قایقران؛ سرمایه ملی که به یک شهرستان محدود شد

1 481

امروز بیست و دومین بهاری‎ست که دلدادگان سیروس قایقران، سیمای متبسم فوتبال ملی ایران، در فراق او روزگار سپری می‎کنند. غمی که هنوز داغ است و این را می‎توان از جدال شیفتگانِ منش او، علیه فراموشی خاطرات و کردارش به خوبی لمس کرد.

در این چند ساله تقریبا همه‎ی گردشگرانی که قدم به انزلی می‎گذارند از مشاهده حجم وسیعی از تصاویر آقا سیروس، با آن لبخند همیشگی، متعجب می‎شوند و حتی این مشاهدات خود را به عنوان یکی از جاذبه‎های انزلی در شبکه‎های اجتماعی انعکاس می‎دهند. این اتفاق اما برای من به خارج از انزلی نیز کشیده شد، وقتی که پنج سال پیش رهسپار تهران می‎شدم، اتوبوس برای صرف نهار در یک رستوران بین راهی حوالی قزوین توقف کرد و من در حین ورود به سالن، چشمانم به تابلوی عکس سیروس قایقران که روی دیوار رستوران نصب شده بود، افتاد و این برای من که شهر را ترک می‎کردم حس عجیب و عمیقی از غرور، دلتنگی و غربت به همراه داشت.

این حس زمانی بر من چیره شد که در ایام سکونت‎ام در تهران، گرافیتی سیروس قایقران را روی دیواری در خیابان فلسطین دیدم، این دیدار اتفاقی بار دیگر “سیروس” را به من شناساند. این بار خیلی عمیق‎تر از آنچه که گفته می‎شد او را حس کردم. از اینکه چقدر او را به زادگاهش محدود کردند، غصه‎ام گرفت. در این سال‎ها کسانِ بسیاری از کنار نام این ظرفیت سترگ ورزشی اجتماعی خود را مطرح کردند، در مواقعی حتی خود را بیشتر از قایقران در متن ماجرا گنجاندند، در سال‎های پس از او، شهر پر از روایات فردی، عکس‎های یادگاری، فیلم مستند و نشست‎ها و مراسم‎هایی‎ست که در آنها کسی که دیده نمی‎شود، سیروس است.

در حقیقت اگر امروز  رد و نشانی از سیروس در انزلی به چشم می‎آید، مهری‎ست که او در دل مردم کاشت و امروز همان مردم عاشقانه عکس او را به دیوار و پیشانی خانه و مغازه خود می‎چسبانند. کسی آیا می‎داند از این چندین سال همایش و هزینه‎های هنگفتی که برای ساخت فیلم و نگارش کتاب و… درباره سیروس قایقران صورت گرفت، کدامش در سطح ملی دیده و پذیرفته شدند؟ ظلم بزرگی که در حق سیروس قایقران شد، “محلی” نگه داشتن حوزه نفوذ این ظرفیت بزرگ شهر انزلی نهایتا در سطح استان گیلان بود، حال آنکه او دارای یک هیبت ملی است و این جفا در حق سیروس یک تصمیم عامدانه  از سوی کسانی بود که توانایی به تصویر کشیدن هیبت حقیقی سیروس را نداشتند و تنها به قصد ارائه‎ی خود از “سیروس” دم می‎زدند.

توجه به سیروس قایقران و تکرار مداوم نام و تصویر او در بطن شهر انزلی نه یک تصمیم و الگوی از پیش تعیین شده از سوی مدیران شهری، فرهنگی و ورزشی انزلی بلکه یک قرار عاطفی میان شهروندان انزلی است، یک شبکه در هم تنیده از عزت و خودباوری، در حق کسی که آخرین جام را به بندر آورد. اگر بخواهیم اهمیت این موضوع را برای شهر انزلی واضح‎تر بیان کنیم، ذکر این نکته که تاسیس باشگاه ملوان در دهه ۴۰ شمسی به هیچ عنوان صرفا تاسیس یک تیم فوتبال نبوده، ضروری است.

چه آنکه، ملوان به سرعت بدل به نمادی از خودشکوفایی مردم و شهر انزلی شد و در اولین روزهای رسمی حضورش گریبان غول‎های فوتبال ایران را گرفت. این امر تنها یک پیروزی در رخدادی ورزشی نبوده، این اعلان حضوری بود از یک شهر بندری کوچک که در پی سال‎ها کوشش بی‎وقفه مردمانش، از اقوام، ملل و مذاهب متنوع برای آبادی، کار و زندگی بهتر، به عزت نفس سرشاری رسیده و برای وحدت بخشیدن به این اجزا و معرفی استعدادهای خود در حوزه عمومی نیاز به یک سمبل هویتی بود که “ملوان” این نقش را به خوبی ایفا کرد.

حال اگر این موارد را کنار هم بگذاریم، ملوان و به دنبال آن “سیروس قایقران” برای شهر انزلی صرفا یک تیم فوتبال یا پدیده‎ای محلی به شمار نمی‌‎رود و سطوحی فراتر را درگیر این نقطه از طول و عرض جغرافیایی می‎کند. از همین رو حبس، تحدید و تنزل جایگاه و کارکرد آنان در موضوع خودباوری و خودشکوفایی یک شهر، بی‎تردید آسیب‎های فرهنگی اجتماعی خاص خود را در پی خواهد داشت.

1 نظر
  1. پرنیان می گوید

    عالی☆☆☆

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.