۳۰۰ کتاب صبح روز ۲۴ آبان چشم انتظار مردمی بودند که در سایه سار آسمان ابری شهر انزلی قدم بر میداشتند.
باشگاه فرهنگی ورزشی ملوان انزلی به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی با اجرای طرحی با عنوان «کتابم کو؟» مردم انزلی را به پیادهروی در جستجوی کتاب فراخواند.
«آرمین صافدل» معاون فرهنگی و مدیر روابط عمومی باشگاه فرهنگی ورزشی ملوان انزلی در گفت و گو با مرور نخستین هدف از این اقدام را کمک به گردش کتاب و ترویج فرهنگ کتابخوانی عنوان و اظهار کرد: دومین هدف نیز تشویق به پیادهروی و همچنین افزایش تعامل موثر شهروندان با فضاهای شهری بوده است.
وی در بخشی از سخنانش با تاکید بر پیوند مردم انزلی و ملوان یادآور شد: باشگاه ملوان بعنوان یک کاراکتر اجتماعی، باید به ادای مسوولیت اجتماعی خویش بپردازد و نسبت به چنین وظایفی توجه داشته باشد.
معاون فرهنگی باشگاه ملوان، استقبال مردم از این اقدام را بسیار خوب توصیف کرد و افزود: امروز بسیاری از مردم با اشتیاق یافتن این کتابها راهی پیادهروی شدند.
صافدل یادآور شد: کتابهایی که از سوی باشگاه ملوان به مردم اهدا شد دربرگیرندهی موضوعاتی چون تاریخ گیلان، هویت بومی، روانشناسی و همچنین داستانهای ایرانی و خارجی بودند که در اماکن عمومی انزلی و غازیان، در پارکها، معابر اصلی و مکانهای تاریخی قرار گرفتند تا به دست اهالی شهر برسد. گفتنی است که شهروندان پس از یافتن هر کتاب با ارسال تصویر آن به نشانی اینستاگرامی Malavanfc هدیهای به رسم یادگار از باشگاه ملوان دریافت خواهند کردند.
لازم به ذکر است که سی و یکمین دورهی هفتهی کتاب و کتابخوانی، امسال از ۲۳ تا ۳۰ آبان برگزار میشود.
با درود/////ترویج کتاب و کتابخوانی(منجر به ارتقای نگرش و شعور){ و نه صرفا پز روشنفکرانه}؛ اقدامی بسیار مثبت و پیش برنده است؛؛ اما مثل خیلی مسائل اجتماعی دیگر از کتاب و فرهنگ هم سوءاستفاده می شود، به هوش باشیم اسیر ظواهر و کلیشه بازی ها(از جمله سوء استفاده از کتاب و کتابخوانی و سوءاستفاده از نام نامی ملوان) برای مقبولیت بخشیدن به خویش نشویم؛؛؛
کوتاه سخن اینکه: همین دست اندرکاران برنامه کتابخوانی در ملوان؛؛؛ خودشان عامل اصلی به چاپ نرسیدن کتابم(مجموعه مقالات درباره تیم فوتبال ملوان بندرانزلی) بوده اند//// …
من یک براندازم(برانداز مافیای کثیف موجود در دفتر ملوان)….
خوش بود تا محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد….
بی مقدمه؛ بعد اینکه ملوان و دوستداران اصیل و مخلصش سال ها و دهه ها را با وجود همه پتانسیل های موجود در زمینه استمرار موفقیت های ملوان به خاطر دو موضوع محوری “بی پولی” و “سیاسی کاری” در متن و حاشیه ملوان از دست دادند، بنا بر الزامات کنفدراسیون و… کورسوی امیدی باز شد که شاید خصوصی سازی در ملوان پیامدهای مثبتی به دنبال داشته باشد و ملوان در بلندمدت از این همه نابسامانی و در به دری رها شود.
خصوصی سازی ای که عطف به ساختار سیاسی موجود هرگز نمی توان دل به ماهیت کاملا مغایرش نسبت به تیم ها و شبه باشگاه های صرفا مصرف کننده و هزینه ساز دولتی بست! اما می شود امیدوار بود که به ویژه در کانونهای فوتبالی جمع و جوری چون انزلی و خاصه تیم ملوان اقدامات و برنامه های اصولی تری را پیاده کند.
البته این بحث هیچ ربطی به نتیجه گیری یا عدم نتیجه گیری تیم ملوان (مدل مهدی تارتار)ندارد و فقط به تجربه ای که طی یک سال اخیر در ارتباط با قضیه چاپ یک کتاب (مجموعه مقالات درباره ملوان) کسب شد اشاره می شود.
واقعیت امر این است که تعاملات در دفتر باشگاه ملوان به رغم عجین بودنش با عناوین جذابی چون: اسپانسر- آکادمی و… از لحاظ نگرش اجتماعی درست و ظرفیت فرهنگی در حد بسیار بسیار نازلی قرار دارد؛ حس و طعم فلج کننده ترس و محافظه کاری جاری است (هر چه نباشد افراد حاضر بیش از آنکه برگزیده دوستداران فوتبال و ملوان باشند؛ گماشته چهره های بزن در روی سیاسی اند که کارآمدی شان در زمینه توسعه و عمران انزلی شهره خاص و عام است!)
جالب اینکه به فرض مثال همین دست اندرکار برنامه توزیع کتاب میان بازیکنان ملوان و نیز مروج کتاب و کتابخوانی در سطح شهر انزلی(آ.ص)
که خوب یا بد در تمامی عرصه های فکری- فرهنگی و اجتماعی حضور پررنگی دارد؛ دقیقا خودش در عرصه عمل(البته شاید تحت تاثیر یکسری بادمجان دور قابچین)نشان داد که هیچ الزامی به تعهد نسبت به مرام و منش فرهنگی ندارد و این تناقض موجود میان حرف و عمل قطعا بیش از هر چیز نشان دهنده این است که انبوه دوستداران ملوان با همه احساسات غلیظ و عمیقشان نسبت به ملوان به جای آنکه محور و کانون جمله تصمیم گیری های بلندمدت و برنامه های جامع تیم مدیریتی قرار بگیرند؛ صرفا ابزار و دستاویزی هستند برای بر خر مراد سوار شدن چنین افراد ابن الوقتی…!
افراد بی فرهنگی که از مهر ماه سال گذشته هر آنچه توانستند نمودند در زمینه عدم ارتباط مستقیم با مدیرعامل وقت و جالب آنکه وقتی سرانجام موضوع با پژمان نوری مطرح و وی در اتاق قائم مقام مدیر عامل ملوان و در حضور معاونت فرهنگی باشگاه تاکید بر حمایت باشگاه برای چاپ کتاب نمود؛ تا مدتهای مدید به دلایلی چون پیش آمدن یک مشکل خاص؛ مبتلاشدن به آنفولانزا؛ گرفتگی گلو و… همین شخص(آ.ص)از هستی ساقط شده و در دسترس نبود!
القصه از آنجا که همین معاونت فرهنگی مدتها قبل نظر به شرح وظایف افراد در باشگاه ملوان فایل کتاب را مطالعه و برای چاپ تایید نموده بود؛ هر چند کلی زمان از دست رفت اما به دلیل عدم حضور مستمرم در انزلی طی جلسه ای در شهریور امسال با حضور همین مسئول روابط عمومی کنونی ملوان(با حفظ مسئولیت شغلی پیشین(معاونت فرهنگی) و من و یکی دو تن از دوستان به عنوان حامی مالی، بنا شد که کار انجام شود(بدون کمترین حمایتی از سوی باشگاه) و بلافاصله با ارسال فایل برای ناشری معتبر...
به هر روی مهمتر از اینکه پدر پول و بی پولی بسوزد؛ لعنت از ازل تا ابد بر هر چه بی معرفت و بی معرفتی...
چندی قبل که برای مطمئن شدن از شروع کار چاپ کتاب با ناشر صحبت کردم در کمال تعجب خبر از عدم دریافت فایل داد! و سرانجام صبح امروز به واسطه و از طریق یکی از دوستان مشترک دریافتم که وی خیلی ترگل ورگل، صرفا با خودش به این نتیجه رسیده که نیازی به مسئولیتی که برعهده گرفته نیست و صرفا زنده باد دفتر باشگاه فرهنگی،
ورزشی ملوان بندرانزلی و بی خیال هر چه همکاری با غیرخودی هایی چون نویسنده این متن…( و کاملا بی اعتنا به هزینه های مضاعفی که این دروغگویی برای چاپ کتاب ایجاد خواهد کرد)
البته ایرادی ندارد و همانطور که به (آ.ص) گفته بودم، چه با همکاری وی و خوشبختانه چه با عدم حضورش، دیر یا زود این کتاب چاپ خواهد شد؛
نکته اساسی کل این قضیه عبارت از این است که: ۱-الزاما شاید هیچ ارتباط اصولی میان مسئولیت اسمی شخصی (مثلا مسئول فرهنگی و روابط عمومی باشگاه ملوان) با جزءجزء تعاملات و دغدغه های اصلی وی وجود نداشته باشد.
۲- سالها مشکل ملوان خلاصه می شد در بی پولی و سیاسی کاری؛ اما آن طور که فهمیدم عدم توسعه و بلوغ ملوان یک استراتژی است که صرفا با همین کوته فکری ها و آدم های دقیقا ضدفرهنگ را در قالب(فرهنگی) جا زدن به عینیت در می آید…
درس اخلاقی: فکر و فرهنگ درست و ارزشمند؛ بیش از اینکه ریشه در کتاب خواندن، شعر گفتن، نواختن موسیقی و تولید متن و… داشته باشد، بازمی گردد به اخلاص و حسن نیت و اراده نیک هر آدم!
…و آموختم که فقر فرهنگی میان فعالان فرهنگی بیداد می کند.
سروش ملت پرست
…توهم “کسی بودن” یا مافیای رخنه کرده در کانون ملوان؟
بیمقدمه؛
بعد اینکه ملوان و دوستداران اصیل و مخلصش، سالها و دههها را با وجود همه پتانسیلهای موجود در زمینه استمرار موفقیتهای ملوان، به خاطر ۲ موضوع محوری: ۱-بیپولی ۲-سیاسیکاری در متن و حاشیه ملوان از دست دادند، بنا به الزامات کنفدراسیون و …کورسوی امیدی باز شد که شاید خصوصیسازی در ملوان، پیامدهای مثبتی بهدنبال داشته باشد و ملوان در بلندمدت از اینهمه نابسامانی و دربهدری رها شود.
خصوصیسازیای که عطف به ساختار سیاسی موجود؛ هرگز نمیتوان دل به ماهیت کاملاً مغایرش نسبت به تیمها و شبهباشگاههای صرفاً مصرفکننده و هزینهساز دولتی بست؛ اما میشود امیدوار بود که بهویژه در کانونهای فوتبالی جمعوجوری چون انزلی و خاصه تیم ملوان، اقدامات و برنامههای اصولیتری را پیاده کند…البته این بحث هیچ ربطی به نتیجهگیری یا عدم نتیجهگیری تیم ملوان (مدل مهدی تارتار) ندارد؛ فقط به تجربهای که یک سال اخیر در ارتباط با قضیه چاپ یک کتاب (مجموعه مقالات درباره ملوان) کسب شد اشاره میشود.
واقعیت امر این است که تعاملات در دفتر باشگاه ملوان؛ بهرغم عجینبودنش با عناوین جذابی چون: اسپانسر-آکادمی و…از لحاظ نگرش اجتماعی درست و ظرفیت فرهنگی در حد بسیار بسیار نازلی قرار دارد…حس و طعم فلجکننده ترس و محافظهکاری جاری است (هر چه نباشد افراد حاضر بیش از آنکه برگزیده دوستداران فوتبال و ملوان باشند؛ گماشته چهرههای بزن در روی سیاسیاند؛ که کارآمدیشان در زمینه توسعه و عمران انزلی شهره خاص و عام است!…)
جالب اینکه به فرض مثال، همین دستاندرکار برنامه توزیع کتاب میان بازیکنان ملوان و نیز مروج کتاب و کتابخوانی در سطح شهر انزلی (آ.ص)؛ که خوب یا بد در تمامی عرصههای فکری-فرهنگی و اجتماعی، حضور پررنگ دارد؛
دقیقاً خودش در عرصه عمل (البته شاید تحتتأثیر یکسری بادمجان دور قابچین) نشان داد که هیچ الزامی به تعهد نسبت به مرام و منش فرهنگی ندارد و این تناقض موجود میان حرف و عمل، قطعاً بیش از هر چیز نشاندهنده این است که انبوه دوستداران ملوان با همه احساسات غلیظ و عمیقشان نسبت به ملوان، بهجای آنکه محور و کانون جمله تصمیمگیریهای بلندمدت و برنامههای جامع تیم مدیریتی قرار بگیرند؛ صرفاً ابزار و دستاویزیاند برای بر خر مراد سوارشدن چنین افراد ابنالوقتی…
افراد بیفرهنگی که از مهر ماه سال گذشته، هر آنچه توانستند نمودند در زمینه عدم ارتباط مستقیمام با مدیرعامل وقت و جالب آنکه وقتی سرانجام موضوع با پژمان نوری مطرح و وی در اتاق قائممقام مدیرعامل ملوان و در حضور معاونت فرهنگی باشگاه تأکید بر حمایت باشگاه برای چاپ کتاب نمود؛ تا مدتهای مدید همین شخص(آ.ص) به دلایلی چون: پیش آمدن یک مشکل خاص ؛ مبتلاشدن به آنفولانزا؛ گرفتگی گلو و… از هستی ساقطشده و در دسترس نبود…
ادامه داستان؛ از آنجا که همین معاونت فرهنگی؛ مدتها قبل نظر به شرح وظایف افراد در باشگاه ملوان؛ فایل کتاب را مطالعه و برای چاپ تأیید نموده بود؛هرچند کلی زمان از دست رفت، اما بهدلیل عدم حضور مستمرم در انزلی؛ طی جلسهای در شهریور امسال با حضور همین مسئول روابط عمومی کنونی ملوان (با حفظ مسئولیت شغلی پیشین (معاونت فرهنگی) و من و یکی از دوستان بهعنوان حامی مالی، بنا شد که کار انجام شود (بدون کمترین حمایتی از سوی باشگاه) و بلافاصله با ارسال فایل برای ناشری معتبر.
بههرروی مهمتر از اینکه پدر پول و بیپولی بسوزد؛ لعنت از ازل تا ابد بر هر چه بیمعرفت و بیمعرفتی…
چندی قبل که برای مطمئنشدن از شروع کار چاپ کتاب با ناشر صحبت کردم، در کمال تعجب خبر از عدم دریافت فایل داد! هیهات من الذله…
و سرانجام صبح امروز بهواسطه و از طریق یکی از دوستان مشترک دریافتم که وی خیلی ترگلورگل، صرفاً با خودش به این نتیجه رسیده که نیازی به مسئولیتی که برعهدهگرفته نیست و صرفاً زندهباد دفتر باشگاه فرهنگی!!
ورزشی ملوان بندرانزلی و بیخیال هر چه همکاری با غیرخودیهایی چون نویسنده این متن…(و کاملاً بیاعتنا به هزینههای مضاعفی که این دروغگویی برای چاپ کتاب ایجاد خواهد کرد.)
البته ایرادی ندارد؛ همانطور که به آ.ص گفته بودم، چه با همکاری وی و خوشبختانه چه با عدم حضورش، دیر یا زود این کتاب چاپ خواهد شد؛ نکته اساسی کل این قضیه عبارت از این است که:
۱-الزاماً شاید هیچ ارتباط اصولی میان مسئولیت اسمی شخصی (مثلاً مسئول فرهنگی و روابط عمومی باشگاه ملوان) با جزءجزء تعاملات و دغدغههای اصلی وی وجود نداشته باشد…
۲- سالها مشکل ملوان خلاصه میشد در بیپولی و سیاسیکاری؛ اما آنطور که دریافتم؛ عدم توسعه و بلوغ ملوان،
یک استراتژی است که صرفاً با همین کوتهفکریها و آدمهای دقیقاً ضدفرهنگ را در قالب (فرهنگی) جا زدن،به عینیت درمیآید…
درس اخلاقی:
فکر و فرهنگ درست و ارزشمند؛ بیش از اینکه ریشه در کتاب خواندن، شعر گفتن، موسیقی زدن و تولید متن و…داشته باشد، بازمیگردد به اخلاص و حسن نیت و اراده نیک هر آدم…
آموختم که فقر فرهنگی میان فعالان فرهنگی بیداد میکند…
سروش ملتپرست غروب پس از باران ۳۰ آبان ۱۴۰