پایه‌گذار مدارس طبیعت، از نگرش جین گودال به زندگی می‌گوید؛

امید یک زن جهان را دگرگون کرد

0 ۴۲۴

فاطمه باباخانی/ روزنامه پیام ما- گودال جمله‌ مهمی دارد که به‌خوبی شیوه‌ زندگی و کارش را بازتاب می‌دهد و می‌تواند الهام‌بخش باشد. او می‌گوید: «Every person matters» یعنی حتی یک نفر هم اهمیت دارد. بزرگ‌ترین میراث جین‌ گودال گسترش امیدواری در جامعه است. این گفته عبدالحسین وهاب‌زاده، اکولوژیست ۷۸ساله، است.

 

وهاب‌زاده از برجسته‌ترین صاحب‌نظران ایرانی در حوزه محیط‌زیست است که با پایه‌گذاری مدارس طبیعت در ایران،‌ توجه به کودکان در امر حفاظت را برجسته کرد. با تلاش و پیگیری‌های او و شاگردانش این مدارس در شهرهای مختلف کشورمان شکل گرفتند؛ هرچند در ادامه، کارشان با مشکلات متعددی مواجه شد.

 

او همچنین عضو کمیته آموزشی اتحادیه بین‌المللی حفاظت از طبیعت (IUCN) است و کتاب‌های متعددی در حوزه محیط‌زیست،‌ بوم‌شناسی،‌ تکامل و… ترجمه کرده؛ حق مادرزاد، انسان و طبیعت در دنیای امروز نوشته رابرت کلرت، استاد بوم‌شناسی اجتماعی در دانشگاه ییل، یکی از این کتاب‌هاست.

 

در این اثر،‌ ارتباط ما با طبیعت به عنوان بخشی از میراث زیست‌شناختی‌مان معرفی شده؛ نکته‌ای که وهاب‌زاده بارها آن را مطرح و در طول دهه‌ها پیگیری کرده است و جین گودال همواره بر آن تأکید داشت. وهاب‌زاده با سه واژه شادمان، فعال و موفق زندگی جین گودال را توصیف می‌کند و منشأ آن را چند عامل می‌داند؛ تجربه کودکی در طبیعت، مادر حمایت‌گر به‌جای کنترلگر، داشتن رؤیای کودکی و ارتباطش با لوئیس لیکی، دیرینه‌شناسی که به او و کارش اعتماد کرد.

 

هرچند وهاب‌زاده ماهیت باشگاه‌های ریشه‌ها و جوانه‌ها را که گودال بنیانگذار آن بود، با مدارس طبیعت در ایران متفاوت می‌داند. در اولی برگزاری رویداد و برنامه در اولویت است و در مدارس طبیعت،‌ ارتباط کودکان با طبیعت بدون پرداختن به مقوله آموزش رسمی!

 

من هر روز از روز قبل امیدوارترم؛ پاسخ محوری این اکولوژیست است به پرسش‌های چالشی همچون آیا انجام فعالیت‌های کوچک می‌تواند در برابر سیل‌های ویرانگر اثرگذار باشد؟ و حتی این سؤال کلی که در شرایط امروز جامعه ایران چقدر به آینده امیدوار است؟ در این گفت‌وگو او مفصل پاسخ این سؤال را می‌دهد: آیا ایده مدارس طبیعت را از باشگاه‌های ریشه‌ها و جوانه‌ها گرفته و در آن تغییری داده؟

 

-چطور با خانم جین گودال آشنا شدید؟

حدود ۱۱ سال پیش، در جریان فعالیت‌های مدرسه طبیعت مجموعه‌ سفرهایی به‌نام سفر آقای کرم در طبیعت برگزار می‌کردیم. در جریان یکی از این سفرها با دکتر حمید حسینی آشنا شدم. او در بخش آوارگان سازمان ملل، فعالیت می‌کرد و به همین واسطه، مدتی طولانی در رواندا، بروندی و تانزانیا زندگی کرده بود.

 

اقامت او در این کشورها باعث شد رابطه دوستی نزدیکی با جین گودال پیدا کند. من از طریق او با خانم گودال آشنا شدم و پس از مدتی با همکاری هم کتاب «در سایه انسان» را ترجمه کردیم. این همکاری شروعی بود برای ارتباط بیشتر.

 

-یکی از دلایل شهرت گودال، به مشاهده‌ دقیق او روی رفتار شامپانزه‌ها برمی‌گردد. اهمیت این مشاهده در چه بود؟

کمی کلی‌تر به این پرسش پاسخ می‌دهم و با این سؤال شروع می‌کنم؛‌ برای اینکه انسان در زندگی، شادمان، فعال و موفق باشد، چه فرمول یا شیوه‌ پرورشی لازم است؟ خانم گودال شادمان، پرانرژی، امیدوار و بسیار مؤثر بود. او با فعالیت‌هایش در عرصه‌های گوناگون، دیدگاه جهان را نسبت به بسیاری از مسائل تغییر داد که نمونه‌اش دیدگاه ما نسبت خودمان پس از مطالعه‌ شامپانزه‌ها توسط او بود.

 

خانم گودال در زمینه‌ حفاظت از طبیعت، کارهای بزرگی انجام داد. تلاش‌های گسترده او برای فعال کردن کودکان و نوجوانان باعث به راه افتادن نزدیک به صد هزار باشگاه ریشه‌ها و جوانه‌ها (Roots & Shoots) در سراسر دنیا شد؛ ریشه‌ها برای کودکان و جوانه‌ها برای نوجوانان!

 

او حفاظت را در مقیاسی تازه و جهانی مطرح کرد، حساسیت عمومی را نسبت به محیط‌زیست بالا برد و در برابر استفاده‌ بی‌پروا از حیوانات در آزمایشگاه‌ها برای مقاصد تحقیقاتی ایستاد. مخالفت او باعث شد کدهای اخلاقی استفاده از حیوانات به‌کلی تغییر کند. پیش از تلاش‌های او، در آزمایشگاه‌ها به‌راحتی و بی‌محابا حیوانات را می‌کشتند و تشریح می‌کردند، اما او توجه جهانی را به این نکته جلب کرد که این حیوانات هم جان دارند، احساس دارند، عاطفه دارند و باید با ملاحظه و احترام با آن‌ها رفتار شود.

 

به باور من، همه‌ این‌ها از یک فرمول ساده اما بنیادین، یعنی کودکی شادمان، آزاد و پرمایه سرچشمه می‌گیرد؛ بدون آنکه کسی او را در کاری محدود کرده باشد. او خاطره‌ای در کتابش نقل کرده که براساس آن، یک روز گم شده و خانواده‌اش همه‌جا دنبالش گشته‌اند و حتی به پلیس را خبر کرده‌اند.

 

در این مدت پنج‌ساعته، جین در لانه‌ مرغ‌ها نشسته بوده تا ببیند چطور تخم می‌گذارد و لحظه‌ بیرون آمدن تخم را تماشا کند. این رفتار نشان می‌دهد هر کودکی حساس، تیزبین و کنجکاو است و اگر آزاد گذاشته شود، این ویژگی‌ها در او رشد می‌کند.

 

یکی دیگر از عوامل موفقیت و شادمانی او، وجود مادری بود که در تمام مراحل زندگی از کودکی تا بزرگسالی از او پشتیبانی می‌کرد. وقتی یک دختر جوان و به‌ظاهر ظریف ۲۱ساله تصمیم می‌گیرد به منطقه‌ای بکر و دورافتاده در آفریقا و تانزانیا برود، مادرش با او همراه می‌شود؛ او مادری مهربان و غیرکنترلگر است و به فرزندش آزادی عمل می‌دهد.

 

عامل دیگر موفقیت جین گودال به‌نظر من داشتن رؤیاست. از همان سال‌های کودکی دلش می‌خواست به آفریقا برود و همان رؤیا را پروراند و به واقعیت تبدیل کرد. در مسیرش با لوئیس لیکی، مردم‌شناس و دیرینه‌شناس برجسته‌ای که سال‌ها درباره‌ تبار انسان در آفریقا تحقیق کرده بود، روبه‌رو شد.

 

لیکی استعداد او را تشخیص و به او مأموریت داد به منطقه‌ گُمبه برود و روی شامپانزه‌ها مطالعه کند. البته پیش از آن،‌ این دیرینه‌شناس به جین گودال مأموریت کوچکی سپرد تا در جزیره‌ای روی بابون‌ها کار کند و وقتی دید توانایی و استعدادش بالاست، او را برای کار اصلی به گُمبه فرستاد.

 

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ لیکی این بود که برای مدرک دانشگاهی تره هم خرد نمی‌کرد. شروع کار جین گودال ارتباطی با دانشگاه نداشت،‌ اتفاقاً در آن زمان دانشگاهیان طعنه زیادی می‌زدند که این از کجا آمده و دیسیپلین دانشگاهی ندارد. به باور من، ریشه‌ تمام موفقیت‌های گودال به فضای پرورش آزاد دوران کودکی و وجود انسان‌های مهربان و پشتیبان در بزرگسالی او برمی‌گردد.

 

-خانم گودال با اینکه می‌توانست جمع بزرگی از کارشناسان، دانشگاهیان و حتی سیاستمداران را مخاطب قرار دهد، سراغ کودکان رفت. چرا؟

بله، دلیلش تجربه‌ شخصی خودش در کودکی بود. وقتی با نگاه بازنگری (رتروسپکتیو) به گذشته نگاه می‌کرد، می‌دید آنچه او را به جایگاه امروزش رسانده، همان کودکی آزاد، شاد و پرکنجکاوش بوده. او می‌خواست این تجربه برای دیگر کودکان هم ممکن باشد. من هم به همین نتیجه رسیده‌ام.

 

در ۱۴ تا ۱۵ سال اخیر دانشگاه را کنار گذاشته‌ام و حاضر نیستم حتی یک جلسه در دانشگاه تدریس کنم یا حرف بزنم، چون به این نتیجه رسیده‌ام که اگر قرار است طبیعت حفظ شود، نقطه‌ آغاز آن نه دانشگاه، بلکه کودکی است. اگر بچه‌ها در دوران کودکی شاد، مشتاق و عاشق طبیعت بار بیایند، در بزرگسالی، اطلاعات و آگاهی به‌اندازه‌ کافی وجود دارد تا این عشق را در آن‌ها ارتقا دهد و آن‌ها را به انسان‌های مؤثر تبدیل کند.

 

برای درک این موضوع لازم نیست خیلی دور برویم. در همین کشور خودمان، جوانانی که امروز در حوزه‌ منابع‌طبیعی و محیط‌زیست ایران فعال و پرتلاش هستند، تجربه کودکی پروپیمان دارند. خانم گودال این نکته را به‌خوبی دریافته بود و به همین دلیل، کودکان را در اولویت قرار داد.

 

-تجربه‌ مدارس طبیعت شما چقدر در راستای ایده ‌خانم گودال در موضوع «ریشه‌ها و جوانه‌ها»ست، یا اینکه نه، این ایده را خودتان داشتید؟

این ایده را خودمان داشتیم. ریشه‌ها و جوانه‌ها تا حدی شبیه به مدرسه‌ طبیعت است. آن‌ها درواقع کلوپ‌هایی برای دانش‌آموزان هستند، درحالی‌که مدرسه طبیعت اصلا دانش‌آموز ندارد و با آموزش رسمی تا سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی مخالف است.

 

بنابراین، این دو از نظر سابقه و نقطه‌ شروع متفاوت‌اند. من مدرسه‌های طبیعت را زمانی شروع کردم که از برنامه‌ ریشه‌ها و جوانه‌های خانم گودال اطلاعی نداشتم. بعدها به آن علاقه‌مند شدم و خواستم بیشتر در موردش بدانم. اتفاقا قرار بود یکی از بچه‌های ما هم در یکی از گردهمایی‌های آن‌ها شرکت کند، ولی به‌دلیل همین محدودیت‌های مرزی نتوانست برود.

 

در هر صورت، این دو در عین داشتن برخی وجوه اشتراک، از اساس با هم متفاوت‌اند. درعین‌حال، خانم گودال از فعالیت مدارس طبیعت بسیار خشنود بود و بارها در میل‌هایی که برای من می‌زد،‌ می‌گفت که این کار بسیار باارزش است و مرا به ادامه آن ترغیب می‌کرد.

 

-می‌شود گفت کلوپ‌های ریشه‌ها و جوانه‌ها تا حدی حالت آموزشی دارند، درحالی‌که شما معتقدید در کودکی آموزش قرار است از دل بازی به‌تدریج شکل بگیرد؟

دقیقا! با اینکه ریشه‌ها و جوانه‌ها را، به‌دلیل گستردگی‌اش در سراسر جهان، امری بسیار مهم می‌دانم، اما معتقدم عملکردشان شباهتی به عملکرد مدرسه‌ طبیعت ندارد. ما می‌خواهیم بچه از صبح تا شب در مدرسه‌ طبیعت در ارتباط با حیوان، گیاه، بچه‌های دیگر، سنگ، خاک، آب و گل باشد و فعال بماند. درحالی‌که برنامه‌ «ریشه‌ها و جوانه‌ها» بیشتر به این شکل است که بچه‌ها ساعاتی از روز یا هفته را در رویدادها و برنامه‌ها شرکت می‌کنند.

 

خانم گودال هر کنش کوچکی را در هر گوشه‌ جهان اثرگذار می‌دانست. به‌نظر شما با وجود این حجم تخریب در جهان، چقدر می‌توان به این کنش‌های کوچک امیدوار بود؟ آیا کارهای کوچک می‌توانند سیل بزرگی را مهار کنند؟

 

خانم گودال جمله‌ مهمی دارد که به‌خوبی شیوه‌ زندگی و کارش را بازتاب می‌دهد و می‌تواند الهام‌بخش باشد. او می‌گوید: «Every person matters» یعنی یک نفر، یک نفر است. او خودش نمادی از همین باور است. یک نفر در سن ۲۱سالگی، به منطقه‌ای می‌رود که هیچ‌کس را نمی‌شناسد، هیچ ارتباطی با کسی ندارد و شرایطی بسیار سخت و طاقت‌فرسا را از نظر طبیعی، مالی، امنیتی و… به جان می‌خرد.

 

حتی در مقطعی، نزدیک بود بچه‌اش را شامپانزه‌ها بخورند،‌ همین باعث شد بچه‌اش را در قفس بگذارد. یعنی تا این اندازه در خطر بود، اما در همان شرایط سخت به کارش ادامه داد. نتیجه فعالیت او این شده که امروز «گُمبه» یک ایستگاه تحقیقاتی تراز اول در دنیاست.

 

از این مرکز تعداد زیادی دانشجو در مقاطع فوق‌لیسانس و دکترا، به‌ویژه از میان خود مردم تانزانیا، فارغ‌التحصیل شده‌اند. تأثیری که او بر جهان گذاشته، همه از یک نفر آغاز شده است. هر یک نفر می‌تواند بسیار مهم باشد، در پاسخ به کسانی که می‌گویند، «با من یکی که چیزی درست نمی‌شود.» باید گفت «تو مگو همه به جنگ‌اند و زِ صلح من چه آید/تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز».

 

اگر این‌طور نگاه کنیم، بسیاری فعال می‌شوند. اما پرسش کلیدی این است که چه کسانی فعال خواهند شد؟ به باور من، آنها که پیشینه‌ درستی برای فعال شدن دارند، نه آنها که فقط نمره‌های ۲۰ دبستان، دبیرستان و دانشگاه را تق‌تق پشت سر هم گرفته‌اند؛ به‌نظر من از این گروه هیچ آبی گرم نمی‌شود.

 

-بنابراین شما باز هم روی تجربه‌ کودکی تأکید دارید؟

بله، به‌شدت تاکید دارم؛ چون تجربه همان چیزی است که خلاقیت، چشم تیز و حواس پنجگانه‌ قوی را حفظ می‌کند. این‌ها را همه‌ کودکان دارند، اما مدرسه آن‌ها را از بچه‌ها می‌گیرد. در کلاس بچه را روبه‌روی یک تخته، با فاصله‌ای ثابت می‌نشانیم و به او می‌گوییم فقط همین‌جا را نگاه کن، دیگر چشم نمی‌تواند آن‌همه تطابق و دقت را که در طبیعت داشته، حفظ کند. به بچه می‌گوییم مساله‌ای را که ما می‌گوییم، از همان راهی که ما می‌گوییم، حل کن؛ در این شرایط دیگر جایی برای خلاقیت می‌ماند؟

 

-در ایران مدارس طبیعت با مشکلاتی مواجه شدند و شما هم آزار زیاد دیده‌اید. آیا در شرایط امروز ایران، همچنان امیدی به تغییر دارید؟

من تغییر را هر روز می‌بینم. در حکومت نمی‌خواهم ببینم، بلکه می‌خواهم در اندیشه‌ مردم ببینم و هر روز آن را می‌بینم. مدرسه‌های تازه‌ای فعال می‌شوند و این گفتمان آزادی کودکان و فراغتشان از مدرسه و کلاس‌های رنگ‌ووارنگ، در همه‌جا دیده می‌شود.

 

خانواده‌هایی هستند که بچه‌شان را اصلا به مدرسه نمی‌فرستند، خانواده‌هایی که چند نفرشان با هم جمع می‌شوند و بچه‌هایشان را در فضایی طبیعی آزاد می‌گذارند تا بازی کنند. کسانی که به‌اصطلاح گردشگری کودک در طبیعت را راه انداخته‌اند.

 

مهدکودک‌ها و دبستان‌هایی که حالا به‌عنوان امتیاز می‌گویند ما یک حیاط بزرگ برای بازی بچه‌ها داریم یا بچه‌ها را مثلا یک روز در هفته به طبیعت می‌بریم. اینها یعنی این گفتمان در حال رشد است و من هر روز از روز قبل امیدوارترم.

 

-مهم‌ترین میراث فکری جین گودال را چه می‌دانید؟

بزرگ‌ترین میراث او را در نشر و گسترش امیدواری در جامعه می‌بینم. درعین‌حال، او هشدار داد که اگر نجنبیم و اگر به‌درستی از منابع‌طبیعی و میراث‌طبیعی خودمان حفاظت نکنیم، در خطر خواهیم بود.

 

https://payamema.ir/payam/140079

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.