این روزها که همهجای شهر بوی سال نو میدهد، انواع و اقسام حاجی فیروزها را میتوان درگوشه و کنار شهرها دید که با نوای آشنای دیرینهشان، رسیدن بهار را نوید میدهند و با وجود تلخیهای زمانه، غمها و دردهای معیشتی، کسادی بازار و دهها گرفتاری دیگر، مردم را به شادی و خنده دعوت میکنند: «اربابِ خودم سامبولی بلیکم/ ارباب خودم، سرتو بالا کن/ اربابِ خودم، بزبزقندی/ ارباب خودم چرا نمیخندی!؟»
بیشک رقص و آواز حاجی فیروزها با آن صورتِ سیاه، کلاه دوکی و گیوههای نوکتیز بر پا و لباس سرخ بر تن، در اولین لحظه، همهی ما را به خاطرات عیدهای کودکی میکشاند. مردی سیهرو که در آخرین روزهای مانده به پایان سال، با دایرهی زنگی و دنبک در کوچهها و خیابانهای شهر میچرخد و با رقص، آواز و شیرینکاری، هم لبخند بر لبها مینشاند و هم از مردم چشمروشنی میگیرد.
در گذشته، معمولا حاجی فیروزها، افرادی مسن بودند که چند روز پایان سال را به خیابان میزدند و میخواندند، اما سالهای اخیر، اغلب حاجی فیروزها را جوانان و نوجوانان و حتی کودکانی تشکیل میدهند که با انگیزهی امرار معاش، با ساز و آواز به کوچه و بازار میآیند. عدهای نیز با فرصت طلبی، به قصد و نیت تکدیگری، لباس قرمز بر تن و صورت خود را سیاه کردهاند.
شخصیت حاجی فیروز اما، ریشه در اساطیر دارد. روزگاری که خونِ سیاوش، بر زمین ریخته شد و از خونش، گیاهی رویید که پرسیاووشان نام گرفت. به اعتقاد مهرداد بهار،اسطورهشناس ایرانی، حاجیفیروز، نمادی از بازگشت سیاوش به جهان پرجنب وجوش مادی است. صورت سیاه او نشانهی توقفش در جهانِ تیره وتار مردگان و جامهی سرخش نماد خون و زندگی مجدد است. به هر صورت رنگهای سرخ و سیاه، بر اساس بنمایهی کهن، دو نماد مقدسی است که حاجی فیروزها، با آن ظاهر شدهاند.
از پیدایش نوروز تا تداوم آن در طول تاریخ، آنچه مشترک بوده، روح شادمانی است. از این رو تمام آیینهای نوروزی، با شادی همراه است، چراکه از دیرباز، شادى نزد ایرانیان از اهمیت زیادی برخوردار بوده، اگرچه این روزها، متاعی کمیاب است. حالا از تمام آن آیینها و شکل و شمایلهای سنتی، فقط یک صورت سیاه باقی مانده و یک لباس سرخ که هر ساله در بهار، در کوچه و بازار ظاهر میشوند.
حاجی فیروزهای این روزهای شهر، در لایهای از غم، ناامیدی و فقر اقتصادی میزنند و میخوانند. حاجی فیروزهای این روزها، دل و دماغ سابق را ندارند و به دلیل بیکاری و حتی گاه با داشتن مدارک دانشگاهی در گوشه وکنار شهر پرسه میزنند تا مردم کوچه و بازار، اسکناسی کف دستشان بگذارند.
حاجی فیروز در این زمانه، تبدیل به ابزار گدایی و لودگی شده است. کم نیستند کودکان خیابانی که سر و صورت خود را سیاه کرده و با ظاهری رقتانگیز در چهارراهها و خیابانها با بیان الفاظ نامفهوم به نام حاجر فیروز گدایی میکنند.
حضور حاجی فیروز، از گذشته تا به امروز اما، نشان از استمرار فرهنگ و آیین ایرانی است، هرچند که در این بازهی طولانی، متناسب با فرهنگ زمانه دستخوش تغییراتی شده، اما بیتردید، حاجیفیروز، شناختهشدهترین و کهنترین شخصیتی است که به واسطهی او، نو شدن سال و جشن نوروز در میان ایرانیان رقم میخورد.