امروز بیست و دومین بهاریست که دلدادگان سیروس قایقران، سیمای متبسم فوتبال ملی ایران، در فراق او روزگار سپری میکنند. غمی که هنوز داغ است و این را میتوان از جدال شیفتگانِ منش او، علیه فراموشی خاطرات و کردارش به خوبی لمس کرد.
در این چند ساله تقریبا همهی گردشگرانی که قدم به انزلی میگذارند از مشاهده حجم وسیعی از تصاویر آقا سیروس، با آن لبخند همیشگی، متعجب میشوند و حتی این مشاهدات خود را به عنوان یکی از جاذبههای انزلی در شبکههای اجتماعی انعکاس میدهند. این اتفاق اما برای من به خارج از انزلی نیز کشیده شد، وقتی که پنج سال پیش رهسپار تهران میشدم، اتوبوس برای صرف نهار در یک رستوران بین راهی حوالی قزوین توقف کرد و من در حین ورود به سالن، چشمانم به تابلوی عکس سیروس قایقران که روی دیوار رستوران نصب شده بود، افتاد و این برای من که شهر را ترک میکردم حس عجیب و عمیقی از غرور، دلتنگی و غربت به همراه داشت.
این حس زمانی بر من چیره شد که در ایام سکونتام در تهران، گرافیتی سیروس قایقران را روی دیواری در خیابان فلسطین دیدم، این دیدار اتفاقی بار دیگر “سیروس” را به من شناساند. این بار خیلی عمیقتر از آنچه که گفته میشد او را حس کردم. از اینکه چقدر او را به زادگاهش محدود کردند، غصهام گرفت. در این سالها کسانِ بسیاری از کنار نام این ظرفیت سترگ ورزشی اجتماعی خود را مطرح کردند، در مواقعی حتی خود را بیشتر از قایقران در متن ماجرا گنجاندند، در سالهای پس از او، شهر پر از روایات فردی، عکسهای یادگاری، فیلم مستند و نشستها و مراسمهاییست که در آنها کسی که دیده نمیشود، سیروس است.
در حقیقت اگر امروز رد و نشانی از سیروس در انزلی به چشم میآید، مهریست که او در دل مردم کاشت و امروز همان مردم عاشقانه عکس او را به دیوار و پیشانی خانه و مغازه خود میچسبانند. کسی آیا میداند از این چندین سال همایش و هزینههای هنگفتی که برای ساخت فیلم و نگارش کتاب و… درباره سیروس قایقران صورت گرفت، کدامش در سطح ملی دیده و پذیرفته شدند؟ ظلم بزرگی که در حق سیروس قایقران شد، “محلی” نگه داشتن حوزه نفوذ این ظرفیت بزرگ شهر انزلی نهایتا در سطح استان گیلان بود، حال آنکه او دارای یک هیبت ملی است و این جفا در حق سیروس یک تصمیم عامدانه از سوی کسانی بود که توانایی به تصویر کشیدن هیبت حقیقی سیروس را نداشتند و تنها به قصد ارائهی خود از “سیروس” دم میزدند.
توجه به سیروس قایقران و تکرار مداوم نام و تصویر او در بطن شهر انزلی نه یک تصمیم و الگوی از پیش تعیین شده از سوی مدیران شهری، فرهنگی و ورزشی انزلی بلکه یک قرار عاطفی میان شهروندان انزلی است، یک شبکه در هم تنیده از عزت و خودباوری، در حق کسی که آخرین جام را به بندر آورد. اگر بخواهیم اهمیت این موضوع را برای شهر انزلی واضحتر بیان کنیم، ذکر این نکته که تاسیس باشگاه ملوان در دهه ۴۰ شمسی به هیچ عنوان صرفا تاسیس یک تیم فوتبال نبوده، ضروری است.
چه آنکه، ملوان به سرعت بدل به نمادی از خودشکوفایی مردم و شهر انزلی شد و در اولین روزهای رسمی حضورش گریبان غولهای فوتبال ایران را گرفت. این امر تنها یک پیروزی در رخدادی ورزشی نبوده، این اعلان حضوری بود از یک شهر بندری کوچک که در پی سالها کوشش بیوقفه مردمانش، از اقوام، ملل و مذاهب متنوع برای آبادی، کار و زندگی بهتر، به عزت نفس سرشاری رسیده و برای وحدت بخشیدن به این اجزا و معرفی استعدادهای خود در حوزه عمومی نیاز به یک سمبل هویتی بود که “ملوان” این نقش را به خوبی ایفا کرد.
حال اگر این موارد را کنار هم بگذاریم، ملوان و به دنبال آن “سیروس قایقران” برای شهر انزلی صرفا یک تیم فوتبال یا پدیدهای محلی به شمار نمیرود و سطوحی فراتر را درگیر این نقطه از طول و عرض جغرافیایی میکند. از همین رو حبس، تحدید و تنزل جایگاه و کارکرد آنان در موضوع خودباوری و خودشکوفایی یک شهر، بیتردید آسیبهای فرهنگی اجتماعی خاص خود را در پی خواهد داشت.
عالی☆☆☆