زورآزمایی در تراژدی شاید از چالش برانگیزترین عرصههای کارنامهی یک هنرمند باشد. در مقیاسی جهانی بازیگران و کارگردانهایی که در ژانر تراژدی مقامساز بودهاند، هماره در حافظهی تاریخی هنر آن سرزمین ماندگارند.
تراژدی ویترین پرجلالی از بالندگی و کمال هنرمند است. مرز باریک تجربهی تراژیک با سانتیمانتالیسم و احساساتگرایی، تنها با کارآمدی و توانش دراماتیک هنرمند به انجام میرسد. از دیگرسو، توان جذب مخاطب در تراژدی در مقایسه با کمدی همواره بازدارنده است. شوخ و شنگی و فضای مفرح در کمدی همسوی شادیطلبی ذاتی تماشاگر است. اما در قاموس تراژدی، تماشاگر باید نه تنها به عمق تحسر تراژیک پرتاب شود بلکه به تسکینی غمخوارانه با روایت مصیبتبار شخصیتها دست یابد.
این امر هرچه به تراژدیهای کلاسیک نزدیک میشود، چالش برانگیزتر است. چرا که مقولهی فصاحت کلامی و بیان مطنطن در آنها به درک واژگانی، اِشراف معناشناختی واحاطهی اسطورهشناسی تماشاگر وابسته است. به بیان دیگر شاید تنها یک تماشاگر جامعالاطراف است که از اثر کلاسیک حظ وافر میبرد. حال سوال اینجاست که چگونه میتوان از این بازدارندگی در مواجهه با تماشاگر امروزی به سلامت رهید و ادای دین لازم به جانمایهی اصلی اثر را هم پاس داشت؟
پاسخ در بازخوانی روایت کلاسیک در ساختاری نوجویانه است. و این دقیقاً تجربهی مواجهه با «سیویکمین شب اجرای مدهآ» است.
نویسنده و کارگردان نمایش «محمد رضا حسین زاده»، ساختاری غیرخطی از کهنهروایت مدهآیِ اوریپید بر میگزیند و با تنیدن لایههای روایی جنبی بر پوستهی اصلی پیرنگ، قالبی نو بر پراگماتیسم زنانهی وی میافکند.
مدهآیِ حسین زاده، عنصر دردمندی زنان را هدف نشسته است؛ دردی تاریخی از اجحاف و تعدی به کرامت زنانهشان. و مدهآیِ اوریپید، زنی لبریز از نفرت و کینخواهی است. حاضر است ننگ کودک کشی را به جان بخرد اما داغی ابدی بر سینهی هماوردانش نهد. حتی اگر این هماورد، محبوب جفاکار و پدر فرزندانش باشد.
در بازخوانی روایت، کارگردان مدهآ را با بکارگیری فاصلهگذاری به تطهیری مادرانه سوق میدهد؛ کهنالگویی از مادرانگی شرقی که تا پای جان بر حفظ جگر گوشهاش تقلا میکند. این رخت عافیت با مابهازای شخصیت «رویا» در اثر نمود مییابد.
از دلچسبترین لحظات اجرا دگردیسی رویا به مدهآ در برابر زشتکاریهای شویش مانی/ جیسون است. جایی که تماشاگر به این باور میرسد که علیرغم پیشرفتهای تمدن بشری در عرصهی حیات، خصایص رذیلانه بشریت تنها سر و شکلی مدرنتر در خیانتها، نامردیها و دسیسهچینیها یافته است. نیش و نشترهای روایت به نوکیسهگی و بورژوازی فاسد معاصر، قدرناشناسی مقام هنرمند در اجتماع بلازدهی کنونی و مصایبی که هنرمندان در خلق یک اثر میکشند، همگی به ظرافت در اثر گنجانده شده است. اجرای بازیگران با آمد و شدهای غیرخطی نمایش، توان مضاعفی از بازی میطلبد که به سرمنزل مقصود رسیده است.
«زهرا میری» که دیگر به اجراهای یکدستش عادت شده، این بار برگ جدیدی از جنم بازیاش را رو میکند. پتانسیل میری در تزریق زخمخوردگی به وجود مدهآ / رویا به ماگمای مهارناپذیری از بازنمایی تراژیک تبدیل شده که روان تماشاگر را به پالایش کاتارتیک سوق میدهد.
کهنهسواران صحنه، «عباس پیشگاه بحری» و «علیرضا غاروریانی» کلاس درسی از کاربلدی در صحنه رقم میزنند. پختگی و طمانینهی آنان در صحنههای جمعی به حفظ توازن بصری صحنهها کمک شایانی میکند. تازه نفسهای گروه هم در آزمون جلوهگری، سربلند بودهاند. هماهنگی و ترو فرزی همسرایان که موتور پیشران در روایتهای هِلنیستی است در اجرای «سهیل خداخواه» و «لیلا دانش» باورپذیر است. «مریم کردیزاد» دلسوزی و غمخوارگی دایه را با پرسونای مهربان و یاریگرش، جان بخشیده و «سالار بلانش» با آن حضور قاطع و بی تخفیف، رجولیت تهدیدآمیز مانی را تمام قد فریاد میکشد. ظرفیتهای بازی بلانش به باور نگارنده هنوز نامکشوف است و اگر به خودباوری بیشتری در پرداخت نقش برسد، در آینده از او بسیار میتوان شنید.
و درنهایت «لیدا نورنیا» که با آن انتخاب هوشمندانهی جامگان و گشادگی چهره، تجسم پارادوکسیکال یک بورژوآی همسردزد است. طراحی دکور بنا بر رسم مالوف کارگردان در انتخاب مینیمالیسم، بخوبی به القای حرمانزدگی فضای اثر کمک میکند. و طراحی لباس اثر بسیار هوشمندانه، مده آ / رویای سرخپوش را در دگردیسی از درندگی ماده ببر تا شکنندگی یک شاخه گل سرخ همراه میکند. ماده ببری که در قفس داشتنش را هرگز نتوانی.
ثمرهی چندین ماه تلاش بازیگران و یاریگران گروه نمایش «فرهنگ» به خلق یک اثر فاخر و دلچسب تبدیل شده که اشتیاق و کنجکاوی هنردوستان را برای کارهای بعدی این گروه دو چندان میکند. گروهی که جنابان «محمدرضا حسینزاده» و «فرهاد رحمانزاده» با پشتکاری مثالزدنی به ویترین تیاتر شهرستان تبدیل کردهاند.