فرهنگ و هنر، آخر خط است؟

92

نمی شناسمش. نمی دانم چه کاره بوده، ازکجا آمده، چه سابقه ای در فرهنگ، هنر و مدیریت فرهنگی دارد. او هم مرا نمی شناسد. مرا که بیش از سی سال در این شهر قلم می زنم، همایش برگزار می‌کنم، نقد می نویسم، اجرا می‌کنم و… کمی آنسو تر نه نویسندگان دیگر، نه کارگردانان، نه بازیگران، نه اهالی موسیقی، نه ناشرین، نه رسانه ها و سایت های خبری، نه روزنامه نگاران و نه  …  را هم نمی شناسد و آنان نیز صنمی با او ندارند.

لابد در دوره وزیری که بدترین و دل آزارترین کارنامه مدیریت فرهنگی کشور را داشته و با تندروی و افراطی گری همه فرهنگ و هنر کشور را از خود رنجانده است، ماموریت پیدا کرده که برو در دهات گیلان و بعد از آن زلزله مدیریتی یک کاریش بکن دیگر.

 

و اکنون دست کم دوسالی است که هر چه می نویسند و می‌نویسیم و می‌گویند و می‎گوییم، فریادمان بجایی نمی‌رسد.

او را درهیچ سالن نمایشی نمی‌بینم. احتمالا حوصله تاتر و نمایش را ندارد. تاکنون در هیچ همایش علمی در مرکز استان دیده نشده و احیانا وقت این کارها را هم ندارد. سالن های نمایش دولتی را به مرکز درآمد از جیب خالی هنرمندان تاتر و نمایش تبدیل کرده تا آخرین رمق آنان را نیز بگیرد، تا خیل جوانان علاقمند، عطای هنر را به لقایش بخشیده و بگریزند و بحرانی جدید به سلسله بحران های اجتماعی افزوده شود.

تالار مرکزی رشت این سرمایه عظیم فیزیکی و بستر مهم فعالیت های فرهنگی و هنری به حال خود رها شده و در حال تخریب است. ایضا شما بخوانید همه سالن های نمایش استان.

 

برنامه ای مجوز گرفته و در حال اجرا، با دخالت عناصر غیرمسئول بطور ناگهانی بعد از سه شب، تعطیل شده و مدیر فرهنگی استان در خواب ناز و شاید جرات ایستادگی و هیچگونه دفاعی دست کم از امضای خود را هم ندارد.

 

بررسی و صدور مجوز انتشار کتاب های نویسندگان گیلانی که در دولت های قبلی، در استان گیلان بوده، به تهران رفته و کلی کتاب در صف سانسور ممیزان غیر پاسخگوی دولت قبلی در این دوران قحطی و بی رونقی کتاب و کتاب خوانی معطل و مایه دلسردی نویسندگان و ناشرین شده است. نوشتن و امضای طومار و بیانیه جمعی ناشرین که بررسی کتاب و صدور مجوزها را به استان برگردانید نیز، اصلا و ابدا مورد پیگیری حضرت مدیر فرهنگی استان نبوده و نیست.

 

با تشکیل دولت وفاق و بروز امیدهایی برای تغییر و تحول هرچند اندک، استان گیلان شانس استانداری آگاه، کتابخوان و دغدغه مند را به خود دیده است. استاندار نوزدهم گیلان اقتصاد خوانده. سابقه مدیریت استانی دارد. هر جا که می نشیند و برمی خیزد ازتوسعه، اقتصاد، بانک، بودجه، تاثیرمدیریت، حفظ محیط زیست و رونق و وفاق و همدلی می‌گوید.

اما فرهنگ و هنردر آخرخط است. درعمل فرهنگ و هنر، چندان اهمیتی نه برای مردم و نه برای مسئولان ندارد. جایی که نان مردم در تهدید است و دلار سیر صعودی گرفته و کشور ناخواسته در آستانه جنگی خانمان برانداز است، سخن از کتاب، موسیقی، نمایش و همایش دیگر چه معنایی دارد؟

 

اما در واقع اهمیت دارد. معنا دارد. فرهنگ و هنر روح یک ملت است. بدون فرهنگ و هنر کالبد بی جان هیچ جامعه ای توان ایستادگی و تداوم زندگی را نخواهد داشت. شاید آخرین سکانس های غرق شدن کشتی تایتانیک در شاهکار دیوید کامرون را بیاد بیاورید که نوازندگان ارکستر، تا آخرین لحظه غرق و فرو روی کشتی در آب های سرد اقیانوس، و در نهایی ترین دقایق زندگی مسافران مضطرب و در حال مرگ، هم چنان می نواختند و می نواختند.

 

چرا نمی شود و نمی توان به آقای استاندار به عنوان مدیر ارشد استان رسانید، که جناب آقای حق شناس، فرهنگ و هنر هم اهمیت دارد. لطفا آن را درآخر خط تغییرات نگذارید. هنرمندان  و اهالی فرهنگ و هنر دل نازک هستند. به توجه بیشتری نیاز دارند. به مدیری که آنان را بشناسد. اتفاقا در این عرصه، حتما باید مدیری گیلانی و درد آشنای فرهنگ و هنر، سکان مدیریت اداره کل فرهنگ و ارشاد را در دست بگیرد.

سرمایه های انسانی و ظرفیت های موجود مدیریت فرهنگی در استان گیلان که تمامی استانداردها را داشته و بتوانند مراحل تعیین صلاحیت را برای سمت مدیرکلی فرهنگ و ارشاد استان گیلان طی کنند چندان هم زیاد نیستند که انتخاب آنان وقت گیر و تعارض آمیز باشد. ازهر طرف که می رویم با تعدادی کمتر از انگشتان یک دست مواجه می‌شویم.

 

کسانی که کارنامه پر و پیمان و سابقه مدیریتی قابل ذکر فرهنگی درعرصه انتشار کتاب، تقویت هنر نمایش، تولید موسیقی،حمایت از هنرمندان هنرهای تجسمی و نقاشی، برگزاری انواع همایش ها و نمایشگاه ها را داشته باشند.

کسانی که هنرمندان، نویسندگان، کارگردانان، موسیقیدانان، نقاشان، شاعران و اهالی فرهنگ انها را بشناسند و موانستی با انان داشته باشند.

 

 

 

 

 

نظرات بسته شده است.