در اهمیت احمد نوری زاده بودن

0 1,022

من در اوایل دهه شصت به طور جدی به ادبیات روی آوردم و برای من این کنجکاوی وجود داشت که نسل پیش از خودم را که انزلیچی هستند و در این عرصه فعال، بشناسم. متأسفانه به دلیل اوضاعی که در سال‌های اول پس از انقلاب پنجاه و هفت وجود داشت با نوعی انقطاع بین نسل‌ها مواجه بودیم. در همان سال‌ها بود که با جستجو در نشریه‌های قدیمی به چند اسم برخوردم: احمد آرمون، عسگر آهنین جگر، حسن غلامعلی پور ساحل نشین و احمد نوری زاده. خیلی خوشحال بودم که همشهری هایم راکه پیشکسوت من در حوزه ادبیات هستند شناخته‌ام و از این رو به جستجو برآمدم تا با آنها ارتباط برقرار کنم. خوشبختانه چندی بعد احمد آرمون و حسن غلامعلی پور را در همان انزلی دیدم و در همان اوایل دهه‌ی هفتاد این بخت نصیب من شد که با احمد نوری زاده آشنا شوم و البته این اواخر به مدد اینترنت با عسگر آهنین جگر که این روزها در غربت جگرش را حذف کرده، آهنین مانده، ارتباط بر قرار کردم ! امروز خوشحالم که این افتخار نصیب من شده که به پاسداشت خدمات همشهری بزرگ من احمد نوری زاده سخنی کوتاه عرض کنم. من تنها به ذکر چند نکته می‌پردازم تا وقت خوانندگان محترم را زیاد نگیرم.

شهر به عنوان یک پیکره‌ی اجتماعی و فرهنگی می‌تواند تاثیری ژرف برشهروندان داشته باشد. به طور مثال نمی‌توان منکر تاثیر بی بدیل سن پترزبورگ بر نویسندگان و شاعران قرن نوزدهم روسیه شد. همین گونه است تاثیر پاریس بر نویسندگانی که پس از جنگ جهانی اول در آن شهر گرد هم آمده بودند. احمد نوری زاده زمانی انزلی را زیسته است که انزلی از منظر تنوع فرهنگی و قومی نمونه‌ای کوچک از جهان مدرن به شمار می‌رفت. شهری که به واسطه موقعیت خاص جغرافیایی اش به جامعه‌ای با فرهنگ‌های گوناگون بدل شده بود همان گونه که خود وی در مصاحبه‌ای می‌گوید:

«محله زادگاه من نیز یک محله به اصطلاح انترناسیونالیستی بود. یعنی هم ارمنی‌ها بودند و هم گیلک ها، هم آذری ها، فارس ها، روس ها، آشوری‌ها و حتی افراد وابسته به دیگر ملت‌ها»

 زیستن در چنین جهانی به معنی درک تجربه‌ای مدرن از زندگی است و از همین روست که بازتاب آن را در رویکردش به فرهنگ و ادبیات، نیز در کارهای وی می‌بینیم. امروز می‌خواهم در همین وقت‌اندک به اهمیت احمد نوری زاده بودن اشاره کنم.

 احمد نوری زاده شاعر، روزنامه نگار و مترجم است. شاعری است که هم زمان به دو زبان فارسی و ارمنی شعر می‌گوید و گویا تنها کسی است که ارمنی نیست و به این زبان شعر می‌گوید و شعر او با استقبال فراوان ارامنه مواجه شده است. بعضی‌ها را این تصور است که زبان ارمنی زبان دوم نوری زاده است اما نکته جالب اینجاست که نوری زاده فردی چند زبانه است یا آنچه که در زبانشناسی به آن مالتی لینگوآل می‌گویند. در واقع ارمنی در کنار فارسی، ترکی و گیلکی زبان اول وی محسوب می‌شود و همان گونه که خود در مصاحبه‌ای گفته:

همسایه‌های دیوار به دیوار ما ارمنی بودند و من با ارمنی‌ها به ویژه بچه‌های همسن و سال ارمنی‌ام مراوده داشتم. این شد که به مرور زبان شفاهی ارمنی را آموختم. البته در همان حد و حدودی که معمولا بچه‌های ارمنی تبار تکلم میکنند که زیاد هم سلیس و ادبی نیست

همان گونه که می‌دانیم اگر انسان تا سنی حدود چهارده سالگی در معرض چند زبان قرار بگیرد همه آنها را به صورت اکتسابی یاد می‌گیرد و به عبارت دیگر همچون زبان اول. به طور مثال اگر کودکی در خانواده ایرانی در مونترال کانادا زندگی کند همزمان فارسی را در خانه اگر با او به فارسی حرف بزنند و در اجتماع دو زبان انگلیسی و فرانسه را یاد می‌گیرد یا در همین گیلان خودمان کودکی که در خانواده‌ی ترک زبان متولد می‌شود، در خانه ترکی حرف می‌زند و در جامعه گیلک زبان گیلکی و فارسی یاد می‌گیرد. بگذریم که این روزها متأسفانه روز به روز از تعداد کسانی که در گیلان در ارتباطات روزمره به گیلکی حرف می‌زنند کاسته می‌شود و همان گونه که می‌دانیم این مسئله کاملا متفاوت است با یادگیری زبان دوم که باید با کمک کتاب و معلم باشد. از این رو درست است که نوری زاده ارمنی نیست اما ارمنی را همچون زبان مادری در کنار گیلکی و فارسی معیار کسب کرده است و سپس بعدها به تکمیل دانش ادبی خود در آن زبان همت گماشته است. به یک معنی احمد نوری زاده چند زبانه است که یکی از آن‌ها زبان ارمنی است.

به هرحال صحبت در باره‌ی شعر‌های ارمنی در سواد من نیست، تنها می‌خواستم به نکته‌ای از منظر زبان شناسی کاربردی اشاره کنم.در این مجال کوتاه می‌خواهم در باره‌ی احمد نوری زاده به عنوان مترجم بیشتر بگویم. همان گونه که می‌دانیم از ایشان کتاب‌های چندی در حوزه ترجمه منتشر شده است از رمان پتر اول الکسی تولستوی تا مجموعه شعر‌هایی از شاعران ارمنی چون تومانیان و کوچار و نیز باغ سیب، باغ باران و چند داستان دیگر که شامل بیست داستان کوتاه و بلند از پانزده نویسنده نامدار ارمنی است و کتاب سترگ صد سال شعر ارمنی که بیش از هزارو صد صفحه حجم دارد.

نکته دیگری که به کار نوری زاده اهمیت می‌بخشد این است که او به یک فرهنگ اقلیت توجه کرده و آن را با تمام شکوهش به نمایش گذاشته است. کشور ما از خرده فرهنگ‌های مختلف تشکیل شده است و در تمام طول تاریخ این خرده فرهنگ‌ها در زیر سایه‌ی سنگین فرهنگ مسلط مغفول مانده‌اند، چنین گرایشی به سوی خرده فرهنگ‌ها یا فرهنگ‌های اقلیت می‌تواند گامی به سوی خوانش فرهنگ‌های دیگر و شناخت بهتر از آن‌ها باشد.

من فکر می‌کنم تنها همین یک کتاب بزرگ برای یک فرد کافی است که نام او را در تاریخ فرهنگ و ادبیات جاودانه کند. اما کاری که نوری زاده در حوزه‌ی ترجمه انجام داده است، فراتر از یک مترجم است. همان گونه که خود گفته است او پلی بین دو ملت ایران و ارمنستان زده است. در واقع من می‌خواهم در اینجا کار نوری زاده را به کار یک فرهنگ نویس دو زبانه تشبیه کنم. همان گونه که می‌دانیم وقتی که یک فرهنگ نویس می‌خواهد برای یک مدخل واژگانی در یک فرهنگ دوزبانه برابر پیدا کند، فرض کنیم فرهنگ انگلیسی فارسی، باید علاوه بر این که به دو زبان مسلط باشد، بهترین برابر را که همه جنبه‌های معنایی واژه را در زبان مقصد بازتاب می‌دهد پیدا کند. حالا در کار نوری زاده این مدخل واژه نیست بلکه فرهنگ و ادبیات است و این گستره و عظمت کار را نشان می‌دهد. نوری زاده ادبیات ارمنستان را تمام قد به ما می‌نمایاند و در نمایش خود نه یک قسمت از ادبیات آنها بلکه کل آن را نشانه می‌رود و کاری کارستان انجام می‌دهد. از همین روست که تلاش نوری زاده او را در ردیف بزرگی چون سلیمان حییم قرار می‌دهد که با فرهنگ هایش ما را با فرهنگ انگلیسی زبان آشنا ساخت.

نکته دیگری که به کار نوری زاده اهمیت می‌بخشد این است که او به یک فرهنگ اقلیت توجه کرده و آن را با تمام شکوهش به نمایش گذاشته است. کشور ما از خرده فرهنگ‌های مختلف تشکیل شده است و در تمام طول تاریخ این خرده فرهنگ‌ها در زیر سایه‌ی سنگین فرهنگ مسلط مغفول مانده‌اند، چنین گرایشی به سوی خرده فرهنگ‌ها یا فرهنگ‌های اقلیت می‌تواند گامی به سوی خوانش فرهنگ‌های دیگر و شناخت بهتر از آن‌ها باشد. در واقع این همان تلاشی است که در جهان مدرن انجام شده است و در کشور ما تازگی دارد. تلاشی که ثمره اش جهانی بهتر برای همه‌ی انسان هاست. این نوع توجه، توجه‌ای است که تنها از پس انسانی مدرن بر می‌آید. معمولا  آدم‌ها بی آنکه بخواهند به طور ناخودآگاه به سمت فرهنگ مسلط یا اکثریت جلب می‌شوند چرا که صدایش از همه بلندتر است ؛ چرا که قدرت مسلط همراهش است , چرا که این گونه راه نیز هموارتر است. اما توجه به فرهنگ اقلیت توجه‌ای آگاهانه است ازسر مد نیست بلکه از

سر شور است و شعور. باید به عمق اش راهی یافته باشی تا آن را برگزینی و البته سختی‌های آن را نیز به جان بخری. از این منظر است که کار نوری زاده اهمیتی دو چندان پیدا می‌کند.

 نکته‌ی دیگری که در کار نوری زاده جلوه گر است، دوری او از هیاهو است. چه بسیار کسان‌اند همین که‌اندک کاری انجام می‌دهند هر چند بی ارزش اما چنان در بوق و کرنا می‌کنند که گوش جهانی پر می‌شود اما احمد نوری زاده به دور از هیاهو کارش را کرد و می‌کند، آن هم کاری کارستان. گیرم که همین به دور از هیاهو بودن سبب شود که اسمش را زیاد نشنویم یا کتابش با فاصله‌ای طولانی به چاپ دوم برسد اما بی شک کار خوب راهش را باز می‌کند. همان گونه که

امروزه در ارمنستان و سوریه و لبنان نام نوری زاده در عرصه فرهنگ و ادبیات می‌درخشد.

 می‌خواهم با خواندن یکی از شعر‌های ترجمه شده در کتاب صد سال شعر ارمنی سخن را پایان دهم. این شعر از شاعر قرن بیستمی واهاگن داوتیان است قدرت ترجمه و زیبایی زبانی که نوری زاده برای کارش برگزیده در این قطعه شعر نمایان است:

 استاده در میان اشک‌ها

 شهر را رها کردیم

‌اندوهناکی‌ی خاکستری را

 در فرودستها رها کردیم

 در آن سو‌ها اما

 گل بود و برف بود و آفتاب

 برفها

 در سراسر کوهستان

 آب می‌شدند

 سراسر کوهستان

 گویی

 قطره اشکی عظیم را می‌مانست.

 تو در کنارم بودی

 تو نزدیک و

 دست نیازیدنی و

 درک ناشدنی

 و انگشتانم از نوازش‌ها درد می‌کردند

 رود در دره

 از برفاب‌ها

 به طغیان آمده بود

 و همچون تو

 گناه هنوز نورزیده‌ای را

 توبه کنان می‌رفت

 نیلی‌ی بی انتها

 فراز سرهامان

 زیر پاهامان

 هراس ژرفناها بود

 ومن نمی‌دانستم

 مرز برف و گل کجاست

 مرز درد و خوشبختی.

 همه چیز شفاف بود و زلال

 همه چیز پرسشی گنگ و بغرنج

 و باز نه آغازی بود و نه پایانی…

 سراسر کوهستان

 گویی قطره اشکی عظیم را می‌مانست

 ما ایستاده بودیم در میانه‌ی اشک.

 باسپاس

 نهم تیر ماه ۱۳۹۰

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.