نقش اینفلوئنسرها در بازنمایی فرهنگ بومی؛

از گیلان واقعی تا اینستاگرامی

0 ۸۱

در دهه‌ی گذشته، با رشد انفجاری رسانه‌های اجتماعی، چهره‌هایی نوظهور موسوم به «اینفلوئنسر» به بازیگران مهم فرهنگی در عرصه‌ی عمومی بدل شده‌اند. اینفلوئنسرهای گیلانی نیز، به‌ویژه در پلتفرم‌هایی چون اینستاگرام، به ابزاری مؤثر برای روایت فرهنگ محلی خود تبدیل شده‌اند. اما پرسش این‌جاست: این روایت‌ها چقدر با فرهنگ واقعی گیلان منطبق‌اند؟ آیا ما با نوعی بازنمایی دقیق، انتقادی و متعهدانه روبه‌رو هستیم یا با نوعی بازتولید کلیشه‌های نوستالژیک و فانتزی برای مخاطبانی غیرمحلی؟

 

بسیاری از محتوای اینفلوئنسرهای گیلانی، به‌ویژه در حوزه‌ی غذا، لباس، موسیقی و گویش محلی، بیشتر به بازتولید یک «تصویر زیباشناسانه و بازاری‌شده» از گیلان می‌پردازند تا ترسیم تصویر واقعی، پیچیده و چندلایه‌ای از زیست فرهنگی گیلانیان. گیلانی که در قاب اینفلوئنسرها دیده می‌شود، اغلب بدون فقر، بحران محیط‌زیستی، تبعیض‌های جنسیتی، یا تضادهای مدرنیته و سنت است.

 

در پلتفرم‌هایی که الگوریتم‌ها براساس لایک و جذابیت تصویری عمل می‌کنند، تصویر از واقعیت، پیشی می‌گیرد. اینفلوئنسرها ناگزیرند گیلان را آن‌گونه که «جذاب‌تر» است، نه آن‌گونه که «هست»، به نمایش بگذارند. تصاویر رایج از خانه‌های چوبی، باران، مه، جنگل و البته زنانی ملبس به لباس محلی و مانند آن نوعی فانتزی‌سازی نوستالژیک از یک گیلانِ اسطوره‌ای است که هم فال دارد و هم فالوور. اما این نمایش‌ها اغلب فاقد عمق تاریخی، تنوع قومی- فرهنگی و تضادهای واقعی موجود در جامعه‌ی گیلانی است. آیا این تصاویر، می‌تواند بازتاب‌دهنده‌ی فرهنگ این اقلیم باشد یا تنها یک نمایش بصری برای مصرف فرهنگی مخاطبان شهری و پایتخت‌نشین است؟

 

در بحث زبان و آیین‌های بومی نیز داستان پیچیده است. ممکن است اینفلوئنسرها نقش مهمی در نرمال‌سازی استفاده از زبان گیلکی، معرفی آیین‌ها و خوراک‌‌های محلی و شاید احیای عناصر فرهنگی دارند. اما این فرصت، در غیاب سیاست‌گذاری فرهنگی و بدون نقد از درون، می‌تواند به تهدید بدل شود. وقتی زبان گیلکی فقط برای طنز، شوخی، سرگرمی و لودگی استفاده می‌شود خطر بی‌ریشه‌شدن زبان و فرهنگ بومی شکل می‌گیرد.

 

فرهنگ و زبان، در این فضا، نه به‌مثابه‌ی یک فرایند زنده و پویا، بلکه چون یک کالای بصری مصرف می‌شود: زیبا، کوتاه، فیلترشده و فهرست‌گونه.

 

البته یکی از نکات مثبت قابل‌تأمل در این حوزه نیز، معرفی مشاغل محلی، صنایع‌دستی، اقامتگاه‌های بوم‌گردی و رستوران‌های سنتی توسط اینفلوئنسرهاست. در مواردی این حضور، به افزایش فروش و شهرت کسب‌وکارهای کوچک منجر شده است. اما پرسش هم‌چنان باقی است: آیا اینفلوئنسرها واقعا در خدمت اقتصاد بومی‌اند یا فقط در پی برندینگ و سود اقتصادی خود؟ آیا این تبلیغات با اصالت محتوا و تجربه‌ی واقعی گره خورده یا وابسته به قراردادها، هدایا و اسپانسرهاست؟ این شکاف میان تأثیر و انگیزه، نیاز به نقد و بررسی دارد. این مرز باریک میان حمایت فرهنگی و بهره‌برداری تجاری نیازمند شفاف‌سازی دقیق است.

 

در بسیاری از صفحات پرمخاطب، زنان گیلانی با ویژگی‌هایی چون سخت‌کوشی، سادگی، زیبایی روستایی و وابستگی به خانه و خانواده به تصویر کشیده می‌شوند. در نگاه نخست، این تصویر می‌تواند تحسین‌برانگیز باشد. اما دقیق‌تر که بنگریم، اغلب با یک بازنمایی کلیشه‌ای از زن گیلانی مواجه‌ایم؛ زنی که یا در حال پخت غذاست، یا در مزرعه مشغول کار، یا در حال لودگی و مشاجره با گویش محلی.

 

این تصویر اغلب از دستاوردهای علمی، نقش اجتماعی و فرهنگی یا تنوع سبک زندگی زنان امروز گیلان تهی است. در این روایت جای زنان پژوهشگر، کارآفرین، هنرمند و مانند آن دیده نمی‌شود. شخصیت‌ها بر اساس الگویی کلیشه‌ای مدام بازتولید می‌شوند.

 

در مقابل، برخی زنان اینفلوئنسر با هوشمندی کوشیده‌اند چهره‌ای متفاوت و توانمند از زن گیلانی بسازند؛ زنی که روایت‌گر و فعال بوده و ناظر و تولیدکننده‌ی معناست. این دوگانه‌ی پیچیده، نشان می‌دهد که فضا برای کنشگری فرهنگی زنان وجود دارد، اما هم‌چنان باید علیه نگاه مصرف‌گرایانه و سنتی مبارزه کرد.

 

بخشی از جامعه‌ی محلی نسبت به این بازنمایی‌ها احساس غرور دارد و معتقد است بالاخره گیلان دیده می‌شود. بخشی دیگر، با نقدهای تند، آن را تحریف و تضعیف فرهنگ یا تقلیل آن به یک ویترین اینستاگرامی می‌دانند. در این میان، جای خالی نهادهای فرهنگی احساس می‌شود. نه نظارت، نه راهبرد، نه حمایت. حتی در مواردی که اینفلوئنسرها پا را فراتر گذاشته و به آسیب‌هایی چون تخریب منابع طبیعی یا ازدحام بی‌برنامه‌ی گردشگر دامن زده‌اند و البته صدایی از نهادها شنیده نشده است.

 

سوال این‌جاست که آیا سازمان‌های فرهنگی، دانشگاه‌ها و رسانه‌های محلی، برنامه‌ای برای تعامل، آموزش و بهره‌برداری مثبت از این ظرفیت دارند؟ یا هم‌چنان منفعلانه، تماشاگر پدیده‌ای هستند که در حال شکل‌دادن به تصویر فرهنگی گیلان برای نسل‌های آینده است؟

 

در عصری که تصویر، تعیین‌کننده‌ی فهم ما از جهان شده، اینفلوئنسرها به فیلترهایی تبدیل شده‌اند که فرهنگ را قاب می‌گیرند و به اشتراک می‌گذارند. آیا این قاب‌ها، بازتابی صادقانه از هویت گیلان‌اند یا تنها بازاری برای مصرف فرهنگی؟

 

برای پاسخ به این پرسش، نه نفی کامل اینفلوئنسرها راهگشاست و نه تحسین بی‌چون‌وچرای آن‌ها. آن‌چه به آن نیاز داریم، سوادرسانه‌ای، نقد فرهنگی و کنشگری هوشمندانه است؛ هم از سوی مردم، هم نهادها، و البته خود اینفلوئنسرها. آینده‌ی فرهنگ بومی، در گرو این است که روایت‌اش، دست کسانی باشد که نه فقط در پی دنبال‌کننده، بلکه در پی معنا باشند و آگاهانه در مسیر حفظ هویت زبانی و فرهنگی این بوم گام بردارند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.