسیر را به کارفرماها نشان دادند. طبیعی است که در چنین شرایطی، منافع شخصی شرکت‌ها و پیمانکاران بر منافع عمومی و سلامت مردم اولویت پیدا کند. نتیجه این روند، چیزی جز وضعیت بحرانی امروز گیلان نیست؛ جایی که محیط‌زیست، منابع‌طبیعی و زندگی مردم، قربانی تصمیمات مقطعی، شعاری و غیرکارشناسی شده است.

 

یکی از تاریک‌ترین خطاهای محیط‌زیستی گیلان

متاسفانه روندی که سال‌ها در کشور و به‌ویژه در گیلان شاهد آن بودیم، همواره نشان داده که نگاه اصولی به مقوله مدیریت پسماند وجود نداشته است. وقتی فردی که سابقه طولانی مدیریتی در گیلان داشت و با رویکردی علمی و تخصصی در حوزه اقتصاد شناخته می‌شد به عنوان بالاترین مقام اجرایی استان وارد شد، بسیاری از فعالان و دغدغه‌مندان محیط‌زیست امیدوار شدند که شاید این بار بتوان شاهد تصمیمات متفاوت و نتایج مثبت بود.

 

اما متاسفانه بر خلاف این انتظار، در دوره ایشان یکی از نگران‌کننده‌ترین تصمیمات محیط‌زیستی در حال وقوع است؛ تصمیمی که نه‌تنها باعث شگفتی و نگرانی فعالان محیط‌زیستی استان شد، بلکه بسیاری از کارشناسان کشوری نیز آن را به‌عنوان یک اشتباه مهلک تاریخی در کارنامه مدیریت محیط‌زیست گیلان قلمداد می‌کنند.

 

شاید سال‌ها بعد، تاریخ محیط‌زیست این استان از آن به‌عنوان یکی از نقاط سیاه یاد کند. خوشبختانه، به لطف افزایش آگاهی عمومی و حضور فعال سازمان‌های مردم‌نهاد محیط‌زیستی در سطح استان و کشور و همچنین حساسیت برخی پایگاه‌های تصمیم‌گیری ملی، فعلا این تصمیم با مخالفت جدی مواجه شده و از شدت و سرعت اجرایی شدن آن کاسته شده است.

 

اما پرسش اصلی همچنان باقی است: چرا با وجود ده‌ها بار هشدار، نقد کارشناسی، و تجربه‌های تلخ گذشته، باز هم مدیران ترجیح می‌دهند از همان سوراخ تکراری بارها گزیده شوند؟ چرا محیط‌زیست، که اساس توسعه پایدار و زندگی سالم مردم است، همچنان در اولویت تصمیم‌گیری‌های کلان قرار نمی‌گیرد؟

 

آیا منافع کوتاه‌مدت و نمایشی، واقعا ارزش آن را دارد که آینده یک استان و نسل‌های بعدی قربانی شود؟ این پرسش‌ها، امروز نه فقط دغدغه فعالان محیط‌زیست گیلان، بلکه مساله‌ای ملی است؛ مساله‌ای که اگر پاسخ روشنی برای آن پیدا نشود، فردا نه‌تنها گیلان، بلکه کل کشور با بحران‌های جبران‌ناپذیر روبه‌رو خواهد شد.

 

دانش گمشده: از متخصصان نادیده‌گرفته تا فرهنگ‌سازی فراموش‌شده

یکی از دردناک‌ترین فصل‌های این داستان، بی‌توجهی به متخصصان است. گیلان پر از فارغ‌التحصیلان محیط‌زیست است اما تصمیم‌گیری‌ها اغلب به دست غیرمتخصصان می‌افتد.

 

واقعا نمی‌دانم چرا هیچ علاقه‌ای به استفاده از متخصصان این حوزه وجود ندارد. همیشه با خودم فکر می‌کنم وقتی به دانشجویانی که در این زمینه مشغول تحصیل‌اند نگاه می‌کنم، چه باید به آن‌ها بگویم؟ آیا باید بگویم درس بخوانید تا در آینده از تخصص شما استفاده شود؟ واقعیت این است که صادقانه، پاسخی برایشان ندارم.

 

حتی گاهی خود ما هم در برابر این پرسش، پاسخی نداریم. چگونه می‌توانیم به جوانان بگوییم وارد این رشته شوید، متخصص شوید، تلاش کنید، وقتی در عمل می‌بینند که نظر متخصصان نادیده گرفته می‌شود و افراد غیرمرتبط در این حوزه تصمیم می‌گیرند؟ کسانی که در حوزه تخصصی خودشان هم مشکلات زیادی برای حل کردن دارند، اما به‌راحتی وارد عرصه تخصصی  مدیریت محیط‌زیست می‌شوند و تصور می‌کنند می‌توانند بحران‌های پیچیده آن را حل کنند و گند می‌زنند!

 

نمی‌دانم واقعا در این مصاحبه‌ها و گفت‌وگوها چه باید گفت. درباره گیلان، درباره بحران پسماند، درباره نحوه مدیریت آن، درباره بهترین راهکارها، یا نمونه‌های موفق جهانی، بارها و بارها در رسانه‌ها، در جلسات تخصصی، در روزنامه‌هایی مثل اعتماد، در خبرگزاری‌ها، در تلویزیون و رادیو، صحبت کرده‌ایم. حرف‌های علمی و اصولی فراوانی بیان شده است.

 

اما این‌که چرا باز هم شنیده نمی‌شود و چرا همچنان همان مسیر اشتباه تکرار می‌شود، واقعیتش برای خودمان هم جای پرسش دارد. ولی گاهی در مصاحبه‌ها و یادداشت‌ها سخت است میان واقعیت تلخ و ضرورت ایجاد امید تعادل برقرار کرد. اما شاید بتوان راهی پیدا کرد که هم تصویر واقعی وضعیت را نشان دهد و هم کورسوی امیدی برای آینده باقی بگذارد.

 

نخست باید بر این نکته تاکید کرد که ارزش علم مستقل از سیاست است. حتی اگر امروز ساختار مدیریتی موجود چندان به تخصص توجه نکند، باز هم دانش و تجربه متخصصان می‌تواند در مقیاس‌های کوچک‌تر اثرگذار باشد؛ در پروژه‌های خصوصی، سازمان‌های مردم‌نهاد، همکاری‌های بین‌المللی و حتی استارتاپ‌های نوآورانه.

 

از سوی دیگر، باید به دانشجویان یادآوری کرد که تنها مسیر اثرگذاری، دولت و نهادهای رسمی نیست. بسیاری از کشورها همین مسیر پر پیچ‌وخم را طی کرده‌اند. متخصصان توانستند در بخش خصوصی، NGOها، مراکز نوآوری محیط‌زیست و حتی شبکه‌های علمی منطقه‌ای و جهانی، جایی برای خود و دانش‌شان باز کنند.

 

بیان تجربه شخصی می‌تواند تاثیرگذار باشد. این‌که یک استاد یا پژوهشگر بگوید بارها سخن علمی گفته و شنیده نشده، اما با این حال سکوت نکرده است. زیرا وظیفه متخصص بیان حقیقت و ارائه راهکار درست است، حتی اگر به کار گرفته نشود؛ چرا که در نهایت تاریخ درباره این رفتارها قضاوت خواهد کرد.

 

در عین حال، امید دادن هم باید مشروط باشد. باید با صداقت گفت که شرایط امروز دشوار و پر از بی‌توجهی به تخصص است. اما تغییر بدون حضور نسل جدید متخصصان، امکان‌پذیر نخواهد بود. شاید نتیجه فوری حاصل نشود، اما اگر مسیر علمی رها شود، اساسا شانسی برای تغییر باقی نمی‌ماند.

 

و سرانجام، می‌توان به نمونه‌های جهانی اشاره کرد. کشورهایی مانند ژاپن یا آلمان نیز روزگاری با بحران‌های مشابه دست‌وپنجه نرم می‌کردند. آن‌چه آن‌ها را به الگویی جهانی بدل کرد، نه سکوت، بلکه مقاومت، پایداری و پافشاری متخصصان بود. این تجربه‌ها نشان می‌دهد که امید اگرچه سخت و زمان‌بر است، اما دست‌نیافتنی نیست.

 

باز باران، با زباله

باز باران، با ترانه
با گهرهای فراوان
می‌خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل‌های گیلان
کودکی ده‌ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می‌دویدم همچو آهو
می‌پریدم از لب جوی
دور می‌گشتم ز خانه

می‌شنیدم از پرنده
داستان‌های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می‌شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی

لیک حالا، در این باران
گوهرش آلوده شد با زخم
می‌چکد شیرابه بر خاک
از دل جنگل، ز تالاب
رودها بیمار و بیجان
تالاب‌هامان خفته در
زیر آوار زباله
شد پایمال گیلان من

بشنو ای کودک، ای امید من
گرچه زخمی گشته این خاک
می‌توان با دانش و فکر
ساخت از نو، ساخت از نو
باز باران، باز خورشید
با دل پاک و نگاه نو
گیلان سبز و خرم ما
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا

 

«متخصص مدیریت پسماند و مدرس دانشگاه»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.