آمبولانس بیوقفه آژیر میکشد، سیل ماشینها اما، پشت سد ترافیک ماندهاند. معلوم نیست درون خودرو زنی در حال وضع حمل است یا مردی نفسهای آخرش را میکشد. در گذشته، بیشتر با ورود مسافران و ترافیک سنگین در ایام تعطیلات مواجه میشدیم، اما در حال حاضر شاهد ورود بیشازپیشِ مهاجران در تمامی ایام سال هستیم که زندگی در شهرهای گیلان را دشوار کرده است.
به عقیده پژوهشگران، مهاجرت صرفاً مفهومی جمعیت شناختی نیست، بلکه ابعاد جامعهشناختی، روانشناختی، اقتصادی، جغرافیایی، فرهنگی و حتی حقوقی در عینیتبخشی این مفهوم نقش مهمی ایفا میکنند. مهاجرتهای داخلی عموماً متأثر از جریانهای عمومی کشور یا بر اساس سیاستهای مهاجرتی، جمعیتی، تشویقی و بازدارنده از مبادی ورودی و خروجی از استانهای دیگر به استانهای شمالی همچون گیلان انجام میشود (ارشاد و مینا ۱۳۸۹، آمار ۱۴۰۰). اگر بخواهیم بر مبنای نظریه جاذبه و دافعه در مهاجرت سخن بگوییم، میتوانیم اذعان کنیم که مجموعهای از عوامل دافعه از مبدأ همچون بیآبی، ریزگردها و آلودگی هوا، فرونشست زمین در سایر استانها و عوامل جذبکننده به مقصد از جمله موقعیت اکولوژیک مطلوب، ارزان بودن زمین، تساهل و مهمانپذیری گیلانیان و مسایلی نظیر آن سیر مهاجرت به گیلان را شتاب بخشیدهاند. به دیگر سخن، مهاجرت نیز همچون سایر مسایل اجتماعی مسالهای تک علتی نیست و عوامل مختلف جغرافیایی، اجتماعی، سیاسی و غیره در پیدایش آن سهیم هستند. همچنین، تصویرسازی آرمانی از استان گیلان در فضای مجازی و تشویق به مسافرت و مهاجرت به این استان نیز در افزایش این روند سهم به سزایی دارند. به تصویر کشیدن زیباییهای استان و غفلت از مشکلات عدیده آن از دیگر مسایلی است که همواره استان گیلان با آن دستوپنجه نرم میکند. گویی انبوه مشکلات گیلان پشت نقاب زیبا و سرسبز این استان پنهان مانده است.
ناگفته نماند مهاجرت به گیلان همواره مخاطرات خاصی را برای ساکنان استان به همراه داشته است. از آسیب به منابع طبیعی، افزایش زباله و آلودگی آب و خاک تا بروز مشکلات ترافیکی، کاهش فرصتهای شغلی برای اهالی بومی، گرانی مسکن، افزایش تصادفات، درگیری ها و دعاوی حقوقی، و عواملی نظیر آن. به تجربه زیسته خویش بهعنوان یک رشتی گریزی میزنم. در شهر من رشت، مهاجران زیادی از استانهای ترکزبان زندگی میکنند، رابطه دوستانهای بین ما برقرار است و بعد از گذشت چندین سال بخشی از این مهاجران به زبان ما سخن میگویند، خوراکهای محلی ما را میپزند و در مجموع در جامعه میزبان (شهر رشت) حل شدهاند. تا بدین جا مشکلی وجود ندارد، اما بهتدریج زمانی که شیب این مهاجرتها بیشتر و بیشتر میشود، شاهد افزایش قیمت زمین و کمبود مسکن، کمبود شغل، تغییر بافت فرهنگی و مشکلاتی همچون آن هستیم که زندگی جامعه میزبان و حتی مهاجران را تحتالشعاع خود قرار میدهد و مشکلات را چند برابر میکند. این روند موازنه مهاجرتی را در کشور به هم میزند و در نتیجه استانهای مهاجر فرست خالی از سکنه میشوند، این در حالی است که استانهای مهاجرپذیر همچون گیلان با سرازیر شدن سیل مهاجران مواجه میشوند که با زیرساختهای محدود این استانها تطابقی ندارد و حتی جوابگوی نیازهای ساکنان بومی نیست.
علاوه بر این، با ورود بیرویه مسافران و مهاجران اکوسیستم گیلان دستخوش نابودی قرارگرفته است. ساختوساز ویلاها و اقامتگاههای مسکونی در دل طبیعت بکر استان چهرهی زیبا و دلنواز این مناطق را تخریب کرده است. علاوه بر این ورود بیرویه مهاجران، دوقطبی دارا و ندار را در برخی از مناطق روستایی و حتی شهری استان گیلان به وجود آورده است. استانهای مهاجر فرست به دلیل وجود فرصتهای شغلی و امکان سرمایهگذاری بیشتر در شهرهای خود در مقایسه با استان گیلان، عموماً از وضعیت اقتصادی نسبتاً مطلوبتری برخوردارند. این در حالی است که استان گیلان با وجود منابع غنی انسانی به دلیل سوء مدیریتهای سازمانی و عدم ثبات در مدیریت شهری، عدم استفاده از نخبگان و کارشناسان علمی و مسائلی نظیر آن همواره جزء استانهای نیمه برخوردار به شمار میرود و مردمان این دیار از فقر و بیکاری رنج میبرند. ازاینرو، دوگانه دارا و ندار این بار در موضوع مهاجرت بازتولید میشود و در مواردی درگیریهای مستقیم و غیرمستقیمی را بین مهاجران و ساکنان بومی ایجاد میکند. همچنین، وجود مناطقی با عناوینی همچون «منطقه اصفهانی نشین»، «ترکنشین»، «تهرانی نشین» در استان و ادعای مالکیت بر آن منطقه توسط مهاجران، فضای دوستانه بین اقوام مختلف را از بین میبرد و تنشهای قومیتی و طبقاتی را تشدید میکند. در برخی موارد نیز مهاجران استان پس از سکنی گزیدن طولانی در استان، گروههای اقوام و دوستان خود را تشکیل میدهند و از پذیرش افراد بومی درون این گروهها خودداری میکنند. بهطور مثال، با ورود به سازمان یا ادارهای دولتی، یا مراکز آموزشی و پرورشی با مهاجرانی مواجه میشویم که افرادی با زبان و قومیت خود را در این مشاغل میپذیرند و اینگونه راه بر شکوفایی استعدادهای جوانان بومی استان مسدود میشود.
طبق آخرین آمار استان گیلان بیش از ۲ میلیون و پانصد هزار نفر جمعیت دارد که در ایام تعطیلات به حدود ۵ میلیون نفر نیز میرسد، این حجم از مسافران که بخش زیادی از آنها در آیندهای نهچندان دور به مهاجران و ساکنان دائمی تبدیل میشوند، با زیرساختهای استان تناسبی ندارند. وجود خیابانهای کمعرض با حجم انبوه وسایل نقلیه، تراکم زمین بالا و عدم وجود تسهیلات آموزش، درمانی، خدماتی و رفاهی متناسب با جمعیت انبوه، مصادیقی از عدم سنخیت حجم مهاجرتها و زیرساختهای شهری در استان است.
فروش زمین از سوی اهالی بومی و روستاییان نیز در تشدید مهاجرتها نقش به سزایی ایفا میکند و این مساله از عدمحمایت کافی از کشاورزان و روستاییان، فقر، بیکاری و معضلاتی از این دست ریشه میگیرد. فروش زمینهای کشاورزی و تخلیه روستاها از سکنه فرصت را برای ورود بیرویه مهاجران فراهم کرده است. گرچه در این زمینه، باید پیکان انتقادات بهسوی ساختارهای کلان کشور نشانه زود که تدابیر راهگشا و مؤثری را برای حمایت از روستاییان و رفع مشکلات آنها در نظر نمیگیرند نه کشاورزان و روستاییان که در اکثر قریب به اتفاق، راه گریزی جز فروش زمین برایشان باقی نمانده است. امروزه بخش اعظم روستاییان به دلیل مشکلات اقتصادی فراوان باور قدیمی خود را به این جمله که «زمین ریشه ماست» ازدستدادهاند و زمینهای مرغوب خود را با قیمتهای ناچیز به مهاجران میفروشند. این روند، تغییر کاربری اراضی کشاورزی و مناطق بکر استان را به همراه دارد و اکوسیستم منطقه را به ویرانی میکشاند. روندی که در استان همسایه یعنی مازندران نیز شاهد آن بوده و هستیم. با گسترش ویلاسازی و تغییر کاربری مناطق جنگلی، این خطه سرسبز دیگر چندان شباهتی به شهرهای سرسبز شمالی ندارد و چهره صنعتی و تجاری به خود گرفته است.
در این وضعیت ممکن است این پرسش مطرح شود که ورود مسافران و مهاجران، گسترش سرمایهگذاری و رونق شهری را در پی دارد و اِشکالش چیست؟ در نگاه نخست اینگونه به نظر میرسد، اما به دلیل عدم برنامهریزی و مدیریت صحیح شهری در بهرهگیری از پتانسیلهای طبیعی و انسانی استان، بسیاری از سرمایههای بالقوه و ظرفیتهای سرمایهگذاری و درآمدزایی از بین رفته است و در بسیاری موارد استان گیلان به گذرگاهی موقت برای خوشگذرانی و نه سرمایهگذاری دائمی بدل شده است و بهجای اینکه از ظرفیتهای گردشگری استان بهدرستی استفاده شود، تنها معضلاتش گریبانگیر ساکنان بومی شده است.
کوتاهسخن آنکه بر کسی پوشیده نیست که مهاجرت شهروندان چه از سر اجبار و چه از روی علاقه، نباید محل نزاع اقوام مختلف ساکن در کشور باشد و مهاجران را نباید در این موضوع سرزنش کرد و قصد این نوشتار نیز آن نبود، اما با توجه به شیب صعودی مهاجرت بهخصوص در چند سال اخیر، اتخاذ تدابیر و راهکارهایی در سطح کلان مدیریت شهری برای کنترل و رفع این مشکل لازم است. در غیر این صورت استانهای مهاجرپذیری همچون گیلان بار مشکلات جدیدی را نیز باید متحمل شوند که خارج از توانشان است و زندگی روزمره ساکنان را دشوارتر خواهد کرد. مهاجرت به گیلان مساله مهمی است که بارها و بارها کارشناسان و اساتید دانشگاه در خصوص آن هشدار دادهاند، اما دریغ که هنوز توجه جدی چندانی به آن نشده است و مشکلات به قوت خود باقی ماندهاند. بیتردید، عدم توجه به این مساله، مشکلات ساکنان استان را همچنان حل ناشده باقی میگذارد و آینده استان را با خطرات جدی مواجه میکند.
باوجود این، همواره پیشنهادها و راهکارهایی برای حل این مشکل وجود دارد که در این نوشتار به برخی از آنها اشاره میکنم:
- تشکیل کارگروههای پژوهشی و مطالعاتی در دانشگاهها برای بررسی همهجانبه موضوع
- به کار بستن و اجرایی کردن نتایج پژوهشهای دانشگاهی در این خصوص
- اجرای طرحهای حمایتی از روستاییان و کشاورزان بهمنظور جلوگیری از فروش اراضی کشاورزی
- تشکیل کارگروههای مطالعاتی در مؤسسات و سازمانهای دولتی ذیربط همچون استانداری، فرمانداری و شهرداریهای استان
- لزوم اجرای طرحهای نیازسنجی در روستاها و مناطق حاشیهنشین استان بهمنظور شناسایی نیازها و مطالبات ساکنان بومی و مهاجران
- اجرای طرحهای ارزیابی تأثیرات اجتماعی و نیازسنجی منطقهای ساکنان
- ارتقای زیرساختهای شهری
امید که مباحث و هشدارهای کارشناسان و پژوهشگران در خصوص بحران مهاجرتی در استان گیلان کارگر شود و زندگی را بر گیلانیان بیشازپیش دشوار نکند.