ارزش‌های کانونی و حل بحران

جیرد دایموند در کتاب آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده

0 205

کتاب تقریبا چند ماهی بعد از انتشار به زبان انگلیسی با عنوان”آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده” و با برگردان فارسی اصلان قودجانی از سوی انتشارات طرح نو به بازار کتاب عرضه شد و پس از آن ترجمه‌های دیگری نیز ارایه شده است. از این منظر باید کار ناشر و مترجم را ستود که شرایطی را فراهم کردند تا کتاب چندماه بعد از نسخه انگلیسی در اختیار مخاطب فارسی زبان قرار گیرد.

چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است. با این رویکرد می‌توان گفت که در یک بحران می‌بایست ابتدا درک کنیم که مشکل چیست و سپس تعیین کنیم که چه چیزی باید تغییر کند و چه چیزی بدون تغییر باقی بماند. بنابراین چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است.

جارد دایموند نمایی از هفت کشور و چالش‌هایی که در دوران مدرن با آن‌ها روبه‌رو بوده‌اند را در کتاب آشوب به نمایش می‌گذارد. ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند.

برای اثبات این ادعا جارد دایموند نمایی از هفت کشور و چالش‌هایی که در دوران مدرن با آن‌ها روبه‌رو بوده‌اند را در کتاب آشوب به نمایش می‌گذارد. ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند.

محمد فاضلی در معرفی کتاب “آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده” می‌نویسد: “در فصول دو تا هفت این کتاب، نویسنده تاریخ معاصر کشورهای فنلاند، ژاپن، شیلی، اندونزی، آلمان بعد از جنگ جهانی دوم و استرالیا را بررسی می‌کند. فصول هشتم تا دهم مشکلات پیش روی ژاپن و آمریکا را بررسی می‌کند و در فصل یازدهم به مشکلات پیش روی جهان می‌پردازد.

کتاب دایموند بیش از‌ آن‌که یک نظریه‌پردازی برای آینده باشد، محصول تجربه زیست نویسنده در مدت ۶۰ سال در ۷ کشور دنیاست. او با طرح ایده بحران‌های فردی و نقاط عطف آن، و نیز پیوندزدن این بحران‌ها با بحران‌های حکومت‌ها در سطح ملی، سعی کرده تصویری متفاوت از نحوه و چگونگی مدیریت بحران در این هفت کشور به دست دهد.

آخرین بخش کتاب به درس‌ها، پرسش‌ها و چشم‌انداز او از عوامل بررسی‌شده و دست‌آورد کتاب او می‌پردازد. کتاب اگرچه به اذعان نویسنده‌اش از نوع انتخاب کشورهای بررسی‌شده رنج می‌برد و هفت کشور شاخص همه کشورهای جهان نیستند و تحلیل عمیق‌تری از داده‌های مربوط به هر کشور را نیز طلب می‌کند، اما حاوی بینش‌های عمیقی است.”

کتاب دایموند بیش از‌ آن‌که یک نظریه‌پردازی برای آینده باشد، محصول تجربه زیست نویسنده در مدت ۶۰ سال در ۷ کشور دنیاست. او با طرح ایده بحران‌های فردی و نقاط عطف آن، و نیز پیوندزدن این بحران‌ها با بحران‌های حکومت‌ها در سطح ملی، سعی کرده تصویری متفاوت از نحوه و چگونگی مدیریت بحران در این هفت کشور به دست دهد.

فنلاند، ژاپن، شیلی، اندونزی، آلمان، استرالیا و آمریکا هفت کشوری هستند که او به تمامی این کشورها سفر کرده و مدت‌ها در هر کشوری مقیم بوده و با ظرایف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و حتی روانشناسانه مردمان این هفت کشور آشنا شد و سپس دست به تحریر این کتاب زد.

به باور آقای دایموند بحران‌ها می‌توانند فردی باشند و یا ملی و این “بحران‌ها (در سطح فردی) ممکن است ناشی از فشارهای بیرونی از قبیل تنهاشدن فرد به علت ترک همسر یا بیوه‌شدن او یا (در سطح ملی)، دچارشدن یک کشور به جنگ داخلی طولانی رخ دهند” (ص-۱۸) که در نهایت به “کنارآمدن موفقیت‌آمیز با فشارهای بیرونی یا درونی” می‌انجامد که خود نیازمند”تغییر گزینشی است.” افراد و کشورهای بحران‌‌زده ناچارند ارزیابی صادقانه‌ای از توانایی‌ها و ارزش‌های خود به عمل بیاورند… تا تصمیم بگیرند که کدام یک از داشته‌های‌شان همچنان سودمند بوده” (ص-۱۹) و کدامیک ناسودمند و باید تغییر پیدا کنند.

شاید مهم‌ترین ویژگی و نقطه افتراق کتاب دایموند با کتاب‌هایی از این دست همانا طرح پیوند بین بحران فردی با بحران ملی و بیان این دیدگاه که فهم بحران فردی می‌تواند به فهم بهتر و حل بحران‌های ملی مدد برساند. ” چشم‌انداز بحران‌های فردی باعث می‌شود که خوانندگان غیرمتخصص، آسان‌تر بتوانند بحران‌های ملی را درک کرده و از پیچیدگی‌های آن سر دربیاورند” (ص ۲۳)

شیوه ارائه مطالب کتاب روایی و حکایت‌گونه است و خود نویسنده نیز بر این باور است که در برابر شیوه مقداری که در تحقیقات پژوهشگران علوم اجتماعی مورد استفاده و استناد قرار می‌گیرد، کاستی‌هایی دارد و حتی تلاش‌های اولیه‌ای (ص۲۹) صورت داد که بتواند روش‌های مقداری امروزین را در کتاب بگنجاند، اما تعمیم‌پذیری هفت کشور به نتیجه‌گیری برای مدیریت بحران برای تمامی کشورها را ناکافی دانست و به شیوه روایتگری روی آورد و تجربه زیسته خود در این کشورها را دستمایه اثر قرار دهد. اگرچه درباره ژاپن به دو مقطع اشاره دارد که یکی از آن دو مقطع (عصر میجی- ۱۸۶۸ تا ۱۹۱۲) نیز در فصل ژاپن مورد بحث قرار می‌گیرد. اما بقیه کتاب به صورت کامل درباره بحران‌های ملی امروزین است که در طول عمر نویسنده رخ داده است.

دایموند، دو جدول برای بحران شخصی(ص ۶۰) و نیز بحران ملی (ص ۷۳) در کتاب قرار داده است. این جدول‌ها ۱۲ شاخص دارند که فرد یا گروه یا دولت با آن برای مدیریت بحران مواجه است. تمامی این شاخص‌ها به دقت تعریف و برای خواننده توضیح داده شده است و سپس در تمامی بحران‌های کشورهای مختلف این شاخص‌ها با مصادیق فردی و اجتماعی آن تطبیق داده شده است تا مخاطب به خوبی بتواند با کاربردها و مثال‌های گوناگون این شاخص‌ها را مورد ارزیابی سنجش قرار دهد.

مواردی چون اذعان به قرارداشتن در بحران، پذیرش مسئولیت شخص خود برای دست به کارشدن، حصارسازی برای تعیین حدود مشکلات فردی که نیاز به حل‌شدن دارند، کمک گرفتن به صورت مادی و عاطفی از سایر افراد و گروه‌ها، صلابت نفس، خودسنجی صادقانه، استفاده از تجربه بحران‌های شخصی پیشین، صبر، شخصیت‌انعطاف‌پذیر، ارزش‌های کانونی فردی و رهایی از قیود شخصی در زمره ۱۲ عامل مرتبط با پیامد‌های بحران‌های فردی است.

در بخش بحران‌های ملی نیز به جز دو عامل بقیه عوامل مشترکند و تنها از سطح فردی به سطح اجتماعی و ملی تغییر عبارت می‌دهند. آن دو عامل “صلابت نفس” است که در بخش ملی به “هویت ملی” و “صبر” که به “پرداختن به ناکامی ملی” تغییر عبارت می‌دهد.

از جمله مثال‌هایی که نویسنده اشاره دارد تغییر ارزش‌هاست که در بخش فردی با عنوان “ارزش‌های کانونی فردی” و در بخش ملی از آن با عنوان “ارزش‌های اساسی ملی” یاد می‌شود. به باور نویسنده در اردوگاه‌ آشوویتس فرد یهودی به رغم تعلیمات و آموزه‌های دینی که او را از دزدی پرهیز می‌دهد، دست به دزدی می‌زند، چون جیره غذایی به قدری پایین بود که اگر دست به دزدی نمی‌زد، زنده نمی‌ماند” و این کار یعنی دور ریختن تمام میراث آموزش مذهبی بود که در فرد وجود داشت” چرا که “سفت و سخت چسبیدن به ارزش‌های کانونی در حالتی که آن ارزش‌ها ظاهرا در شرایط تغییریافته، غلط به نظر می‌رسند، ممکن است شخص را از حل کردن بحران باز بدارد” (ص ۶۹) همین وضعیت در سطح ملی هم می‌تواند رخ دهد، ‌به این معنا که اگر فردی با فرهنگ و ارزش‌های فردی متصلب به طور مثال ریاست‌جمهوری کشوری چون آمریکا را بر عهده بگیرد به باور نویسنده” ارزش‌های منبعث از فرهنگ او مثلا ارزش‌های او درباره حقوق و مسئولیت‌های فردی- می‌تواند اثر چشمگیری بر خط‌ مشی سیاسی ایالات متحده بگذارد” (ص ۷۳)

آنچه به کتاب دایموند ارزش بروز می‌دهد فصل مرتبط با آمریکاست.

او ابتدا تاریخچه‌ای از برخی تجربیات شخصی و ملی و ایالتی را پیش چشم مخاطب می‌نهد. برای نمونه در بخش استفاده از تجارب شخصی و نیز ملی (عامل ۵) می‌نویسد که چگونه “نظام فدرالی ما به یک ایالت اجازه داد تا فکرش را آزمایش کند (‌در زمینه مالیات) و به ۴۹ ایالت دیگر نیز اجازه داد که از رخدادهای آن یک ایالت، درس بگیرند”

شاید اگر نویسنده ویرایش تازه‌ای از کتاب ارائه کند قطعا به آسیب‌شناسی رفتار دولت آمریکا و آقای ترامپ در ماجرای ویروس کرونا می‌پرداخت و به طور قطع گزینه استفاده از “خودسنجی صادقانه” (عامل ۵) و “اذعان به داشتن بحران (عامل ۱) را در سطح فردی و ” تجربه تاریخی درباره بحران‌های ملی پیشین” (عامل ۸)، و “توسل به سایر کشورها به عنوان الگو برای چگونگی حل‌کردن مشکلات” (عامل ۵) در سطح ملی را مصداقی برای عمل آن‌ها می‌دانست.

در تمامی موارد بالا تقریبا ترامپ و دولتش نمره منفی می‌گیرند. در حالی که بیماری کوید ۱۹ یک و نیم ماه قبل در چین شروع شده بود، و آمریکا تجربه سارس را هم در چنته تاریخی خود داشت، یک ماه ونیم بعد به جمع‌بندی رسید که در بحران قرار دارد. در حالی که دولت اوباما بر اساس تجربه سارس و نیز بیماری ابولا بودجه‌های تحقیقاتی خود را افزایش داد و تیم‌‌های پزشکی را به اقصی نقاط جهان اعزام کرد تا با بررسی وجود و یا گسترش ویروس در مبداء شکل‌گیری‌آن بپردازند، ‌ترامپ تمامی این بودجه‌ها را قطع و تیم‌های تحقیقی را منحل کرد.

در واقع اوباما رویکردی با تکیه بر تجربه‌های پیشین در همین زمینه داشت و می‌دانست به دلیل همان پنهانکاری‌ای که در دولت چین وجود دارد، باید تیم‌هایی مستقل بهداشتی و پزشکی این ماموریت را برعهده بگیرند و لحظه به لحظه گزارش دهند. به همین دلیل برخی از دانشمندان و پزشکان بر این باورند اگر آن تیم‌های تحقیقاتی تعطیل نمی‌شدند و بودجه پژوهش‌ها پرداخت می‌شد و فعالیت‌ها به درستی ادامه می‌یافت، کشف چنین اتفاقی بسیار زودتر از بقیه کشورها رخ می‌داد و می‌توانستند چنین پدیده‌ای را در مبداء کنترل و از پیشروی آن جلوگیری به عمل آورند.

از جمله نکاتی که نویسنده درباره ‌آمریکا بیان می‌کند،‌ سیاست مهاجرپذیری است. سیاستی که به باور نویسنده بسیار درست و یکی از دلایل پیشرفت‌‌های علمی و اقتصادی و فرهنگی آمریکاست. چرا که “بیش از یک سوم برندگان نوبل در ایالات متحده، ‌متولدین خارج و بیش از نیمی از ایشان در زمره مهاجران یا فرزندان مهاجران بوده‌اند زیرا پژوهش‌های منجر به برنده‌شدن نوبل، ‌مستلزم همان مشخصه‌های سرسختی، خطرپذیری، سختکوشی، جاه‌طلبی و نوآوربودن است. مهاجران و نوادگان ایشان همچنین در هنر، موسیقی، آشپزی و ورزش، سهم بزرگ و فراتر از نسبت جمعیتی‌شان دارند” (ص۴۴۵)

نویسنده اما در بیان نقاط قوت و ضعف ساختار اجتماعی و سیاسی آمریکا دو قطبی‌شدن سیاست را مثال می‌زند که سبب شده تا حتی به عرصه‌های شخصی و خانوادگی نیز تسری یابد.” بسیاری از آمریکایی‌ها از هر دو حزب، روز به روز کم‌تر نسبت به حزب رقیب تساهل به خرج‌ می‌دهند و حزب مقابل را خطری برای رفاه کشور دانسته، دوست ندارند که یکی از بستگان نزدیک‌شان با یکی از طرفداران حزب دیگر ازدواج کند” (ص ۴۵۵)

فصل ۱۱ کتاب که با عنوان”پیش‌روی دنیا چیست؟” نگاشته شده برخی از مهم‌ترین بحران‌های جهانی همانند وضعیت آب و هوا،‌ سلاح هسته‌ای، نابرابری، انرژی‌های بدیل و … را توضیح و می‌گوید که برای حل این بحرا‌ن‌ها تجربه‌هایی در گذشته وجود نداشته و این بحران‌ها بین‌المللی است و نیازمند همکاری و معاضدت همه کشورهاست.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.