سال‌ها «سوگواری» و «تکذیب» و حنجره‌ی خاموش رسانه‌ها

0 467

ما از رسانه چه می‌خواهیم؟
کارکرد چنین سوالی در زمان بحران مشخص می‌شود و اگر این بحران به زندگی انسان گره خورده باشد و در سایه آن بیم در پرده ماندن حقیقت احساس شود اهمیت آنچه که از رسانه‌ها خارج می‌شود دوچندان خواهد شد.
خبر سقوط هواپیمای مسافربری، در شبی که جهان، هراس جنگ دوباره‌ای داشت تا حدودی از صدر اخبار خارج و کمتر به آن پرداخته شد. ازهمان ابتدا در نبود سازو کار رسانه‌ای معمول، پیرامون این اتفاق گمانه‌زنی‌هایی صورت گرفت. رسانه‌ها محدود بودند، خبرنگاران نمی‌توانستند به بخش‌های تاریک این خبر نور بتاباندند و در نهایت «جریان رسانه‌ای» نتوانست مقابل «سیاست» بایستد و سیاست حقیقت را تکذیب و جریان رسانه‌ای را وادار به عقب‌نشینی کرد.
خبر سقوط هواپیمای اوکراینی چون مساله‌ای بین‌المللی بود توانست تکه‌های حقیقتش را از تاریکخانه سیاست جمع کند و درنهایت تلخی حقیقت را با تاسف چند روز «تکذیب» بیامیزد و به کام ما بریزد. رسانه، کار خودش را کرد، حقیقت پنهان نماند، آنچه باید گفته می‌شد بالاخره گفته شد خواه آنکه دوربین هیچکدام از عکاس‌های خبری به سمت اصل حقیقت نچرخیده باشد و زبان و قلم هیچ خبرنگاری، سیاست‌گذاران را به یک مصاحبه‌ی طلبگرانه فرانخوانده باشد؛ در عصر رسانه دوربین شهروندان صبح را رصد کرده بود و سیاست را به اعتراف اشتباهش مجبور کرد. 

ردپای سوگ، در تکذیب‌های سال‌های تکراری

اما در تمام این سال‌ها چرا سیاست دست از سر رسانه بر نمی‌داشت؟ آیا اگر چند ماه بعد از اتفاقات اواخر دهه هفتاد، رسانه‌ها قدرت افشای اشتباه «گروهی» را داشتند، اگر در اواخر دهه هشتاد رسانه‌ها می‌توانستند مردم را اقناع کنند، یا اگر در اتفاقات همین سال ۹۶ یا ۹۸ رسانه‌ها به دادخواهی حقیقت بلند می‌شدند آیا این همه هزینه به بار می‌آمد؟ آیا ناامیدی، رنج، خشم و بی‌اعتمادی به هر منبع داخلی نتیجه‌ی بیست سال جنگ بی حاصل «سیاست» با «رسانه» نیست؟ چرا ما باید همواره وارثان سوگ باشیم به خاطر ردپای همیشگی «تکذیب» و عدم حضور حقیقت در میانمان؟

رسانه می‌توانست شکاف میان «نظم اجتماعی» و «سیاست» را پر کند. حقیقت چیزی نیست که بتوان از آن گریخت اما بی‌اعتمادی اسبی است که در شکاف میان «مردم» و «حاکمیت» یا همان نظم اجتماعی و سیاست سرکشی می‌کند و از کمند می‌گریزد. اما به هر روی نه رسانه توانست و نه سیاست گذاشت.

حالا دیگر هیچ رابطه دوطرفه‌ای معنا ندارد

امروز بعد از سال‌ها تکذیب، می‌توان ردپای این شکاف را پی گرفت. خودمان را گول نزنیم؛ رابطه‌ی میان مردم و سیاست و حتی مردم و رسانه امروز دیگر رابطه‌ای دوطرفه تلقی نمی‌شود. مردم، جریان سیاست را به رسمیت نمی‌شناسند و کنش‌های آن را با زندگی خود همسو نمی‌بینند. از رسانه ناامیدند چرا که رسانه‌ها بردِ خبری محدودی دارند و تیرهایشان فقط تا لایه‌های اندکی از حقیقت نفوذ می‌کند. در این شرایط رسانه و روزنامه‌نگار اگر چشم خود را بر این حقیقت ببندد درحال گریز از واقعیت و تاختن به سوی فریب است. کما اینکه در خبر ناگوار اخیر، راه بسیاری از روزنامه‌نگاران به این سمت بود. آن‌ها به جای کمک به کشف حقیقت مطمئنانه حادثه را رد می‌کردند (یا به عبارتی موضع سیستم سیاست‌گذاری را تکرار می‌کردند) و پس از آنکه خود دستگاه‌های اجرایی و نظامی به اشتباهشان اقرار کردند، نامه شرمساری می‌نوشتند و قضاوتشان را اشتباه می‌خوانند. خواه آنکه همه می‌دانیم کار روزنامه‌نگار قضاوت نیست، او باید به آسان کردن قضاوت عموم برای دستیابی به حقیقت کمک کند. در پایان خطاب به بسیاری از همکاران و دوستانم در رسانه‌های استانی و کشوری می‌نویسم: حالا که فهمیده‌اید حقیقت را زودتر از موعود به مذبح برده‌اید، بپرسید، مطالبه کنید و جواب بخواهید تا حلقه‌های کور این ماجرا پیدا شوند و شاید از بهت این سوگواری اندکی کاسته شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.