۱۲ روز از قتل رومینا اشرفی میگذرد و در روستای سفیدسنگان خاک مرگ انگار پاشیدهاند. قتل دهشتناک دختر به دست پدر اما اولین قتلی نیست که مردم این روستا آن را میبینند و چندی دیگر فراموش خواهند کرد. در ۵ سال اخیر سه قتل مشکوک دیگر در همین روستا به وقوع پیوسته است که کمتر رسانهای به آن پرداخته است.
اینستاگرام این روزها پر از تصاویر رومینا اشرفی و بهمن خاوری شده است. بیش از ۲۰ صفحه به نام آن ها فعالیت میکنند که محتوای تقریبا مشابهی دارند. آخرین عکس تکی رومینا با لبخندی ملیح بیش از هر تصویر دیگری توجه کاربران را به خود جلب کرده است. این تصویر در کنار کلبه کاهگلی بوستان میدان نماز آستارا ثبت شده است.
صبح روز پنج شنبه ۸ خرداد دادگاه بهمن خاوری برگزار شد و حوزه قضایی حویق تالش هم هیچ پرونده دیگری را رسیدگی نمیکرد. اما جلوی دادگستری حویق شلوغ بود. پسر عاشق ِ مقتول با اتهام آدمربایی، اغفال و تسهیل کننده قتل بازداشت شد و این خبر به سرعت در شبکههای اجتماعی پخش شد.
دادستان تالش در همین روز با حضور در حوزه قضایی حویق از خانواده طرفین خواست تا از پاسخگویی به پرسش های خبرنگاران بدون هماهنگی دادگستری خودداری کنند. هر چند رسانههای غیر بومی کار خودشان را میکنند و رسانههای محلی تالش نیز با چراغ قرمز روبرو هستند.
کمتر کسی میداند نام کامل قربانی «رومینا اشرفی بنهحور» است. این واژه در پسوند نام خانوادگی، مهاجرت نسلهای گذشته وی از روستای «حور» بخش هیر اردبیل را نشان میدهد. البته ، پدر و پدربزرگ رومینا دهها سال است که در تالش زندگی میکنند. پس از قتل وی هم فرقی نمیکند از چه قومی و در کجا به دنیا آمده باشد. حالا دیگر رومینا دختر ایران است و یک دنیا میخواهد پرده از راز قتل وی کنار برود.
سفر به سرزمین رومینا
سفیدسنگان روستایی کوهپایهای در لمیر بخش حویق تالش است و در یک کیلومتری غرب محور ارتباطی تالش به آستارا قرار دارد. جاده آسفالت شده روستا از میان مزارع میگذرد تا به هسته اصلی و مرتفع روستا در حاشیه جنگل برسد. بیشتر روستاهای منطقه در طول جاده حالتی خطی دارند اما انگار خانههای سفید سنگان نزدیک به هم و نسبتا متراکم بنا شدهاند. وضعیت مالی اهالی روستا چندان بد نیست و خانههای نوساز جای خانههای قدیمی را میگیرند.
حصارهایی از جنس سنگ بلوک با ارتفاع حدود ۱ متر و ۸۰ تا ۲ متر بر اطراف بیشتر خانههای هسته روستا کشیده شده است. تعداد قابل توجهی نیز به روستاهای اطراف و از جمله شهر آستارا مهاجرت کردهاند. فروش زمین هر چند دیرتر از نقاط دیگر شروع شده اما گزینهای برای رهایی از وضعیت اینجاست. مردان جوانی هم که ماندهاند در حاشیه روستا خانه ساختهاند تا از اهالی دورتر باشند.
شغل بیشتر اهالی کشت برنج و نگهداری دام سبک و سنگین است. سه مغازه کوچک کالاهای عمومی اهالی روستا را تامین میکنند. خودروهای پراید، پژو، پیکان و سمند در روستا به چشم میخورد. مشاهده نوجوانانی که مهارت اسب سواری دارند و مرکبشان زین کرده در حیاط بسته شده چیز عادی در سفیدسنگان است. هرچند این مردم چون بومی نیستند ییلاقی هم برای کوچ ندارند تا نیازمند اسب باشند.
سفیدسنگان مسیر ارتباطی دیگری نیز دارد. خیابان شمالی روستا از جنگل دست کاشت کاج عبور میکند تا به روستای شلقون و سپس بازار ویزنه در کنار محور نوستراک برسد. همین جنگل به محلی برای تخلیه زباله خانگی اهالی در انتهای روستا تبدیل شده است.
مردم برعکس روستاهای تالش زبان اطراف با لهجه غلیظی به «ترکی آذربایجانی» سخن میگویند. زنان و دختران کمتر در کوچهها و خیابانها به چشم میخورند و اگر هم باشند به صورت دسته جمعی تردد میکنند. آنها اغلب به سختی کار میکنند و یا کودکانی به همراه دارند. زنان لباس بلند میپوشند و در مواجهه با مردان سرشان را پایین میآورند و بدون نگاه کردن در چشم کسی زودتر سلام میکنند. قاعدهای که نسل امروزیشان کمتر آن را می پذیرند. دسترسی کودکان و نوجوانان روستا مخصوصا دخترها در این سن و سال به گوشی موبایل کمتر است.
قبرستانی نزدیک خانه
نخستین نشانه عزای رومینا با بنری سیاه رنگ و اعلامیه بر روی دیوار حصار خانه و شیشه مغازه کوچک کنار خیابان ورودی دیده میشود. اینجا خانه علی آقا دشتی پدربزرگ (پدر مادری) رومینا است و رعنا مادر داغ دیده مقتول روز و شب خود را همین جا میگذراند. جایی که در آن تقاضای قصاص همسر و طلاق از وی را مطرح کرده است.
این خانه با دیوار آجری، سقف شیبدار سفالی و رو به قبله، با محوطه، درختان کیوی، انباری و طویلهای کوچک که دست بر قضا با فنس (سیم توری) از قبرستان سفید سنگان جدا شده است.
راه ورودی به قبرستان هم از کنار حصار توری محوطه همین خانه میگذرد. بهشت فاطمیه نام کوچه بن بست قبرستان است که رفته رفته بر ارتفاع آن افزوده میشود. قبرستان مرتفع و ناهموار با حصار و دروازه میلهای از جاده خاکی منتهی به آن جدا شده است. قبر تازه رومینا از دروازه کاملا مشخص است. روی قبر را با پارچه سفید پوشاندهاند.
مادر مقتول طی مصاحبه ۷ خرداد با پایگاه خبری مرور درباره این چادر میگوید: «رومینا چند روز قبل از کشته شدنش چادری که من سر عقد پوشیده بودم را سرش کرد و با ذوق کنار من آمد و گفت: مامان ببین چقدر خوشگل شدم». پارچه قرمز رنگی نیز در قسمت سر قبر به نشان ناکامی انداختهاند. چراغ نفتی هم بالای سر مزار رومینا هم شبها روشن میشود. سقف خانه پدربزرگ (پدر مادری) در فاصله کمتر از ۱۰۰ متری دیده میشود. کمی بالاتر از مزار دخترک مقتول نمای کلی روستا مشخص است و خانه پدری، عموها و پدربزرگش دیده میشود.
زنان و دختران روستا در اولین غروب پنج شنبه پس از دفن رومینا دسته جمعی بر سر مزار رفته بودند و مقداری گلبرگ قرمز(محمدی) و سفید روی همین پارچههای سفید و قرمز ریختند و با همان ترکیب گروهی محوطه را ترک کردند. اما حکایت مادر داغ فرزند دیده با همه تفاوت دارد. بنابر گفته همسایهها، رعنا دشتی وقت و بیوقت بر سر مزار دخترش رومینا میرود و صدای ضجهاش بافت در هم تنیده روستا را پر میکند. البته او کمکم آرام شده است.
قبرستان ناهموار سفید سنگان در کنار دکل فرستنده صدا و سیما واقع شده و بیش از هر زمان دیگری خبرنگار سایت، خبرگزاری و مطبوعات به خود دیده است. اما دریغا که رسانه ملی به این موضوع واکنش جدی نشان نداده است.
رد خون بر صورت برادر خردسال
خانهی مرگ رومینا اشرفی (خانه پدری) در مسیر خاکی خیابان شهید رزمجو انتهای بن بست البرز قرار دارد. خانهای نوساز با سنگ نمای گرانیتی نوک مدادی که تکیه بر کوه و جنگل زده و بر تمام روستا اشراف کامل دارد. خانه عموها، پدربزرگ (پدر رضا اشرفی) در همین خیابان قرار دارد. همسایه با انصافی درباره جزئیات مطرح نشده در رسانهها گفت: عصر روز اول خرداد ولولهای روستا را فرا گرفت و صدای رضا اشرفی داس(دئره: وسیله ای آهنی با تیغه پهن و هلالی شکل برای بریدن شاخه) به دست میآمد. میگفتند او دخترش را کشته است. هراسان به سوی خانه وی دویدم. پدر رومینا فقط گلو و شاهرگ دخترش را روی تختی که خوابیده بود با همان داس بریده بود. جدا کردن سر رومینا از بدنش یک شایعه بی اساس است. خون زیادی روی تخت دیوار، فرش و پیکر دختر پاشیده شده بود. خون رومینا حتی روی صورت و لباس امیرمحمد برادر ۶ سالهاش دیده میشد. کودک بیچاره از مشاهده جنازه پتو کشیده خواهر، ضجههای مادر، خون و تجمع آدمها در اتاق مشترکشان شوکه شده بود.
متاسفانه بیشتر گزارشها به حاشیه رفتهاند و کسی متوجه نیست اینجا چه میگذرد. تنها جنبههای خشن قتل مورد توجه قرار گرفته و روحیه عمومی جامعه با این پرس و جوها تضعیف شده است.
رضا اشرفی(پدر رومینا) از بلندی چسبیده به خانه(پشته) بالا رفته بود و با مردم درباره انگیزه قتل صحبت میکرد. از کشتن دخترش پشیمان بود و مرتب میگفت: «به او گفتم این کار را نکن. من چاره دیگری نداشتم. آبرویم در خطر بود».
حدود ۳۰ دقیقه بعد خودروی پلیس رسید. درجهدار نیروی انتظامی با مشاهده داس خونی که دست رضا بود سلاح کمری خود را بیرون کشید. اما قاتل داس را به کناری انداخت و گفت: لازم نیست، خودم تسلیم میشوم. وی در حالیکه دستش را به شکل ضربدری روی هم گذاشته بود از بلندی پایین آمد و حلقههای دستبند بر دستانش قرار گرفت. او را به داخل خانه بردند. چند ساعت بعد نعشکش (آمبولانس حمل اموات) جنازه دختر را با همراهی مامورین برد.
متاسفانه بیشتر گزارشها به حاشیه رفتهاند و کسی متوجه نیست اینجا چه میگذرد. تنها جنبههای خشن قتل مورد توجه قرار گرفته و روحیه عمومی جامعه با این پرس و جوها تضعیف شده است.
مجلس عقدی که ناکام ماند
نکاتی درباره قاتل و در عین حال پدر مقتول وجود دارد. رعنا دشتی در گفتگویی با رسانه فراز تلویحا به اعتیاد همسرش رضا اشرفی اشاره کرده است. وی گفته است: من چیزی نمیدانستم تا اینکه رضا گفت: اگر تریاک بکشم ضرر میکند و به همین خاطر نمیکشد. وی فقط قلیان میکشید. همین موضوع را بهمن خاوری به نقل از رومینا بیان کرده است. هر چند برادر قاتل عیسی اشرفی این موضوع را منکر شده است.
پسر عاشق رومینا متولد ۲۰ بهمن ۱۳۷۰ است که تتوی روی دست و گردنش کمی غلط انداز به نظر میرسد. وی بهمن خاوری فرزند روح الله، سنی شافعی مذهب و اهل روستای شلقون بخش حویق است. بهمن در میان همکیشان خود نیز فرد خوشنامی نیست و بنا بر گفته اهالی شلقون کسی در این روستا به او دختر نمیدهد. اما تا اینجای کار صداقت گفتههای وی بیش از دیگران به اثبات رسیده است. او دستگیر شده و فعلا اجازه دسترسی به وی برای گفتوگوی تازه وجود ندارد.
از جمله گفتههای پیشین وی ماجرای مجلس عقد ناکامشان در آستارا است. روزی که با ورود مامورین اداره آگاهی این شهرستان مسیر عروسی به سوی تراژدی تغییر کرد. اصرارهای عروس نگون بخت به مامورین پلیس و بازپرس پرونده برای عدم تحویلش به پدر ناکام ماند. وی طی گفتگویی «علی اوسط رزمی بنه حور» شوهرخاله رومینا را مسبب عدم اجرای قانون درباره تامین امنیت جانی دختر مورد علاقه اش میداند. فردی که از کارکنان یکی از شعب شورای حل اختلاف شهری آستارا است و در هنگام دستگیری بهمن و رومینا نقش آفرینی کرده است. همچنین عدم صورتجلسه گفتههای زشت رضا اشرفی در اداره پلیس اگاهی آستارا و به همسری گرفتن دخترش نیز از نظر بهمن خاوری دست پخت همین فرد است. آیا رزمی میتوانست بر تصمیم بازپرس و دادستان آستارا تاثیرگذار باشد؟
واژگان طناب و خودکشی در سفیدسنگان آشناست. پیش از قتل رومینا ۳ تن دیگر طی ۵ سال گذشته به طرز مشکوکی مرگ را تجربه کردهاند.
البته عموی مقتول بهمن را عامل انتشار عکس دو نفره، عکسهای بدون روسری و پیراهن بدون آستین برادرزادهاش میداند که در تحریک برادرش رضا برای قتل دختر موثر واقع شده است. آیا بهمن با اقدام خود خشم فرو خورده رضا را شعله ور کرده است؟ بهمن در گفتگوی ۸ خرداد با سایت خبری کلانشهر موضوع انتشار عکس دو نفره را از طریق صفحه اینستاگرامش و توسط خود رومینا پذیرفته است. اما از انتشار سایر موارد اظهار بی اطلاعی میکند. پرسشی که پاسخ آن زمان میخواهد.
مهمترین بخش اظهارات بهمن، سم مهلک مرگ موش و طناب است که بنابر ادعای او رضا اشرفی در اختیار دخترش گذاشته تا رومینا خودکشی کند. مادر و شوهرخاله مقتول نیز ماجرای این تحریک برای مرگ خودخواسته را تایید کردهاند. حتی مادر رومینا طی گفتگوی ۶ خرداد با پایگاه خبری فراز گفته است: بعد از خواستگاری ناکام بهمن همسرم مرگ موش خرید و طناب آورد. به دخترمان میگفت: خودت را بکش و نگذار تا من تورا بکشم. او از من خواست تا روش حلق آویز کردن را به رومینا آموزش بدهم اما من امتناع کردم.
قتل های ناموسی، واقعهای آشنا در سفیدسنگان
واژگان طناب و خودکشی در سفیدسنگان آشناست. پیش از قتل رومینا ۳ تن دیگر طی ۵ سال گذشته به طرز مشکوکی مرگ را تجربه کردهاند.
سرنوشت دختران سفیدسنگان پس از فرار مثل رومینا نبود. یکی با سری پایین به خانه برگشت و روزها کتک خورد، یکی را دیگر خانواده نپذیرفتند و یکی رفت که رفت.
ابتدا زن جوان یکی از اهالی سفید سنگان در ایوان منزل شوهرش به شکل حلق آویز پیدا شد. پدر و مادر این زن اهل تسنن که شوهری شیعه داشت در ماجرا شاکی شدند اما به نتیجهای نرسیدند. این پایان کار نبود و حلقههای طناب و شعلههای آتش جان ۲ دختر را نیز گرفت. بنابر شنیدهها گاز زدن میوه ممنوعه عشق پسران شلقونی پیش از مرگشان مطرح بوده است.
وضعیت مشاهده شده در روستای سفیدسنگان نشان از یک حالت غیرطبیعی در زندگی مردم روستا دارد. رفتارها و عادتهای این مردم ناشی از یک ساختاری اجتماعی قدرتمند است که به مردانش حکم میکند.
البته این تنها بخشی از وقایع موجود در سفیدسنگان است. آمار فرار دختران نوجوان روستا با قصد ازدواج بسیار بالاتر از میزان طبیعی در منطقه است. سالی چند نفر به این روش قید خانه و خانواده را میزنند تا آرامش را در خانه شوهر جستجو کنند. تعدادی با این روش توانستهاند خود را از موقعیت فعلیشان نجات بدهند. روزنامه شهروند نیز طی گزارش خود از هفتمین روز مراسم رومینا گزارش داد: «دوستان و دخترخالههای رومینا میگویند مردان آنقدر به زنان و دخترانشان در خانه سخت میگیرند که راهی جز فرار برای آنها نیست. یکی از همکلاسیهای رومینا در کلاس هشتم تنها مدرسه روستا، یک ماه قبل از مردن رومینا با پسری فرار کرده بود. یکی از دختران همسایه و یکی از دختران آشنایی دور هم همینطور. اما سرنوشت دختران سفیدسنگان پس از فرار مثل رومینا نبود. یکی با سری پایین به خانه برگشت و روزها کتک خورد، یکی را دیگر خانواده نپذیرفتند و یکی رفت که رفت.
رویای سفید دختران خردسال
دختران سفیدسنگان را مثل برخی روستاهای ایران زود شوهر میدهند و رویای پوشیدن لباس عروس، از دبستان در سرشان ریشه میکند. برای رومینا هم قبل از اینکه با بهمن فرار کند، کم خواستگار نیامده بود. «یکیشان کارمند آموزش و پرورش بود که چندبار آمد و رفت. مادرش میگفت باید حداقل ١۶ سالش بشود. پدرش ولی موافق ازدواج بود. مدام از پدرم میپرسید رومینا را بدهد به او ببرد؟ پدرم میگفت نه، هنوز زود است.» اما بیشتر دوستان رومینا در همان دوازده یا سیزده سالگی شوهر کردند. شیفت دخترانه مدرسه پورحنیفه سالهاست که مشتری پر و پا قرصی ندارد. پدرها دخترها را به زور یا دلخواه شوهر میدهند».
وضعیت مشاهده شده در روستای سفیدسنگان نشان از یک حالت غیرطبیعی در زندگی مردم روستا دارد. رفتارها و عادتهای این مردم ناشی از یک ساختاری اجتماعی قدرتمند است که به مردانش حکم میکند. آنها اگرچه مسلمان شیعه مذهب هستند اما رفتار فرقهای از خود نشان میدهند. آنها زنان و دخترانشان را مایملک خود میدانند و هر گونه صلاح بدانند با آنها برخورد میکنند. سنتهای جاهلی که روزی دختران را در گور میکرد این بار به شکلی دیگر اینجا سر برآورده است.
نمونه این تفکرات در آگهی ترحیم رومینا هم قابل مشاهده است و از کلمه مشیت الهی و صاحب عزا بودن قاتل در آن استفاده شده است. خود صحنه قتل و رفتار رضا اشرفی داس به دست که پس از مرگ دخترش در بلندی کنار خانه برای مردم سخنرانی میکند و این کار را نشان شرافتش میداند نیز قابل توجه است. حمایت خانواده پدری قاتل از عمل وی و توجیهات خاصی که برای قانع کردن خبرنگاران میآورند هم مزید بر علت قلمداد میشود. این رفتارها برای نسل جدید پذیرفتنی نیست و حالا دختران که زودتر از پسران به سن بلوغ نزدیک میشوند در برابر خواست پدران طغیان میکنند تا بلکه شرایط را تغییر دهند.