ایران گرتا ندارد

بکوشیم نسل آینده پرسشگر، حقیقت طلب و صلحجو باشد(قسمت دوم)

0 600

در مقایسه‌ نگرش عمومی جامعه­ کشور با نگرش عمومی جهانی، نسبت به چالش‌های جهانی محیط زیست، مشاهده یک نوجوان دغدغه مند محیط‌ زیستی سوئدی، در هیات یک سخنران و مطالبه‌گر جدی و رسمی، این پرسش را برایم ایجاد کرد که آیا ما، چنین جدیت و حساسیتی نسبت به مساله‌ گرمایش جهانی پیدا کرده‌ایم؟

درک عمق مساله در گرتای ۱۶ ساله، آن‌قدر به روز و ریشه‌ای­ست که می‌داند برای برداشتن گام های واقعی باید از کجا آغاز کرد، در حالی که اکثر کنشگران محیط­ زیست کشور، هنوز درگیر سطحی‌نگری، منحصر به شعارها و پکیج‌های کلیشه‌ای، نگاه از آخر به اول به مسایل هستند، ماموران محیط­ زیست و منابع­ طبیعی، روزنامه‌نگاران و اهالی علم، برای اطلاع‌رسانی و آموزش، هزینه­ ها دادند و هنوز مردم، آنان را روبه‌روی خود می‌بیند و شکل اعتراض مدنی‌شان، آتش زدن اراضی حفاظت‌شده یا هدر رفت آب یا ریختن پسماند است، یعنی هنوز “فرهنگ و اخلاق محیط­ زیستی” اثربخش و فعال محیط زیستی واقعی کم داریم و هنوز شهروند ایرانی، ریشه‌ بحران را درک نکرده و در پله‌های آغازین شناخت محیط­ زیست و مشکلاتش، دچار فروماندگی و دوگانگی است.

جامعه مدنی، جامعه چندین صدائی است و رسانه‌ها و مطبوعات کثرت‌گرا بهترین و مناسب‌ترین و شاید تنها عامل انتشار و بلند کردن صداهایی هستند که از منابع متعدد و گوناگون اجتماعی تولید می‌شوند.

با وجود تعدد تشکل­های اجتماعی، جوانان و نوجوانان ایرانی حتی در فضای مجازی به گرتا نپیوستند!، پاسخ به این سوال از آن رو مهم و کاربردی است که می­تواند برخی از دلایل تخریب محیط­ زیست و نیز بی اعتنایی به منافع عمومی را روشن سازد.

نخست، آموزش و پرورش ناکارآمد؛

برنامه درسی نشان­دهنده صلاحیت­ها و مهارت­هایی است که باید آموخته شوند و نیز بستر رشد و تکوین آن ­ها را ترسیم می­کند.


یعنی برای اینکه بدانیم جامعه چگونه اداره می­شود و اداره­ی آن حول چه شایستگی­ها و ارزش­هایی است، کافیست به مدارس آن سری بزنیم.

با اندکی توجه درمی­ یابیم که همچنان در نگاه سنتی سیستم آموزشی به دانش­ آموز به مثابه یک موجود ناقص یا یک ماده خام که باید آن را تراشید یا خمیری است که باید آن را ورز داد و مسئولیت سیستم تولید نخبه و دانش­ آموز با سواد و ارتقا معدل و آوردن رتبه در کنکور و … نه سالم نگاه داشتن و تقویت روح انسانی و غبارروبی از توانایی­ هاست.

دوم، جامعه مدنی کوچک و ناکارآمد؛

جامعه مدنی به عنوان بستر اصلی رشد و توسعه جامعه از اثرگذارترین بخش­های همکاری در پاسخگویی به مسایل اجتماعی هستند که می­توانند با شناخت مسئولیت­های خود و روش­های همکاری و ارتباط موثر به رفع مسایل کمک کند.

به همین دلیل یورگن هابرماس، فیلسوف و معاصر آلمانی مهم­ترین خصیصه جامعه مدنی، پذیرش و بالاتر از آن به رسمیت شناختن تنوع‌ها و گونه‌گونی‌ها در زمینه‌های مختلف، اعم از فکری، نژادی، زبانی، مذهبی فرهنگی و … دانسته است.

جامعه مدنی را می­توان به دو بخش عمده نهادهای جامعه مدنی (مطبوعات، مجلس قانون­گذاری، دانشگاه، رسانه­ ها و … ) و سازمان­های جامعه مدنی (انواع متفاوتی از سازمان­ها که از راه آن­ها شهروندان با هم اشتراک مساعی می­کنند) تفکیک کرد.

جامعه مدنی، جامعه چندین صدائی است و رسانه‌ها و مطبوعات کثرت‌گرا بهترین و مناسب‌ترین و شاید تنها عامل انتشار و بلند کردن صداهایی هستند که از منابع متعدد و گوناگون اجتماعی تولید می‌شوند. جامعه مدنی نه تنها می­ بایست این چند گونگی را تحمل کند، بلکه لازم است آن را تشویق و تقویت کنند. شاید به همین دلیل یورگن هابرماس، فیلسوف و معاصر آلمانی مهم­ترین خصیصه جامعه مدنی، پذیرش و بالاتر از آن به رسمیت شناختن تنوع‌ها و گونه‌گونی‌ها در زمینه‌های مختلف، اعم از فکری، نژادی، زبانی، مذهبی فرهنگی و … دانسته است.

برای شکستن این چرخه ناتوانمندساز می­بایست رویکردمان را به آموزش تغییر دهیم، اگر بپذیریم که آموزش و پرورش وظیفه دارد دانش­‌آموزان را برای شهروندی جامعه جهانی آماده کند.

جامعه مدنی کوچک، غیردموکرات و … دست بدست آموزش و پرورش، جامعه را به فضایی منفعل بدل ساخته که فعالیت­ها را ساده­ سازی و ناآگاهانه کرده به نحوی که درک درستی از مصیبت­های پیش رو و حتی درد امروز نداریم.

درس­ آموخته­ های جنبش جمعه­ ها برای آینده

گرتا می­تواند الهام بخش امید، جنبش و حرکت برای همه­ هم ­نسل­هایش باشد زیرا به ما آموخت:

  • حتی اگر تنهاییم حرف­مان را بزنیم؛
  • آن بالا در میان سیاستمداران با همه­ حرف­های خوشگلی که می­زنند و ژست­های حق به جانبی که می گیرند، آنقدر بازی­های قدرت قوی است که حتی نمی­توانند به فردا فکر کنند چه برسد به زمانی در آینده.
  • و مهم­تر، جنبش­های انسانی نقطه شروع­شان خواسته حق یک جماعت بزرگ است که بالاخره باید از زبان کسی شنیده شود. کسی که همین پایین در میان ماهایی است که هیچ احساس قدرت نمی­کنیم، چون به اشتباه فکر می­کنیم که قدرت فقط همان بالا است.

بنظر من مهم­ترین چالش پیش روی ما، نظام آموزشی ایران توانایی ایجاد نسلی پرسشگر، حقیقت­ طلب، صلح­ جو و پرتلاش را ندارد.

برای شکستن این چرخه ناتوانمندساز می­بایست رویکردمان را به آموزش تغییر دهیم، اگر بپذیریم که آموزش و پرورش وظیفه دارد دانش­‌آموزان را برای شهروندی جامعه جهانی آماده کند، رویکرد آموزش و پرورش می­بایست با برنامه‌ریزی دقیق، کلان و منسجم به تربیت صحیح افراد در راستای دستیابی به معیارهایی چون اخلاقیات، دانش و معرفت، درک، بینش و مهارت­‌ها سوق پیدا نماید و به تفکر انتقادی، ارتباطات اثربخش و روش حل مساله توجه کرده، تنها به انتقال دانش و حقایق اکتفا نکند.

درگام دوم متعهد شویم که آموزش و پرورش امری تأثیرگذار، فراگیر و تعهدی مادام العمر است و یادگیری در دنیایی با فناوری به­ سرعت در حال تغییر، ایجاب می‌کند که آموزش بیش از توجه به موضوع یک رشته علمی، استعدادها و ظرفیت‌­های گوناگون یادگیری را در دانش‌آموزان تقویت کند تا بتوانیم از میان تمامی تبلیغات، فرآیندها و … پرسش کنیم، حقیقت را یافته و صلح برقرار کنیم.

بهتر است شروع کنیم قبل از آنکه خیلی دیر بشود.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.