با کمی چاشنی اغراق میتوان دربارهاش نوشت؛ ۱۱ ماه سالش بارانی است و یک ماه دیگر هم ناودانهایش چِکه میکند.
اما همهی رشت بارانهای نقرهای و ریزهاش نیست. همانها که چیزی بین باران و مه در هواست تا این احساس بوجود بیاید که بارانهای آسمان رشت متفاوتترین است در «جهان».
خیلی دور،خیلی نزدیک رشت را میتوان به عکس کارت ملی اکثر ایرانیها تشبیه کرد. عکسهای نصب شده روی کارتهای ملی عموما بدمَنظرند. در حالی که چهرهی واقعی صاحب تصویر به بدی عکس الصاقی نیست. توصیفات دلبرانه از رشت در رسانهها و شبکههای اجتماعی مصداق بارز این مثال است.
رشت به لطف کاربرانِ جان شیفتهاش در فضای مجازی شهری فوقالعاده زیبا، توسعه یافته، شاد و با فرهنگی پیشروتر از ایران تصویر شده است. رشتِ رسانهها، رنگین کمانی با پیاده راههایی خیس و پسر و دخترهای خوشسیما، مو افشان و چتر به دست زیر باران است.
حتی دستفروشها و آنانی که مشغول خرید چوچاق و ترب از دستفروشان کنار خیابان یا در حال به نیش کشیدن چنجهای کباب از یک گاری «کباب کثیف» هستند هم متفاوت از هرجای ایران به تصویر در میآیند.
همین تمجیدهای تمام نشدنی از شهر رویایی طی سالهای گذشته تعدادی هنرمند، نویسنده و روزنامهنگار را به رشت کشانده تا چند صباحی زیستن در «شهر همیشه بیدار ایران» را تجربه کنند.
رشت همانند منطقه ۲۳ تهران
این افراد به جز چند میلیون مسافری هستند که هر سال از شهرهای مختلف ایران و بویژه تهران روانه رشت میشوند. موضوعی که سال گذشته باعث کنایه ناصر حاج محمدی شهردار سابق رشت شد تا بگوید؛شهر رشت از مراکز گردشگری مهم است که به جرات میتوانم بگویم که رشت همانند منطقه ۲۳ شهر تهران است چرا که در یک تعطیلی دو سه روزه مردم تهران در کوتاهترین زمان ممکن به سمت شهرهای شمالی به خصوص رشت گسیل میشوند.»
اما این مسافران در رشت میتوانند به دنبال چه چیزی باشند. چیزی که سودی هم عاید ساکنان شهر کند که تقریبا در تمام ایام تعطیل ناگزیرند از تحمل ترافیک،ازدحام و افزایش قیمت کالاها؟
نجاتبخش مانند رشت و غذاهایش
شمار زیادی از مسافران که گاه از هوای شرجی رشت در تابستان تصوری ندارند و نرسیده به میدان گیل،نفسشان از گرما و شرجی بند میآید اگر علاقهای به معماری داشته باشند مسیرشان به میدان شهرداری کج میشود تا چند ساختمان تاریخی پیادهراه شهر را آنهم از بیرون تماشا کنند.
شانس این مسافران سرشار بودن گیلان از تنوع غذاییست و رستورانهای رشت هم چکیدهای از این بازار بزرگ طعم و مزه هستند. موضوعی که باعث شد با ابتکار چند مدیر شهرداری، رشت از سال ۹۴ به عنوان تنها شهر خلاق خوراک شناسی یونسکو در ایران ثبت شود.
رشت برای گردشگران خلاصه میشود به ساختمانهای تاریخی مرکز شهر که مشهور است به ساختمان شهرداری و کمی آنسوتر خانه میرزاکوچکخان و گاه کوچههای تنگ و آجرنمای ساغریسازان و برای بعضیها هم بازار بزرگ.
البته تلاشهای پیرامون ایجاد برند شهر خلاق خوراک هم به جای ارتقای توسعه فرهنگی و اقتصادی و جذب گردشگر خارجی تا همین حالا قربانی دعواهای تمام نشدنی بین اعضای شورای شهر با شهرداران متعدد و مدیران میانی بود و از آن تاریخ تاکنون چند شهردار و مدیر مربوطه برکنار و عموما افراد فاقد ذهنیت و علاقه نسبت به این کار، زمام امور را در دست گرفتهاند. تابستان امسال هم خبرهایی مبنی بر احتمال حذف رشت به دلیل عملکرد نامناسب وعده داده شده پیرامون موارد مدنظر یونسکو منتشر شد که به نظر میرسد به دلیل شیوع ویروس کرونا و عدم امکان بررسی دقیق شرایط، نام رشت برای ۴ سال دیگر هم در این فهرست باقی مانده تا شاید مدیران شهرداری رشت بتوانند از تنوع غذایی بیش از ۲۰۰ خوراک گیلان به نفع مرکز استان بهرهبرداری مناسبی داشته باشند.
چون در حال حاضر برای گردشگران داخلی و اندک مسافر خارجی که قدم به رشت میگذارند انتخابهای زیادی برای گشت و گذار وجود ندارد. از دهها خانهی قدیمی رشت تعداد کمی باقی مانده و از بین آنها هم امکان بازدید برای عموم به انگشتان یک دست هم نمیرسد. برای همین رشت برای گردشگران خلاصه میشود به ساختمانهای تاریخی مرکز شهر که مشهور است به ساختمان شهرداری و کمی آنسوتر خانه میرزاکوچکخان و گاه کوچههای تنگ و آجرنمای ساغریسازان و برای بعضیها هم بازار بزرگ.
رشتِ فیلمها
واقعیت آن است که رشت از دور دل میبَرد از نزدیک زَهرِه؛ شانس بسیاری از ساکنان و گردشگرانش این است که رشت از شمال به دریای کاسپین و خمام و از شمال غرب به انزلی، از غرب به شفت، صومعهسرا و فومن، از جنوب به سنگر و رودبار و از شرق به کوچصفهان و آستانه اشرفیه منتهی میشود. جاهایی که هر ساکن و مسافر رشت اراده کند نهایتا بین ۲۰ دقیقه تا یک ساعت بعد آنجا اطراق کرده. همین کوتاهی مسافت بین مرکز استان با شهرهای اطراف است که جمعیت حدود ۷۰۰هزار نفریاش را به بیش از یک میلیون تَن در روز افزایش میدهد. شاید همین موضوع باعث شده که بعضی از سازندگان فیلم در ایران که میخواهند از جذابیتهای نام «رشت» در فیلمهایشان استفاده کنند از باغات چای لاهیجان تا کلوچه فومن و دریای بندر انزلی و برنج شفت، طبیعت تالش و یخ دربهشت خمام و تعداد زیادی از المانهای دیگر شهر و روستاهای گیلان را به نام رشت به مخاطب غالب میکنند.
از دعواهای حقیرانه تا فروش زیرپوش در سینما
داستان مدیریت شهری که آسمان و زمینش در طول سال به طور میانگین میزبان ۱۳۶۰میلیمتر باران است اما به دلیل فقر شدید سرانهی سبز، سیمای کویری دارد هم نسبت نزدیکی با آنارشیسم دارد؛ وقتی بدانیم میانگین عمر مدیران شهریاش طی ۴دهه گذشته حدود یک سال بوده و شورای شهر سومش منحل و شوراهای ادوار دیگر هم تا مرز انحلال پیش رفتهاند و اغلب مدیرانش دارای کارنامه ضعیفی هستند، پی میبریم که چگونه سالنهای تعطیل شدهی سینمایی شهری که به «دروازه اروپا» شهرت داشت از سینماهای فعالش بیشتر است. اگر در گذر زمان مدیران ادارهی فرهنگ و ارشاد، شهرداری و شورای شهر رشت به جای مباحث حقیرانه عموما شخصی به سرمایهگذاری و مشارکت برای بهبود وضعیت فرهنگی و اجتماعی شهر مشغول بودند دست کم میتوانستند مانع تعطیلی یکی از مراکز فرهنگی شوند.
آخرین سینمای تعطیل شدهی رشت سینما انقلاب در میدان شهرداری رشت است که حالا به جای بنر فیلمهای سینمایی در ورودی منتهی به سالن سینمایش کلاه،دستکش و زیرپوش اکران عمومی میشود.
به خاطر بیاوریم که آغاز نمایش فیلم در رشت به دههی ۹۰ سال ۱۲۰۰ خورشیدی برمیگردد یعنی تقریباً همزمان با شروع فعالیت در هالیوود آمریکا.طبق نوشتههای تاریخی،کمی بعد اولین سینما در رشت با نام سینما ایران افتتاح شد که البته چند دهه است تخریب و به پارکینگ اتومبیلهای محدودهی سبزهمیدان تبدیل شده است.
سالن استاندارد؛ شاید ۱۲ سال بعد
داستان تئاتر در رشت هم غصهدارتر از سالنهای سینما است. بویژه آنکه اصلا ورود تئاتر به ایران را از رشت میدانند جایی که از سال ۱۲۸۶خورشیدی در سالن مدرسه ارامنه ابتدای خیابان سعدی برای مردم تئاتر اجرا میشد اما در حال حاضر علیرغم تمام تلاشهای اهالی تئاتر،حتی یک سالن استاندارد نمایش هم در رشت وجود ندارد.
اولین اتوبوسی که قبل از سال ۱۲۹۰ وارد ایران شد در رشت مورد استفاده قرار گرفت اما سالهاست فریاد ساکنانش از فرسودگی و کمبودهای حمل و نقل مرکز استان به آسمان بلند است.
همانطور که این شهر که رکورددار برگزاری کنسرت در کشور است از داشتن یک سالن استاندارد برای کنسرت محروم است و علاقهمندان به موسیقی در تالارهای عروسی و سالنهای ورزشی با اعمال شاقه به دیدن ستارههای موسیقیشان میروند. البته اهالی فرهنگ و هنر رشت باخبرند که تالار مرکزی رشت بعد از ۱۲سال انتظار،حدود یک سال قبل افتتاح شد. اما ظاهرا قرار است ۱۲ سال هم بر سر چگونگی استفاده و بهرهبرداری از آن طرح دعوا شود و سالها بعد به عنوان اثری فرهنگی که بدون استفاده مستهلک شد،نامش در کتاب رکوردها ثبت شود.
۲۰سال «مطالعه» برروی قطار رشت
همین ماجرا درباره ناوگان حمل و نقل رشت که شهر اولینها خطاب میشود هم صدق میکند.گفته میشود اولین اتوبوسی که قبل از سال ۱۲۹۰ وارد ایران شد در رشت مورد استفاده قرار گرفت اما سالهاست فریاد ساکنانش از فرسودگی و کمبودهای حمل و نقل مرکز استان به آسمان بلند است. از اوایل دهه هشتاد اعلام شد که مطالعات طرح جامع قطار درونشهری رشت به پایان رسیده اما حالا که در زمستان سال ۹۹ به سر میبریم از آن وعده یک گام برای این موضوع برداشته نشده است. یعنی نه تنها ماه بلکه گذر سال و دهه هم برای مدیران چند سال اخیر رشت،مفهومی فاقد اهمیت است. اندوه آنجاست که حوالی سالهای ۱۲۶۱ یعنی حدود ۱۷۰ سال قبل اولین مسیر راهآهن در ایران از پیربازار رشت به سمت بندر انزلی احداث شده بود.
واقعیت آن است که رشت شهری عجیب است و علی رغم تمام بحثهای مطرح شده دربارهی پیشرو بودن مردمانش، از مجلس موسسان تا مجلس شورای ملی و مجلس شورای اسلامی و حتی شورای شهرش، تاکنون تنها پنج زن موفق به داشتن کرسی نمایندگی این شهر شدهاند.
اگر بدانیم که رشت تا سال گذشته اصلا به شبکهی راهآهن ایران هم متصل نبود شاید به حجم عقبماندگیها و ادعاهای واهی مدیران میانمایه در مرکز استان بیشتر پی ببریم.
انحلال؛متد ویژهی مدیریتی در رشت
همانهایی که دو تیم سپیدرود و داماش که در تمام گیلان محبوبند را مانند گوشت قربانی در دعواهای شخصیشان تقسیم کردند تا حالا سپیدرود که با مشقت زیاد به لیگ برتر ایران رسیده بود در دسته دوم فوتبال ایران با تیمهای گمنام محلی بازی کند و در شاهکار دیگری از مدیران این شهر، امتیاز لیگ دسته اولی هم از داماش پس گرفته شد تا داماشی که سالها با چنگ و دندان و با هیچ در بازیهای لیگ و جام حذفی درخشیده بود حالا به لیگ زیر گروه و دسته سوم سقوط کند.
دو تیمی که در میان ندانمکاری مدیران پرادعا، سالهاست حسرت بازی در یک چمن استاندارد را در دل دارند. چون مدیران راحتطلب شهرشان تصمیم گرفتند چمن استادیوم عضدی و سردار جنگل مصنوعی باشد. آنهم در شهری که مردمش به طنز میگویند ساعتی بعد از پرتاب آب دهان هم زمینش سبز میشود. البته که به لطف همین مدیریت از استادیوم عضدی فقط نامی باقی مانده و ورزشگاه سردار جنگل هم در حسرت امکانات در حال فرسوده شدن است.حسرتی که چند سالی است گریبان زنان عضو دو تیم فوتسال رشت را هم گرفته وقتی شنیدند که طبق متدهای «مدیریتی» در رشت، تیمهای لیگ برتریشان باید منحل شود.
اندوه این شهر و مردمش شبیه همین ۱۲ دیماهست که به نام روز رشت انتخاب شده؛ طبق تقویم ایران دوازدهم دیماه یعنی ۲۸۸ «روز» از سال گذشته و ۷۷ «شب» آن باقی مانده.تراژدی ماجرا تفاوت بنیادین مفهوم «زمان» برای تصمیم گیران رشت است تا نتوان رمانتیکوار نوشت؛صبح میشه این شب،باز میشه این در.
وضعیت رشت از نظر امکانات ورزشی هم دست کمی از روایت برشمرده ندارد و یکی از فقیرانهترین سرانهها در میان مراکز استانها از آنِ رشت است.
کرسیهای دور از دسترس زنان
واقعیت آن است که رشت شهری عجیب است و علی رغم تمام بحثهای مطرح شده دربارهی پیشرو بودن مردمانش، از مجلس موسسان تا مجلس شورای ملی و مجلس شورای اسلامی و حتی شورای شهرش، تاکنون تنها پنج زن موفق به داشتن کرسی نمایندگی این شهر شدهاند. در حالی که تعداد مردان برگزیده از سوی ساکنانش در انتخابات آزاد و غیر آزاد این سالها بیش از ۱۰۰ تَن بوده است.
از قدیمی رشتی تا رشت بیپناه
تعداد زیادی از ساکنان این جغرافیا با افتخار میگویند که پروفسور اکبرزاده، دکتر بهزاد، پروفسور رضا، پروفسور سمیعی، و هنرمندان و اندیشمندان سرشناس بسیاری در خاک رشت بالیدهاند و آنان هم چنین روش و منشی را میپسندند اما وقتی به ترکیب مدیران و بعضی نمایندگانشان نگریسته میشود نسبتی با دانش،تخصص و تعهد اخلاقی به سرزمین مادری در آنها به چشم نمیخورد.اینکه نقش تقصیر شهروندان در شرایط بوجود آمده چند درصد است به دلیل پیچیدهگیهای سیاسی ایران قابل اثبات نیست.
به نظر میرسد که مردم رشت خستهاند از شنیدن شعار دربارهی رودخانههای زرجوب و گوهررود،تالاب عینک،جنگلهای سراوان و دهها وعدهی مشابه. آنها «وا» دادهاند و سالهاست سقف مطالباتشان به آسفالتِ کف پا و لکهگیری کوچه و خیابانهایشان تبدیل شده است.
صبح میشه این شب؟
اندوه این شهر و مردمش شبیه همین ۱۲ دیماهست که به نام روز رشت انتخاب شده؛ طبق تقویم ایران دوازدهم دیماه یعنی ۲۸۸ «روز» از سال گذشته و ۷۷ «شب» آن باقی مانده.تراژدی ماجرا تفاوت بنیادین مفهوم «زمان» برای تصمیم گیران رشت است تا نتوان رمانتیکوار نوشت؛صبح میشه این شب،باز میشه این در.
چقدر خوندنی و کامل.. مرسی.
درود بر شما بانوی گرانمایه
این نوشتارهای یکسره سیاه چنانچه بتواند تکانی بر آنان که دست اندر کارند دهد، سودمند است و من هم با چنین روشی همداستانم. اما خودمان می دانیم که رشت آن گونه که گفتید، بَد نشده و درست عکس آن واژه های پایانی این نوشتار، آری، صبح می شود و در گشوده خواهد شد با کوشش خردمندانی چون شما!