پاسداشتی برای سرمایه گذاری فرهنگی در رشت؛ از هامون تا کتاب اردیبهشت

1 538

کتاب «موقعیت تجار و صاحبان صنایع در عصر پهلوی» (خاطرات  رحیم متقی ایروانی )بنیانگذار کفش ملی  و «کتاب شاه» با نسخه پی دی اف دکترعباس میلانی که در ایران اجازه انتشار نیافت و کتاب «دریغ است ایران که ویران شود» پروفسور رفیع پور را همزمان در حال مطالعه و روی میز کارو دسک تاپم هست.

از کودکی با کتاب و کتابخوانی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، آن روزهای قبل از انقلاب خو گرفته ام و تا به امروز دامنگیر من شده و رهایم نمی کند . با کتابهای بسیاری به سرزمین های جادویی افسانه ها و رویا فرو رفته ام ، با اطلاعات علمی کتابهای دیگر حیرت کرده و از بخشی از آنها ترسیده ام  و با کتابهایی نیز حسرت های زیادی را لمس کرده و در کنار همه اینها ، لذت های فراوانی نیز برده ام .

هر چی بود و هست،  کتابهای را که خوانده ام، مرا از یکنواختی و بیهودگی و تکرار مکرر زندگی، بیرون کشانده و لاجرم تجارب زندگی مرا افزون کرده است .

شاید هم کتاب باعث شده است که دوستان بسیاری در همه سنین داشته باشم که همواره اشتیاق خود را برای دیدنم به من می رسانند و من ، آن اشتیاق های فراوان را باور می کنم .

اما در دوستان و شاگردان بسیار دوران تدریسم و البته نه همه، کتابخوانان اندکی وجود دارند . چون همه مشغولند و باید به کار و زندگی خود برسند . کتاب وقت آنان را می گیرد و کتاب و مطالعه را به نوعی، کاری تفننی و وقت گذرانی می دانند، که بیشتر بدرد بیکارانی چون من می خورد .

یاد شعر سعدی علیه الرحمه در باب اول بوستان افتادم که “چنان قحط سالی شد اندر دمشق/ که یاران فراموش کردند عشق ”

یاران ، عشق درست نویسی و درست گفتن را فراموش کردند و می کنند. کمتر کسی در محاورات روزمره خود ، ضرب المثلی را بدرستی بیاد می اورد و یا با ذکر منبع نقل میکند . خیلی کم می شنوم و یا می بینم که جمله ای یا پاراگرافی از کتابی ،موجب حظ وافر و حیرت کسی بشود آ ان را با من،  به اصطلاح امروزی های فضای مجازی شیر کند .البته فرایند فوروارد حرفهای خوب دیگران و پخته خواری، در صفحات تلگرام و اینستا گرام و واتس آپ همچنان مشتریان فراوانی دارد . اما در همین صفحات  مجازی هم کمتر شاهد دو خط نوشته تبریک و تسلیت و صبح بخیر و شب بخیر ، دوست و آشنایی می شوی که خودش برای تو نوشته باشد. بیشتر ترجیح می دهند با عجله از فرایند بهجت اثر فوروارد استفاده کرده و زمان و حوصله ای برای تو نگذارند. و این را همه به سادگی می فهمند که آن متن ارسالی برای آنان نیست و روشن است که اثر چندانی نیز در ایجاد حال خوشی برای هیچکس ندارد .

این روزها کمتر به هم کتاب هدیه می دهیم . قرارهایمان را در کتابفروشی ها نمی گذاریم .اگر از آخرین کتابی که خوانده ایم …… آیا براستی خوانده ایم که برای کسی بگوییم ؟ مطالب ، بی اصل و نسب نقل می شود . حتی فرهنگیان ما هم کمتر می توانند بگویند که این مطلب را در کدام کتاب و از چه نویسنده ای خوانده اند . بیشتر می شنوی کسی در جایی نوشته است و یا گفته است .

درد بزرگ دیگر ، کمی گوش های شنوایی است که بتوانی پیدا کنی و لذت فهم جدیدی را از کتابی با آنان در میان بگذاری . حرص و ولع بیهوده گویی و فراوانی حرفهای عقیم سیاسی و تکرار و تکرار ، مثل صحبت از وضعیت هوا در بی حرفی های دو نفر که به هم می رسند شده است .

در این حال و هوای  گرگ و میش کاسب کاری و سبقت برای بهره برداری هر چه بیشتر از لذت های مادی بی سرانجام ، ستاره هایی نیز روشن می شود و نمی گذارد چراغ امید در دل فرهنگ دوستان  این مرز و بوم خاموش شود .

از جمله این چراغهایی که توسط همشهریان ما روشن شده  و با کوشش بسیار خاموش نمی شد ، باید از کتابفروشی« باز باران» برای کودکان و نوجوانان که توسط انسانی شیفته ادبیات کودکان ، حمید اقای وثیرش در هایپر دیلمان راه اندازی شده ، یا کتابفروشی بدر و فرازمند و طاعتی و شهر کتاب وماه نو، وارسته ، رستگار ، جنگل ، دیبا، نصرت و مهران و برگ حتما یاد کنیم و خدا قوتی به آنان بگوییم .

در کنار تلاش همشهریان رشتی ، میهمان عزیزی نیز ، با باور اینکه همشهریان ما سابقه فرهنگی متمایزی را در یکصد ساله گذشته از خود بروز داده اند ، از پایتخت می آید و می رود،  تا کاری کارستان را در شهر ما به بار نشاند .

سروش صحت را می گویم که تابستان امسال (۱۳۹۸)،  کتابفروشی اردیبهشت را درخیابان ۱۰۹ گلسار رشت با زیبایی فضا و پر از کتابهای که دوستمان دارند به ما تقدیم کردند .

در باب اهمیت و خونی که اینگونه تلاشهای ارزشمند در پیکر بیجان کتابخوانی ، شهر و دیار ما، جاری می کنند  نمی شود سخن نگفت . «سروش صحت» می توانست بر سبیل جاری هنرمندان امروزه روز زندگی پر سر و صدایمان ،  یک برند پوشاک و یا عطر و ادکلن و یا رستوران و کافی شاپ  و هر کار دیگری را در تهران و یا هر شهر کشور با موفقیت بصورت زنجیره ای افتتاح کند و با موفقیت به پیش ببرد .

اما او دغدغه آگاهی دارد . او می داند چه می کند. دغدغه خود را می شناسد.برای دل خودش زندگی می کند . قیافه  و آرایش و نوع لباسهایی اسپرتی را که سروش صحت، برای خودش انتخاب کرده و می کند، و من کمتر او را با کت و شلوار رسمی بیاد می آورم ، همیشه برایم گویای انتخاب شیوه زندگی مبتنی بر دل خودش هست و نه قضاوت مردم  و نه همرنگ جماعت شدن .

خواستم از این هنرمند صمیمی و فرهنگی کشورمان تشکر کنم و بگویم شما و کار قشنگ اردیبهشت در رشت دیده می شود .

از «حسن معجونی» هم قدر دانی می کنم . کتاب و نمایش هر دو خواندن و نوشتن را در پی دارد. تماشاخانه هامون به سهم خود ، کلاس کار نمایش را یک هوا در رشت بالا برد . ماهها رفت و آمد اقای معجونی از پایتخت به رشت و سر و کله زدن با هنرمندان علاقمند از جوانان شهر باران، چه دستاورد مادی برای او داشته است ؟ چه کسی مدال افتخاری بر سینه او آویزان نمود ؟ آیا  دستگاههای عریض و طویل فرهنگی ما با مدیرانی بس زینتی وبی سر و صدا واهل مدارا با سیاست روز ،  با مدارک آکادمیک و مثال زدنی  خودشان و حافظ اشعاری بلند که در هر مجلسی مانوری از فرهنگ و فرهیختگی می دهند ، آنان را می بینند ؟ آری همینکه سنگهای زیادی جلوی پایشان نگذاشتند البته قابل تقدیرند. در اینجا روز خوب روز بدون حادثه است . جوانان بسیاری در آموزشگاههای گوناگون هنری شهر زیر نظر اساتید با تجربه و سپید موی گیلانی درگیر بازی و بازیگری هستند .رفت و امد هنرمندانی مثل حسن معجونی آنان را دلگرم تر می کند . دلگرم که ادامه دهند، تولید کنند و اثری فرهنگی از خود بجا بگذارند.

در مجموعه پیشنهاداتی که به مقامات شهرداری سال ۹۶  برای پیاده راه مرکزی و نحوه استفاده از ساختمان تاریخی برج ساعت داشتم و بعدها مورد استقبال نماینده یونسکو نیز قرار گرفت، خواسته بودم که شهرداری رشت برای رفت و آمد هنرمندان اعم از بازیگران و نویسندگان و شاعران و … ورزشکاران برجسته  و دانشمندان معاصر و همه الگوهای تلاش و سازندگی به رشت هزینه کند و آن را به عنوان بخشی از هزینه های عمرانی ساخت و ساز اندیشه های شهروندان لحاظ کند.

این رفت و آمد نه برای سخنرانی و مراسم های رسمی با آنان، بلکه  فقط برای حضور و قدم زدن در پیاده راه مرکزی شهر رشت پیشنهاد شد.

خواستم حافظه تاریخی مردم شهرم با دیدن از نزدیک  این بزرگان غنی شود . خواستم مردم شرطی شوند و بگویند هر وقت که می رویم تا در ان مکان مفرح  مرکز شهر ، قدمی بزنیم و گپ و گفتی با دوستان داشته باشیم آدمی مهم را می بینیم و با آنان حرف می زنیم . بشود خاطرات مهمی برای شهروندان ساخته شود.

کمی بعد تر سهیل محمودی ، این شاعر دغدغه مند وپر اهمیت ، با حضور در مراسم سالگرد نادر گلچین خواننده قدیمی شهر فرهنگی رشت ، که به همراه عده زیادی از هنرمندان تراز اول ایران ، به اینجا آمده بودند، بر این خواسته صحه گذاشت و در سخنرانی کوتاهی با ان حال و هوای استثنایی که فقط در کلام او هست و متعلق به خودش هست ، گفت ” بگذارید مردم ، بچه ها و جوانان ، هنرمندان کشورمان را در کوچه و خیابان ها ببینند . اگر مردم کامبیز روشن روان، علی جهاندار، مختاباد، سالار عقیلی ، صادق زیباکلام ، شهرام و حافظ ناظری، میترا حجار، رضا عطاران، داریوش ارجمند، ناصر مسعودی … را کنارشان ببینند،  دیگر دروغ نمی گویند ، دزدی و اختلاس کم می شود ،اخلاقیات ساخته می شود ” شاید باور کردنی نباشد ولی من، ادعاهای سهیل محمودی را باورمی کنم .

حضور مقامات ارشد شهرداری رشت را در افتتاحیه اردیبهشت  سروش صحت را مبارک می دانم . مبارک تر آنکه کتابخوانان شهر با اردیبهشت بیشتر شوند و رونق و رفت و آمدشان ، جوانان  را ازماشین های روز دنیا  که در بلوار گیلان  دور دور می کنند پیاده کند ، و به خیابان ۱۰۹ گلسار و داخل این کتابفروشی نفیس بکشاند؛ همچنانکه آنان را به تماشای تئاتر در تماشاخانه هامون یا هر مرکز فرهنگی از این شهر می کشاند

1 نظر
  1. سجاد همتی می گوید

    قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
    بسیار ممنون از جناب آقای صالحی که با نوشته زیبای خود ما را از وقوع این حرکت با برکت مطلع فرمودند .
    از جناب صحت هم سپاسگزاریم که در جهت ارتقاء فرهنگ کتابخوانی این شهر قدم برداشتند . سعی ایشان پربار و تن عزیزشان در صحت کامل

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.