از ساعت ۵:۵۰ دقیقه صبح روز جمعه دوازدهم آبان ماه که چهل نفر از عزیزان ما در کلیدبر، کمپ درمان معتادان در لهیب آتش بیاحتیاطی، سودجویی و بیمسوولیتی سوختند و داغ دیرپایی بر دل خانوادهها و نزدیکان خود گذاشتند و همهی مردم ما را ماتمزده کردند، کمتر از یک هفته میگذرد و هنوز هیچ گزارش یا خبری از این واقعه که به درستی و به واقع با بررسی همهی ابعاد ماجرا را روشن کند منتشر نشده و لهیب آتشی که جان و هستی عدهای را اینچنین به نابودی کشید دامن حتی یک نفر از مسوولین شهرستانی و استانی را نگرفته و هیچیک از مسوولین دورتر این ماجرا مانند بهزیستی شهرستان و بهزیستی استان نه تنها اظهار نظر کارشناسی از آنها ندیدیم بلکه حتی یک عذرخواهی معمول هم برای خود واجب ندیدند.
بازداشت مسوول (صاحب) این کمپ تنها موردی بود که رسانهای شد و چنین مینماید که در کشور ما قاعده بر این است که چنین حوادثی به قول خودشان زود جمع شود و کش پیدا نکند! در حالی که برای مردم اعم از خانوادههای عزیز از دستداده و بقیه مردم که پیگیر موضوع هستند هنوز ابهامات و سوالات متعدد و بیپاسخ در زمینه علت حادثه، نقش کمتوجهی و عدم حضور مسئولین، نقش عدم نظارت نهادهای ناظر و استانداردهای این مرکز وجود دارد.
باز شبههانگیز است که ما مطالبهگری مشخصی هم از سوی خانوادههای جانباختگان این حادثه دلخراش نشنیدیم! در حالی که تعدادی از مسوولین ارشد استان و وزیر کشور با حضور در محل حادثه چنین وانمودند که مساله بهطور جدی و کارشناسی پیگیری و گزارش میشود.
متاسفانه ذهنیت برخی از مردم ما هم هنوز در مورد اعتیاد و فرد معتاد حاوی برداشتهای غیرمنصفانه و غیرعلمی است. در حالی که بسیاری از متخصصان همچنان بر این باورند که ابعاد و دلایل گرایش به مواد مخدر اگرچه در برخی موارد در لیستی مشخص عرضه میشود لکن به واقع برخی عوامل ژنتیک و فیزیولوژیک آن مشخص نشده است و نمیتوان امر اعتیاد و گرایش به مواد مخدر را با اظهار نظرات عوامانه و غیرکارشناسی توجیه و تشریح کرد.
سابقهای از نیمقرن پیش در مورد ترک اعتیاد دارم. در زاهدان که به عنوان مددکار اجتماعی مدتی در بیمارستان معتادان زاهدان مشغول بودم در آن مقطع افرادی را که به ناس و نسوار و حشیش مبتلا بودند به عنوان معتاد نمیشناختند زیرا مصرف این مواد را که بسیار هم در آن منطقه شایع بود به عنوان عادت ارزیابی میکردند چون وابستگی جسمی نداشت و به عنوان عادت موجد وابستگی روانی می شد. و صرفا معتادان به تریاک را بستری میکردیم که گاهی همهی اعضاء خانواده از کوچک و بزرگ را دربر میگرفت، روشها هم همان روش معمول؛ ایجاد محدودیت برای بیمار، تجویز مقادیری حرکات مشکل و داروهای حاوی مخدر ضعیفشده و عذاب و دردی که بیمار طی حدود یک ماه تا یک ماه و نیم متحمل میشد.
حالا اگرچه بنده اطلاع دقیقی از کار این کمپهای درمان اعتیاد ندارم لکن چنین به نظر میرسد که ظاهرا روشها در همین حد و مرز است و همانطور که تولید و توزیع مواد مخدر به عنوان تجارت کثیف اما پرسود ارزیابی میشود، این مراکز هم خود نوعی تجارت است و بیچاره معتاد که هم منافع تولید و فروش مواد را تامین میکند و هم منافع مثال «درمانگران!» را…
ارزیابی کارشناسان این بود که اگر از کسانی که این مراحل را به خوبی طی میکردند و به قول معروف سمزدایی شده، پاک بیمارستان را ترک میکردند و اگر فقط سه درصد دوباره معتاد نشوند و پاک بمانند و به زندگی عادی ادامه دهند، آن دوره، دوره موفق تلقی میشد؛ در غیر این صورت در حالی که همهی شرایط و عوامل درونی و بیرونی گرایش به مواد ثابت و بدون تغییر مانده، محدودیت و ستم یک ماهه و دو ماهه و مثال درمان کار زیادی برای بیمار معتاد نمیکند.
حالا اگرچه بنده اطلاع دقیقی از کار این کمپهای درمان اعتیاد ندارم لکن چنین به نظر میرسد که ظاهرا روشها در همین حد و مرز است و همانطور که تولید و توزیع مواد مخدر به عنوان تجارت کثیف اما پرسود ارزیابی میشود، این مراکز هم خود نوعی تجارت است و بیچاره معتاد که هم منافع تولید و فروش مواد را تامین میکند و هم منافع مثال «درمانگران!» را…
متاسفانه چنین حوادثی در چند روز اول آن هم به صورت شعاری و تبلیغاتی در محافل و مجالس مسوولان مورد نظر است بعد که آبها از آسیاب افتاد همه امور به روال سابق ادامه مییابد… به هر حال ما آرزو و اظهار امیدواری میکنیم برای پیگیری و برخورد با عوامل و افراد و مسوولان موثر و مقصر در این حادثه و اعمال نظارت جدی بر این مراکز، و بازنگری در صدور مجوز برای افراد متناسب با تخصص و امکانات آنها و بهکارگیری استانداردهای لازم در مراکزی که متکفل نگهداری تعدادی از افراد به صورت شبانهروزی هستند مطالبه عمومی همهی ماست، اگر شنیده شود.
در این میان مطلبی خواندم از آقای دکتر جوزی روزنامهنگار و پزشک دردآشنا و دلسوز که وجود چنین مراکزی با این روشهای درمانی را زیر سوال بردهاند و همهی ما را در قبال ادامه چنین وضعیتی مسوول میشناسند که سخنان و نظرات کارشناسی ایشان میتواند در یک جمع متخصص مورد بررسی و مداقه قرار گیرد.
سخن آخر این که باید و میتوان اظهار امیدواری کرد که حادثه دلخراش و تلخ کمپ کلیدبر لنگرود تلنگر جدی باشد به نهادهای مسوول که برای جلوگیری و پیشگیری از بروز چنین حوادثی و نیز برای یافتن راههای منطقی و درست جهت درمان معتادان با اتکا به روشها و یافتههای علمی جدید اندیشه کنند. بلکه میتوان اظهار امیدواری کرد اما…
متاسفانه چنین حوادثی در چند روز اول آن هم به صورت شعاری و تبلیغاتی در محافل و مجالس مسوولان مورد نظر است بعد که آبها از آسیاب افتاد همه امور به روال سابق ادامه مییابد… به هر حال ما آرزو و اظهار امیدواری میکنیم برای پیگیری و برخورد با عوامل و افراد و مسوولان موثر و مقصر در این حادثه و اعمال نظارت جدی بر این مراکز، و بازنگری در صدور مجوز برای افراد متناسب با تخصص و امکانات آنها و بهکارگیری استانداردهای لازم در مراکزی که متکفل نگهداری تعدادی از افراد به صورت شبانهروزی هستند مطالبه عمومی همهی ماست، اگر شنیده شود.