از انزوا و سرکشی تا مدارا و تعامل

0 330

در روز رشت هستیم. به راستی رشت کجاست؟ و رشتی کیست؟ چگونه می‌توان رشت را فهمید؟ آیا رشت آن تصویر سانتی‌مانتالی است که از آن نشان می‌دهند؟ عکس‌هایی با فیلتر‌های غیرواقعی؛ میدان شهرداری‌ که تبدیل به نماد رشت شده و اولین جایی است که هر غیررشتی پس از شنیدن نام رشت به یادش می‌افتد. رشت تبدیل به مقصدی شده که بلاگرها به آن بیایند و در شهرداری‌ تا نیمه‌های شب بمانند و در شهر به اصطلاح خلاق در خوراک‌شناسی در رستوران‌هایی که به راستی از اسمشان مشخص است؛ یعنی کباب کثیفی‌ها غذا بخورند؟ و یا کمدین‌هایی ضعیف، اصوات بدوی از خود دربیاورند و زبان و فرهنگ گیلانی را به سخره بگیرند.

آیا این رشت است؟ نمی‌دانم. رشت را باید رشتی‌ها معنا کنند.

 راستش را بخواهید من برای آدمی اختیار چندانی نمی‌بینم؛ تاریخ اسیر جغرافیاست و گیلان نیز قبل از تاریخ، جغرافیا دارد. فرهنگ‌ها در اقلیم‌ها شکل می‌گیرند. فرهنگ گیلانی در طبیعت منحصر به فرد گیلان ساخته شده است. جغرافیای گیلان به گمان راقم این سطور، جغرافیای مقاومت است؛ جغرافیای گریز از مرکز؛ جغرافیای سرپیچی از فرامین و جغرافیای انزوا. گیلان محصور در کوه و دریا و مردمان آن محصور در عقاید و نیزه‌های خود. زیدی‌ها این را فهمیدند و داعیانشان را به گیلان فرستادند؛ همین‌طور اسماعیلی‌ها.

شاید این طنزی تاریخی باشد که استیلای صفوی بر گیلان و پایان استقلال گیلان و حکومت‌های گیلانی را روز رشت نام‌گذاری کرده‌اند. روزهایی که معمولاً با جشن‌های استقلال نام‌گذاری می‌شوند. اما شاید هم این نام‌گذاری بسیار دقیق بوده باشد. اگر به سرنوشت رشت و ماهیت آن بنگریم، رشت دقیقاً مسیری خلاف گیلان را می‌رود. رشت، شهری است برای تعامل. رشت منزوی نیست. رشت محافظه‌کار نیست و همواره به دنبال اندیشه‌های نوین است. اگر اصل را رفاه قرار دهیم راستش را بخواهید چیرگی صفویان بر گیلان، اقتصاد و فرهنگ گیلان را دگرگون کرد. اقتصاد گیلان به‌دلیل ویرانی ناشی از جنگ‌های بیه‌پیشی‌ها و بیه‌پسی‌ها رو به نابودی کامل بود. تجار از گیلان فراری شده بودند و مردم درمانده از جنگ بودند. اما ورود شاه عباس همزمان شد با رونق اقتصادی، تجاری و سر بلند کردن رشت. حال دیگر از لاهیجان و فومن کمتر صحبت می‌شد و بنادر پررونق هم دیگر در دژ فرهنگی گیلان که در شرق گیلان بودند، قرار نداشتند. مهم شدن رشت همسو بود با کاهش اهمیت گیلان و فرهنگ گیلی. گویی مسیر رشت و گیلان متفاوت است و در این درگیری یک گروه پیروز خواهد شد و دیگری شکست خواهد خورد. رشت و تعامل پیروز خواهد شد یا گیلان و سرکشی؟

در تاریخ معاصر ما آنچه که رشت را تا این میزان مهم کرده تعامل است. تعاملی مسالمت‌آمیز با جهانی که شاید در خیلی از مواقع در تضاد کامل با فرهنگ خودی باشد. جالب است که اگر به خانواده‌های بزرگ رشت که بعضا شاخص‌ترین چهره‌های هنری، ادبی و علمی کشور را در قرن گذشته تأمین کرده‌اند نگاه کنیم، اکثراً از گروههای مهاجر قفقازی یا ایرانی بودند. از خاندان بزرگ سمیعی‌ها و کسمایی‌ها گرفته تا نسیم شمال و یپرم خان؛ اما آنها رشتی می‌شوند زیرا رشت است که آنها را می‌فهمد. آنها دیگر ترک یا گرجی و ارمنی نیستند؛ آنها رشتی هستند. برای فهمیدن رشت کافی است در خیابان‌هایش قدم بزنید تا جدای از گیلکی و تالشی که زبان اصلی بومیان گیلان است، انواع و اقسام زبان‌ها و گویش‌ها به گوشتان بخورد. مهاجرت‌های بی‌رویه به دلیل مسائل زیست‌محیطی یکی از مشکلاتی است که امروزه رشت را با بحران‌های مختلفی روبرو ساخته اما در مکانیسم مهاجرت باید به این توجه داشت که یک مهاجر تمام اندیشه، ثروت و هستی‌اش را هم با خود همراه ساخته است. اما این اتفاق در گیلان کاملاً برعکس است. در مهاجرت‌ها به روستاهای گیلان هیچ سودی رقم نمی‌خورد؛ زیرا در دل طبیعت، ویلاهایی ساخته شده که صرفاً برای آخرهفته‌ها و تعطیلی‌هاست و نتیجه‌ای جز تخریب محیط‌زیست و فرهنگ روستایی منطقه ندارد. اما رشت ماجرای متفاوتی دارد؛ اتفاقاً رشت نیازمند به ورود سرمایه و متخصصان است و به همین خاطر هم هست که مهاجرت‌ها به شهر رشت نه تنها در طول تاریخ، باعث ایجاد مشکل برای رشت نشد، بلکه بسیار هم به آن کمک کرده است. حالا رشت و گیلان مسیری متفاوت را طی می‌کنند. در این تناقض بزرگ فرهنگ گیلانی و فرهنگ رشتی با هم در تقابلی بزرگ هستند. فرهنگ گیلان‌گرا و فرهنگ جهان وطنی در یک شهر به مفهوم مدرنش به‌سان رشت. کدام پیروز خواهد شد؟ معلوم نیست. اما آینده‌ی رشت و آینده‌ی گیلان در این جدال مشخص خواهد شد جدالی که اتفاقاً در رشت رقم می‌خورد؛ یعنی پایتخت گیلک‌های جهان.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.