زنان در انقیاد خیابان

شهرها چگونه تک‌جنسیتی می‌شوند؟ _ قسمت سوم از مجموعه «سیاست شهری»

0 1,812

 

 

این گزارش با یک پرسش ساده آغاز می‌شود و غیر از این مقدمه‌ی دیگری ندارد؛ ارتباط «شهر» و «زنان» چگونه به نسبتی حذفی ختم می‌شود؟

این روح جمعی حاکم بر شهر است که رفتار آن را تبیین می‌کند، معین می‌کند که برخوردش با زنان یا مردان چگونه و سهم ساکنانش فارغ از هر دسته‌بندی چقدر باشد. صحبت درباره جنسیت غالب بر شهرها در کشور ما بحث جدیدی است. شاید تا ۲۰ سال پیش کسی به این فکر نمی‌کرد که شهرهای ما مردانه‌اند یا زنانه و اصلا این مردانه یا زنانه بودن به چه معناست. اما اکنون با افزایش سرعت رشد شهرها، برخورد جامعه با نقد فمنیستی و تلاش همه‌ی افراد جامعه فارغ از جنسیتشان برای حضور فعالانه در خیابان، مساله‌ی خیابان‌های جنسیتی را پررنگ‌تر کرده است. حالا حتی اگر کسی نداند خیابان جنسیتی یعنی چه، اگر کمی به او توضیح دهید متوجه پرواز اراده‌ای مردانه بر فراز شهرهای ما خواهد شد. واقعیتی که نمی‌توان انکارش کرد.
 

بنابراین مثل تمام قسمت‌های پیشین منظور ما از شهر، کلیت جغرافیایی به نام «شهر» است و مقصود ما «رشت» به عنوان شهری که در آن زندگی می‌کنیم، شهری که واجب است بدانیم چقدر گرفتار روح تک‌جنسیتی شده است.

حذف زنان،ضعف فرهنگ اجتماعی

خیابان را معضلات فرهنگی می‌تواند تک جنسی کند؛ یعنی کار زن برای حضور در خیابان به دلیل نقصانی فرهنگی سخت شود و او برای حضور در شهر به عنوان یک شهروند با محدودیت روبه‌رو باشد. کمی که در خیابان به رفتار زنان دقت کنید متوجه نوعی فرسایش در رفتار آن‌ها می‌شوید.

 

زنان باید به طرق مختلف خود را انکار کنند تا از گزند ‌آسیب‌های فرهنگی در امان باشند. آن‌ها فارغ از آنکه چه قشری از جامعه باشند، حامل چه تفکری باشند و رویکردشان برای زندگی به عرف‌های اجتماعی نزدیک باشد یا نباشد، کم یا زیاد به هر صورت مجبور به انکار خود هستند؛ انکار بخشی از دانسته‌ها، مهارت‌ها و بدنشان که ارتباطشان را به‌ وسیله‌ی پوشش‌های مختلفی با شهر قطع می‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

در شهرهایی که هنوز در بافت فرهنگی سنتی خود باقی مانده‌اند، با شدت و ضعف حضور زنان در خیابان عجیب به نظر می‌آید. نه تنها امکانات شهری برای حضور آن‌ها جوابگو نیست بلکه نیم دیگری از جامعه یعنی مردان هم با شگفتی به رد قدم‌های آنان در خیابان نگاه می‌کنند.

این حاصل دوگانه‌ی «زنِ خانه‌دار و مردِ نان‌آور» است که در بافت فرهنگی شهرهای ایران حل شده و با وجود ورود ناقص کانسپت‌های فمنیستی در فرهنگ شهری همچنان زنان را در خیابان دارای اراده‌ای محدود و مردان را دارای اراده‌ای نامحدود می‌داند.
برای خیابان، زن موجود جدیدی است و برای ناخودآگاه مردان، زن موجودی است که جایش در خانه است؛ بنابراین پیوند خیابان و زن خود را در آزارهای کلامی، خشونت و محدودیت پوشیده می‌دارد و عرضه می‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حذف زنان،شب

زنان با شب‌ها غریبه‌تر اند، آن‌ها کمتر می‌توانند اموراتشان را شبانه مرتفع کنند و انگار شهر با فرارسیدن شب برای آن‌ها تا طلوع آفتاب روز بعد متوقف می‌شود. فارغ از اینکه یک زن چند ساله باشد، او شب‌های شهر محل زندگی‌اش را به خوبی یک مرد نمی‌شناسد. دائما بیمی همراه اوست که مجال شناختن شهرش را از او سلب می‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

میان زن و شهر فاصله‌ای ایجاد شده است که هم ناشی از عرف است و هم قوانینی که مستقیم یا غیرمستقیم شب را از حضور زنان پاک کرده‌اند. در شهرهای توسعه‌یافته ذیل مفهومی با عنوان «همترازسازی جنسیتی» اقداماتی در شهر صورت می‌گیرد که امنیت زنان برای حضور در عرصه‌ی عمومی را تامین کند.

 

 

 

 

 

 

 

اقداماتی همچون مناسب‌سازی پیاده‌روها، چراغان کردن خیابان‌ها و وجود قوانین جنسیتی برابر که سبب می‌شود زنان به چرخه‌ی زندگی شبانه در شهر اضافه شوند و خیابان از رویکرد تک جنسیتی اش فاصله بگیرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همانطور که حذف شهروندان از شب‌های یک شهر تبعات فرهنگی به دنبال دارد، حذف زنان نیز مکالمات خیابان را یکنواخت، تکرارشونده و جنسیت‌محور می‌کند. در میان شهرهای ایران، زنان رشت بیشتر از سایر نقاط کشور تصویری از زیست‌ شبانه‌ی خیابان دارند؛ مثلا ممکن است بتوانیم زنی را ساعت ۲۳ درحال دوچرخه سواری، قدم زدن یا کار کردن در رشت ببینیم اما دیدن این امر در بسیاری از نقاط کشور تقریبا نزدیک به محال است.
بنابراین رشت تا حدودی شبانه‌های متکثرتری دارد اما آیا عرف‌ها، قوانین و نقصان‌ها محدودش نکرده‌اند؟ جواب طبیعتا مثبت است.

حذف زنان، فضای کار

زنان برای اشتغال در شهر نیز گرفتار این فرهنگ دفع و نفی هستند. با وجود اینکه کسب تخصص در بافت فرهنگی – شهری ایران برای یک زن سخت‌تر از یک مرد است (و البته حقوقی که دریافت می‌کند نیز کمتر است) اما یک مرد با تخصص و تبحری کمتر از یک زن، راحت‌تر می‌تواند به فضاهای کاری شهر سرک بکشد و کسب درآمد کند.
زنان برای انتخاب شغلشان باید فیلترهایی بیش از مردان را در نظر بگیرند؛ اینکه فضای کار چگونه است، فاصله‌ی آن از محل زندگی‌شان چقدر دور است.

 

 

آیا می‌توانند تا پیش از آنکه خیابان خطرناک شود به خانه بازگردند یا خیر. کار برای زنان بیشتر با خانه گره خورده است تا با خیابان. آن‌ها را به ندرت می‌توان در میان رانندگان تاکسی که عمده‌ترین مسافران خیابان‌اند پیدا کرد، زنان در نقاط مخدوش شهر که کاری در آن جریان دارد (مثل بازارهای غیررسمی و سمساری‌ها) کمتر حضور دارند و به طور کلی مسیر کاری آن‌ها عمدتا از خیابان عبور نمی‌کند.

با این حال اشتغال زنان در رشت با تاکید بیشتری نسبت به بسیاری از شهر‌های دیگر کشور انجام می‌شود. زنان شهر را یافته‌اند، اهمیت اقتصادی و اجتماعی آن را ادارک کرده‌اند و برای عرضه‌ی مهارتشان پا در خیابان می‌گذارند. مثلا ممکن است زنی روستایی را در گوشه‌ای از خیابان بیستون یا شریعتی ببینید.

او در حال عرضه محصولش است یا بسیاری از زنان را پیدا کنید که تا دیروقت در کافه‌ها کار می‌کنند اما مشاهده این امر در سایر شهرهای کشور که بافت سنتی‌تری دارند تقریبا غیرممکن است. می‌توان گفت آن‌ها به دادخواهی سهمشان از خیابان و عرصه‌ی عمومی از خانه بیرون آمده‌اند.

 

 

 

 

 

حذف زنان، فرصت آزادانه‌ی تماشا

خیابان، زنان را به عنوان یک شهروند نمی‌شناسد. آن‌ها ماکت‌هایی زشت یا زیبا هستند که ممکن است بخندند، بگریند، عجله داشته باشند یا در جایی مشغول نوشیدن یا فکر کردن باشند.

در هر صورت زن در خیابان ماکتی است که باید به آن نگاه کرد، نوعی حق مشاهده‌ی عمومی که به همه این امکان را می‌دهد تا رفتار یک زن را زیر نظر بگیرند. به نوع قدم زدنش نگاه کنند، لباس‌ها و نگاه و رفتارش را بپایند، درباره ظاهر او آزادانه نظر دهند و برایشان جالب باشد که او دقیقا چه کار می‌کند. وقتی از مفهوم خیابان‌های مردانه سخن می‌گوییم در این بخش بیشتر نمود می‌یابد؛ خیابان‌هایی که مبتنی بر اراده‌ی مردانند، مبتنی بر مشاهده‌ای یک طرفه به زنان، مبتنی بر خیابانی که زن را مانند وصله‌ای ناجور پس می‌زند. وقتی می‌گوییم «مبتنی بر اراده‌ی مردانه» یعنی سازوکار یک طرفه‌ی آزار زنان، از آزار کلامی تا آزار جنسی؛ برای توضیح این بند شاید بد نباشد وارونه به این قضیه نگاه کنیم.

آیا تا به حال شنیده‌ یا دیده‌اید که مردی در خیابان توسط زنی مورد آزار جنسی قرار بگیرد؟ می‌توان گفت به ندرت اما در جهت عکس هر زن حداقل یک بار و حداکثر بی‌نهایت بار در خیابان تحت آزار قرار گرفته است.
تقریبا هرچیزی که در خیابان می‌بینید، مشغول اخراج زنان از شهر است. المان‌هایی که عمدتا مشاهیر مرد هستند یا بر اساس آناتومی مردانه طراحی شده‌اند، اهرم‌های قانون‌ که اغلب به تندی تندی زنان را تنبیه می‌کند و نگاه خیره‌ی مردان به زنان و حتی زنان به زنان، زن را برای رسیدن هرچه سریع‌تر به خانه تشویق می‌کنند. زنان، مهره‌هایی هستند که به هر نوع و هرچه زودتر باید از بازی خیابان بیرونشان کرد تا تعجب خیابان پایان بگیرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

تقریبا هرچیزی که در خیابان می‌بینید، مشغول اخراج زنان از شهر است. المان‌هایی که عمدتا مشاهیر مرد هستند یا بر اساس آناتومی مردانه طراحی شده‌اند، اهرم‌های قانون‌ که اغلب به تندی تندی زنان را تنبیه می‌کند و نگاه خیره‌ی مردان به زنان و حتی زنان به زنان، زن را برای رسیدن هرچه سریع‌تر به خانه تشویق می‌کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

زنان، مهره‌هایی هستند که به هر نوع و هرچه زودتر باید از بازی خیابان بیرونشان کرد تا تعجب خیابان پایان بگیرد.

 

 

حذف زنان، مثلث جنسیتی شهر

به مرور واقعیت‌های حذفی شهر در مقابل رویاهای غیرقابل حصول زنان قرار می‌گیرد و رویای برابری‌خواهانه‌ی خیابان ناتمام می‌ماند.
«شهر» و «مرد» یک سوی معادله و «زن» در سوی دیگر مثلث حیات جنسیتی شهر قرار می‌گیرند.

کریستین دی نویسنده مقاله‌ی «اخلاق مراقبت و تجربه زنان از فضای عمومی» می‌نویسد: فعالیت‌هایی همچون ورزش، نرمش و گردش در فضای عمومی می‌تواند تجربه زنان از فضای عمومی را متعادل کند و این فضا را صرفا به عنوان محل نگرانی و مراقبت مداوم از دیگران نبینند و به آنها اختیار دهد از آن فضا به شکلی که می‌خواهند استفاده کنند.

در واقع فرهنگ دفع و نفی که به واقعیت‌های حذفی شهر دامن می‌زند، به دنبال حذف حق زنان از شکل‌گیری عرصه‌ی عمومی است. زنان نمی‌توانند اوقاتی صرفا برای خود داشته باشند، شهرها جایی برای این نیاز در نظر نگرفته‌اند و بودجه‌های مصوب برای زنان در سرلیست‌های مالی شهرداری‌ها نیز به کلی فراموش شده است.

 

 

 

 

 

در مقاله‌ی «پیاده، خیابان حرام» است مجله حوالی اشاره می‌شود که وجود پل‌های پیاده نه تنها اولویت شهر را به سواره‌ها می‌دهد بلکه با فروش نمای این پل‌ها عملا حیاط خلوت امن و گذرگاه ناامنی به ترتیب برای مردان و زنان به وجود می‌آورد.

 

 

آدابو نیز در مقاله‌ی «جای زنان در بودجه‌های دولتی کجاست؟» معتقد است: معیار کیفیت زندگی نمایانگر توانی عملی است که شخص برای اجرا کردن توانایی‌های بالقوه‌اش در اختیار دارد. این قدرت عمل حاصل میزان امکانات و آزادی شخص است و به شخصیت او، محیط دوروبر و جامعه برمی‌گردد. هرچه شخص امکانات، آزادی و قدرت عمل بیشتری در رسیدن به اهداف شخصی خود داشته باشد، کیفیت زندگی‌اش بالاتر است.

 

با این نگاه می‌توان فهمید چرا رانندگی کردن در خیابان برای زنان سخت‌تر است. وقتی محیط، عمل را به رسمیت نمی‌شناسد فرد تلاش می‌کند مهارت خود را به هر طریق به اثبات برساند. رانندگی یک مهارت است و ربطی به جنسیت ندارد اما اجتماع شهری در پیله‌ی فرهنگی خود دائما ما را از یادآوری چنین درکی باز می‌دارد. با این حال نه فضا و حمل و نقل عمومی برای تردد زنان در خیابان مناسب‌سازی شده است و نه وجود آنان به عنوان راننده، مقبول خیابان می‌افتد. به عبارتی از پیاده‌رو رانده و در خیابان مانده.

 

 

 

 

 

حذف زنان، صدای مردانه‌ی شهر

شهرهای مردانه تنها نمودهای دیداری زنان و اراده‌ی زنانه را نادیده نمی‌گیرند؛ انکار این واقعیت سایر حواس انسانی مانند صدا و لمس را نیز شامل می‌شود. محتوای فرهنگی ایران بلند خندیدن یا بلند صحبت کردن زنان را امری پسندیده نمی‌داند؛ اما این موضوع در خیابان چه نسبتی با واقعیت عرفی آن در بطن خانه‌ها دارد؟ خیابان صداها را بر می‌تابد؟ حق زنان از دیوارهای صوتی شهر با حق مردان از این دیوار بلند برابری می‌کند؟

 

 

اما اصلا دیوار صوتی یعنی چه و داشتن حقی از صداهای شهر منظور از چیست؟ وقتی در بافت آشفته‌ی شهرها زبان از کلمات تا بوق‌ها تنزل پیدا کند پس بدیهی است که همهمه نیز جای زمزمه را بگیرد. مجموعه‌ای از عوامل کار زنان را برای حضور در شهر سخت کرده است، آن‌ها یا به شهر نمی‌آیند یا با محدودیت می‌آیند.

در نتیجه یا صدایی از آن‌ها به گوش نمی‌رسد یا در حد زمزمه باقی می‌ماند و قاطبه‌ی همهمه‌ی شهری وزنی مردانه به خود می‌گیرد و زمزمه‌ی زنان به گوشه‌ای از صداهای خیابان رانده می‌شود مگر آنکه بخواهیم تبلیغ فروشگاهی را بشنویم، با تبلیغات کالایی خاص برخورد کنیم یا در مکالمه‌ای پرخشونت صدای زنانه‌ی خیابان را بشنویم.

 

 

 

 

 

 

حذف زنان ، جدال

خیابان دائما در تلاش است تا زنان را به خود نپذیرد اما جدال «شهر» و «زن» ادامه دارد تا سرانجام زنان جزیی از خیابان شوند. تا شهر، پازلی شود که قطعه‌ی گمشده‌اش زنان باشند.

 

 

 

 

 

 

 

خیابان‌ها تا نتواند بستری برای «حضور» زنان مهیا کنند، دائما از زبانی استبدادی رنج خواهند برد. بدون معنا کردن حق به شهر برای زنانی که سال‌ها از عرصه‌ی عمومی دور مانده‌اند کالبد پوسیده‌ی شهرها هرگز نو نخواهند شد.

با این وجود چه شهرها و سیاست‌های حاکم بر آن‌ها بخواهند و چه نه، زنان سرانجام شهر را خواهند یافت.

 

*عنوان این گزارش برگرفته از کتاب انقیاد زنان نوشته‌ی جان استوارت میل است.
در تهیه‌ی این گزارش از نظرات خانم عسل عزت‌طلب، دانشجوی شهرسازی دانشگاه گیلان بهره گرفته شده است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.