در بحبوحهی بحران برق در گیلان و رشت، عکسی از کوچهای واقع در خیابان ۹۸ گلسار رشت منتشر شد که در آن خودرویی اقدام به پاکسازی کوچهای میکند که بنا به اظهارات موثق کوچه و خانهی مربوطه، منزل شهردار رشت است.
خانهای که کم بیحاشیه نبوده است و اجارهی میلیاردی آن در شرایطی که رشت با کمبود اعتبار روبروست، چالشهایی را در بین فعالان اجتماعی ایجاد کرده بود. موضوعی که هنوز هم شورا و هیات رییسهی آن پاسخی برای آن نداشته اند.
با این حال این تصویر و بیل مکانیکی که آمده تا کوچهی نفر اول مدیریت شهری رشت را پاک و تمیز از هر گونه برفی کند، در حالیست که بخش زیادی از شهروندان رشت به دلیل شدت بارش برف و ناهماهنگی و بیبرنامهگی ستاد مدیریت بحران دچار قطع برق، آب، تلفن و شریانهای ارتباطی اصلی و فرعی شهر شدهاند.
اما سوال این است، آیا شهردار رشت نمیتواند با کسی صحبت کند؟ شهرداری که ابتدای انتصاب خود با آن عینک جذاب دودی داخل تاکسی مینشیند تا هم کتاب مطالعه کند هم درد و دل تاکسیداران را بشنود! شهرداری که چکمه میپوشد تا بخشی از آبگرفتگی کوچه را با دست و پا کنار بزند و مردم حرکت کنند، چنین شهرداری در زمان برف کجاست؟ و چرا دیگر نمیتواند شولای مردمی بودن خود را مجددا بر تن کند، به میان آنان برود و دست کم از همسایگان کوچهی خود بخواهد با کمک هم و با پارو کوچه را تمیز کنند؟
واقعیت این است که بیش از ۵۰ درصد مدیران فعلی دچار عارضهای به نام پوپولیسم هستند که از آن در مواقع لزوم استفاده میکنند تا به ثبات جایگاه خود کمک کنند. از فرماندار و استاندار و شهرداران گذشته تا حال که شخصا پشت لودر و دستگاه برف روب مینشینند تا خود راساً اقدام به کار کنند تا کسی که در محافل سخنرانی و نشست خبری خود را نماینده افکار عمومی میداند تا نماینده ای که با توییت زدن نگران شهروندانی است که قرار است روزهای آتی به وی رای دهند!
اما همین سیستم شهری و شورا و شهرداری رشت در عین اینکه از نبود مدیریت جامع شهری رنج میبرد، همزمان نتوانسته است در بحث تجمیع سرمایهی اجتماعی و ارتقای آن در رشت راه به جایی ببرد. رشت محلات بسیار با قدمت و ساکنان قدیمی و ارزشمندی دارد که سالهاست در این شهر زیست کردهاند و مدیران بسیاری را در دههها و دورههای مختلفی دیدهاند، همچنان که از گذر وقایع و بحرانهای طبیعی و غیرطبیعی گذشتهاند. اگر شورای شهر در دورههای گذشته تاکنون اقدامی برای ایجاد شورایاریها در محلات میکردند، اگر در بسیاری از پروژه های عمرانی و … با اتکا به نیروهای بومی و مردمی پیش میرفتند هم اکنون شاهد چنین گسست اجتماعی بودیم؟
چرا باید چنین شکافی بیفتد که شهروند در خانهاش بدون آب و برق و تجهیزات بماند، کوچهها پوشیده از برف باشند در حالی که میشد با توجه به ظرفیت محلات از پتانسیل اهالی قدیمی استفاده کرده و آموزشهایی را در قالب یک یا چند گروه در خصوص بارش برف، اقدامات در حین بحران و مشخص کردن گروههای معین برای کمک رسانی به دیگر اهالی در ایام بحران با برف روبی دسته جمعی از کوچهها، دادن کیسههای نمک از سوی شهرداری به آنان، استفاده از ماشین آلات برفروبی صاحبان مشاغل و … اقدام کرد. در حالیکه رشت از نعمت وجود سرای محلات برخوردار است که بخشی از این مسائل میتواند در قالب این سراها دیده و تعریف شود.
اما وقتی که شهروند در کل سال خبر از مسائل و جزئیات ریز شورا و شهرداری ندارد، نمیداند بودجه سال بعد به چه شکل بسته شده و چقدر آن سالانه محقق میشود؟ روند عقد قراردادها برای پروژههای افتتاحی چگونه است و پیمانکاران چه وضعیتی دارند؟ توان اجرایی پیمانکاران بومی و نیروهای محلی نادیده گرفته میشود، مشخص است وقتی شهروند در هیچ کدام از چنین برنامههایی که عنوان شد، نادیده گرفته میشود، دیگر در هیچ مساله ای به طور مستقل هم ورود نمیکند. نتیجه؛ وقوع بحران و سردرگمی مدیران در ایام مخاطرات، گلایه و عمدتا فحاشی شهروند به مدیران در این ایام و تکرار بیحاصل این وقایع در سالهای بعد و بعدتر است. در واقع هیچ درسی از هشدارهایی اینچنین گرفته نمیشود.
اما روندی که تاکنون دیده شده، حکمرانی با دید بالا به پایین به شهروند، عدم توانمند سازی او از طریق بیتوجهی به آموزشهای حین مخاطرات، و تشکیل گروهها، حلقه ها و کسانی است که تنها کاری که از آنها بر میآید انتقاد بی حاصل است. در واقع مطلوب این نوع مدیریت، داشتن شهروند ضعیف و تلاش برای فریب افکار عمومی از طریق نداشتن امکانات موتوری است.
مدیریتی که از صحبت و ارتباط با همسایگان خود (به مثابه سرمایهی انسانی) عاجز است، اما ادعای اجرای برنامههای کلان و توسعه نگر دارد! توسعه با حذف «شهروند» ممکن است؟