فرانسوا رابله، نویسندهی شهیر دوران رنسانس در فرانسه، به نقل از ارسطو، چنین بیان کرده است که «جهان، هر خلایی را پر خواهد کرد.» یعنی، چه؟ یعنی هیچ امر متخلخلی در جهان وجود نخواهد داشت که خالی از سر آن بگذرند. یعنی اگر رندی آمیخته به خباثتی هم در کار باشد، بجای تفرقه بیانداز و حکومت کن، میتوان خالی کرد و با مواد دلخواه پر کرد!
تجربهی سالیان اخیر، چیزی به قدمت بیست و چند سال از کنکور برای ما ایرانیان، حکایت همین ایجاد خلاء و پرکردن است! شکاف قابل توجهی در نظام آموزش عمومی رایگان در ایران توسط وزارت آموزش و پرورش به وجود آمده که چاقویی به نام آزمون کنکور سراسری (حداقل در فرمت ۲۰ و اندی سال اخیر) آن را در پیکرهی نظام آموزش متوسطه و عالی ایران ایجاد کرده است.
آزمون کنکور سراسری در ایران، تنها مجرای ورود به دانشگاههای پرمتقاضی و با کیفیت نسبی است. جدا از جنجالهای همه جانبهی به وجود آمده بر سر یک آزمون چند ساعته و یک برگهی پاسخنامه و چند سوالِ لاشعور، این آزمون از نظر اعتبارسنجی و روایی کمتر مورد نقد و بررسی قرار گرفته است!
کنکور سراسری احتمالا یکی از غیراستانداردترین آزمونهای چندگزینهای «استانداردساز»(!) در جهان است. کنکور نه به شوخی و مزاح، که به جد یک غول بی شاخ و دم است که از برگهی سوالات به شما حملهور میشود. کنکور سراسری، از درجهی سختی میتواند به مسابقات قهرمانی سه گانه در المپیک تشریح شود که ورزشکارانش باید همزمان در طول یک مسابقه، دهها کیلومتر شنا کنند، سپس چند ده کیلومتر دیگر دوچرخه برانند و دست آخر هم چند کیلومتری بدوند تا یک نفر بالاخره قهرمان از مسابقه خارج شود!
روایت بالا، به هیچ عنوان یک مبالغه و لاف ادبی نیست. اگر قائل به سنت علم و رجوع به اعداد و ارقام عینی باشیم ـ که قطعا گمشدهی ادراکات جمعی ایرانیان در روزگاران اخیر است ـ روایت بالا یک تراژدی مستند از بلایی است که بر سر نسل جوان در ایران میآید.
اصل در اعتبارسنجی آماری امتحانات، تطابق با توزیع نرمال دادههاست. به این معنی که بیشتر افراد شرکتکننده در آزمون حد میانگین نمرهی کامل آزمون را کسب کنند. پس برای یک امتحان استاندارد معمولی تحت قالب کنکور سراسری، میانگین نمراتی نزدیک به ۵۰ درصد از ۱۰۰ درصد ممکن، فرضی قابل قبول است. اما پژوهشهای سالیان اخیر، حقیقت دیده نشده، تلخ و خطرناکی را در مورد کنکور سراسری برملا کرده است. توزیع نمرات کنکور سراسری در ایران، با یک چولکی بسیار زیادی مواجه است. این چولگی آماری که اصطلاحا چولگی مثبت به راست نامیده میشود، به این معنا است که بیشتر افراد، به عنوان نمرهی میانگین، نمرهی بسیار کمتری نسبت به میانگین ۵۰ درصدی نمره را کسب میکنند. این اعداد فاجعهآمیز هستند. ناامید کننده، مخرب روح و روان و مفرح ذاتِ خواصی پولدار!
در طول سالیان اخیر (بجز امسال که تحت مصوبهی عجیب و غریب شورای عالی انقلاب فرهنگی آزمون عمومی از امتحان کنکور حذف شده)، میانگین نمرات دروس عمومی شامل ادبیات، دینی، زبان عربی و زبان انگلیسی، کمتر از ۲۰ الی ۲۵ درصد از ۱۰۰ درصد ممکنه بوده است. میانگین نمرات اختصاصی هم بسته به زیر گروه آزمایشی معمولا چیز کمتر از ۹ درصد و حدودا بین ۷ تا ۴ درصد از ۱۰۰ درصد نمرهی ممکن، بوده است!
اگر بخواهیم به زبان آشناتری این واقعیت را بیان کنیم، مثل این است که همان امتحانات معمولی ۲۰ نمرهای در دروس فارسی و دینی، عربی و انگلیسی از دانشآموزان یک کلاس گرفته شده باشد و اکثر دانشآموزان آن کلاس به زحمت نمرهی ۴ یا ۵ آورده باشند. و مجددا همان کلاس در امتحانات دروس جبر، حساب، هندسه، فیزیک و شیمی، به زحمت نمرهی ۱ از بیست را کسب کرده باشند! (شکل زیر به عنوان نمونه، میانگین نمرات را در بازههای مختلف رتبهای به انضمام میانگین کل در دروس مختلف در زیرگروه ریاضی نشان میدهد)
این اعداد برای والدین و مسئولین آموزشی و دانشآموزان تحت امتحان چه معنایی میتواند داشته باشد؟ از سه حالت خارج نیست! یا امتحان بسیار سخت است، یا آموزش برای همه بسیار بیکیفیت و نامناسب. و یا هر دو!
این خلاء که سازمانِ سنجشِ آموزش کشور با برگزاری سالیانهی کنکور در نظام آموزشی کشور وارد کرده است، همان فضایی است که جا را برای پر کردن آن خلا توسط سوداگران پولی و مالی در آموزش خصوصی، نشریات کمکآموزشی و موسسات تدریس خصوصی باز کرده است. توسعهی نامتقارن و ناپایدار زیرساختهای آموزش عالی در کشور، که از دههی ۸۰ و در مطالعات اساتیدی همچون مقصود فراستخواه در امر
آموزش و دسترسی به آموزش باکیفیت مسجل شده بود، زمینهی این واقعیت را آشکار کرده بود که در هر صورت، با توجه به کمبود مفرط منابع و امکانات آموزشی، موقعیتهای آموزش عالیِ با کیفیت در ایران، توسط عدهی قلقی که در آمار حکم دادههای پرت را دارند پر میشود. به زبان خودمانی، بچه پولدارهای مرکز نشین ـ طبق گزارشات حاصله از پایاننامهی پژوهشی خود بنده و گزارشات آتی شورای عالی انقلاب فرهنگی مبنی بر میزان قبولی رشته/دانشگاههای پر طرفدار به تفکیک موقعیت طبقهی اقتصادی و دهک درآمدی ـ صندلی دانشگاههای خوب کشور را قرق کرده اند.
اما این آزمون، بلایی فراتر از این را رقم زده است. چرا که حضور پایدار و مدام موسسات آموزش خصوصی، نشریات کنکوری و آزمونهای شبیهساز با جابجایی هنگفت مالی که گاهی در اخباری مانند سود ده هزار میلیاردی وزارت آموزش پرورش از محل ارائهی خدمات به این موسسات یا حتی توزیع منابع اولیه مانند کاغذ و ادوات چاپ که کار را به روحانیون کشور و ارائهی فتوا نیز در چند سال گذشته کشانده است؛ نیازمند تقاضای دائم بازار خصوصی در این مسئله است. بدیهی است که کار این موسسات عظیم که به بنگاههای مالی شبیه شدند با هزار و دو هزار و سه هزار و پنج هزار عدد متقاضی موفق کنکوری نمیگذرد. این موسسات نیاز به دستکاری در ذهنیت افراد بازار دارد تا همگان نیاز کاذب به خدمات ایشان را با رویای دروغین موفق شدن در کنکور حس کنند. پژوهش سال ۹۸، نشان داد که کنکور سراسری این ذهنیت قریب به واقعیت را در بازار کنکور و کنکوریها ایجاد کرده است. پذیرفتهشدگان دانشگاههای برتر کشور که همگی هم در تهران واقع شده اند، با اتفاق نظری بالای ۹۰ درصد تصدیق کردند که بین محتوای آموزشی رسمی عمومی و محتوای آموزشی لا
زم برای قبولی در دانشگاههای برتر تفاوت عمده و تعیینکنندهای وجود دارد و بیش از ۸۶ درصد از آنان، به واسطهی تمکن مالی، استفاده از امکانات کمک آموزشی و تدریسهای خصوصی و آزمونهای آزاد شبیهساز پولی را ضرورت قبول شدن خود در دانشگاههای برتر میدانستند. (شکل زیر توزیع ذهنیت دانشجویان دانشگاههای برتر را نسبت به فاصلهی کیفیت محتوای آموزشی و همینطور لزوم استفاده از ابزار کمک آموزشی در بازار خصوصی نشان میدهد)
این ذهنیت، که به واسطهی جنس غیراستاندارد آزمون کنکور سراسری ایجاد شده، موتور محرک موسسات خصوصی و بنگاههای آموزشی غیر عمومی و رسمی است که خلاء ایجاد شدهی آموزشی را در نظام آموزش و پرورش و همینطور آموزش عالی کشور به ظاهر پر کنند.
اتفاقی که بجز افزایش شکاف طبقاتی در بحث عدالت آموزشی در ایران، هیچ نتیجهی واقعی دیگری برای کشور نداشته است!