هجوم پلنرها

0 181

این روزها اگر به کتاب‌فروشی‌ها و لوازم التحریری‌ها مراجعه کنید، دفتر و دفترچه‌های پلنری را می‌بینید که قسمتی از ویترین یا بخشی از فروشگاه را به خود اختصاص داده‌اند.

به طوری که کتابفروشی‌ها بیان می‌کنند یکی از بخش‌های پرفروش آن‌ها دفترهای پلنر است. از طرفی افراد جامعه که اکثرا جوانان هستند، در ابتدای سال، ماه یا روزانه به سراغ خریدن این دفتر و دفترچه‌ها می‌روند. آن‌ها ادعا می‌کنند که بدون پلنرها قادر به تنظیم برنامه‌ی زندگی روزمره‌ی‌شان نیستند.

این افراد سعی می‌کنند همه‌ی امور زندگی‌ خود را برنامه‌ریزی کنند. امور زندگی گاهی می‌توانند کلان و گاهی هم خُرد باشند کلان مثل رفتن به مسافرت، تصمیم برای ازدواج، ادامه تحصیلات، خرید مسکن، و خُرد مانند گوش دادن به موسیقی، نوشیدن چند لیوان آب، خرید لباس، ورزش، زمان خواب، تماس با دوست و غیره که همه باید بر اساس پلن-پلنر پیش برود. همچنین این نکات کلان و خُرد در پلنرها تعبیه شده است و فرد مصرف‌کننده‌ی این پلنرها می‌تواند با خاطر راحت، با علامت زدنِ مربع‌های کوچکِ مندرج در صفحات آن، زندگی و زمانه‌ی خود را پیش ببرد.

با این اوصاف چنین به نظر می‌رسد که فردی می‌تواند به همه‌ی کارهایش برسد و لحظه لحظه‌ی زندگی‌اش را مدیریت کند و به موفقیت دست یابد که یک پلنر داشته باشد.

اما واقعیت این است که ما در یک جامعه‌ی لحظه‌ای به سر می‌بریم، که فرصت پیش‌بینی و آینده‌نگری از ما ربوده شده است. پرسش اساسی این است که با توجه به وضعیت لحظه‌ای‌مان، چگونه ممکن است در قالب پلنرها مو به موی زمان‌مان را مدیریت کنیم؟ این همه تأکید بر پلنر در چنین وضعیت متناقضی، عجیب و غریب نیست؟

اگر جرات کنیم به این واقعیت برهنه و حقیقت ناخوشایند موجود در آن نگاه کنیم؛ درمی‌یابیم که هجوم این پلنرها به زندگی، هجومی از جنس فانتزی است. وقتی واقعیت زندگی از دست می‌رود ما به فقدان دچار می‌شویم. واقعیت زندگی مانند تهیه مسکن در مدت زمانی کوتاه و مشخص است، که چون آن را امری دوردست و گاه محال می‌‌بینیم، به ناچار سراغ فانتزی می‌رویم که در ساحت خیالی و غیرواقعی به جستجوی تمامیت محال بپردازیم تا موضوع گمشده‌ی ما را تامین کند. درحالی که در ساحت فانتزی هیچ راه‌حلی برای خروج از این وضعیت نومید کننده وجود ندارد.

 

یکی از مصداق‌های عینی ساحت فانتزی دفترهای پلنری است. این دفترپلنرها«فانتزی» یک اوهام بزرگ می‌سازد و می‌گوید اگر می‌خواهید از لذت برخوردار شوید به سمت آن میل کنید. این فانتزی افراد را تحریک می‌کند و وعده‌ی مواجهه با لذت را می‌دهد. یک تصویر خیالی می‌سازد و می‌گوید اگر قربانی شده‌اید و ناکام هستید با توسل جستن به این فانتزی کامیاب شوید.

مثلا با تهیه‌ی پلنرها و تنظیم خرج و مخارج روزانه می‌توانید خودرو بخرید. گرچه که فانتزی وعده‌ی تمامیت می‌دهد، که با توسل به آن به لذت بزرگی دست خواهید یافت، اما حقیقت این است که دروغ بزرگی می‌گوید. ماهیت فانتزی اینطور است که اگر به وقوع بپیوندد بلافاصله دچار فقدان می‌گردد، یعنی بی‌خاصیت و نابود می‌شود. اصل اساسی فانتزی در به تعویق‌انداختن وعده‌‌ی لذت است. همین به تعویق‌انداختن آن را جذاب می‌کند و حیاتش به آن پیوند خورده است.

بنابراین فانتزی هیچ گاه محقق نمی‌شود. پرسش دیگر این است که چه کسی از این فانتزی‌سازی ارتزاق می‌کند؟ یا آن را فشن کرده است؟ به نوعی ابزار کار غارتگری‌اش شده است؟ پاسخ: نظام سرمایه‌داریِ قمارخانه‌ای است. این نظام اقتصادی به اصول اولیه‌ی خودش هیچ پایبند نیست.

اصولی که بر مبنای تولید پیش می‌رفت و ایده‌اش این بود که سرمایه‌دار باید تولید کند تا کارگر هم بتواند زندگی کند. این ایده‌ی سرمایه‌داری که اسمش را می‌گذاریم سرمایه‌داری کلاسیک قابل دفاع است. اما نوع قمارخانه‌ای آن رویا فروشی‌ای بیش نیست. شاید این پرسش مطرح شود که مگر ما در جامعه‌ی خود نظام سرمایه‌داری داریم؟ باید کوتاه اشاره کرد که ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که ذیل سرمایه‌داری قرار دارد.

سرمایه‌داری یک هسته‌ی سخت دارد که این سیستم به هر فرمی با جهان هستی و زندگی اجتماعی وارد رابطه می‌شود تا آن را وارد چرخه سود کند. تفاوت تنها در صورت‌های متفاوت است. یکبار صورت آن به شکل کشورهای پیشرفته‌ی صنعتی غرب است یکبار هم به صورت کشورهای شرقی. بنابراین ما تابع این نظام هستیم و در حقیقت با جهان مدرن همزمانیم چیزی جدا افتاده از آن نیستیم.

اما در این نظام اقتصادی یاد شده همه‌ی سطوح زندگی ما در جامعه به حالت اضطراری در آمده است. همه‌ی امور موقتی و لحظه‌ای شده‌اند. درست است که در جوامع دیگر با همین نظام اقتصادی که از حدی ثبات برخوردارند، از پلنر هم بشود در زندگی روزمره بهره گرفت، اما در جامعه‌ی ما این نظام جوری بروز یافته که رومزه‌ی ما را درگیر معضل موقتی و لحظه‌ای کرده است. مثلا قرار دادهای کاری موقتی‌اند، خرید مسکن امری محال است و اکثرا به شکل مستاجر در خانه‌های موقتی و لحظه‌ای ساکن هستند، توان خرید در لحظه‌ای ممکن و در لحظه‌ی دیگر ناممکن است.

 

زنده ماندن در بیمارستان‌ها با هزینه‌ی گزافِ درمان موقتاً لحظه‌ای ممکن و در لحظه‌ای دیگر ناممکن است. این مثال‌ها کاملا عینی و تجربی هستند. روشن است که این نظام اقتصادی با نابرابری گسترده‌اش، با کالایی کردن همه ابعاد زندگی، با ایجاد خوش‌بینی جعلی به آینده، امر واقعی و حق زیست را ربوده است. در عین حال ترویج می‌کند که جامعه باید مصرف کننده‌ی محض پلنرها و خواستار فانتزی باشد. کالایی که همه باید داشته باشند و این فرم خود را به عنوان هستی اجتماعی جا می‌زند و باوری بدیهی برای افراد به وجود می‌آورد که بدون پلنر هیچ کس نمی‌تواند زندگی کند. درصورتی که در این نظام اقتصادی که ریاکاری عادت‌واره‌اش شده، زندگی ما ذبح شده است.

بحث این نیست که عاملیت و یا نظم داشتن در زندگی روزمره را زیر سوال ببریم، اتفاقا فیلسوفان بسیاری را می‌توانیم نام ببریم که بدون برنامه‌ی دقیق و نظم در زندگی نمی‌توانستند به کار خود برسند. نمونه‌اش امانوئل کانت است. رفتارش قاعده‌مند بود و مردم او را ساعت «کونیگسبرگ»، محل زندگی‌اش می‌نامیدند.

وقتی از در خانه‌اش بیرون می‌آمد مردم می‌فهمیدند که ساعت دقیقا هشت صبح است. اما این نظمی که در قالب فانتزی عرضه می‌شود نوعی از افسون است، که قصد دارد واقعیت دردناک را در هاله‌ای از رازآمیزی مخفی نگه دارد. به عنوان مثال در پلنرها می‌نویسیم امروز برای سلامتی جسم و جان ورزش می‌کنیم، اما نباید بنویسیم امروز در کدام هوای ناپاک ورزش می‌کنیم. واضح است واقعیت دردناک همین ساختار مانع تراش است که زیست‌ جهان افراد را چپاول کرده است. اگر به تأکید فراوان این نظام قمارخانه‌ای بر فردیت توجه کنیم، می‌بینیم که در حال آفریدن فردیت‌های رها از نهادها و سازمان‌های اجتماعی است. به شکلی که افراد از کلیت خودشان که همین نهادها و سازمان‌ها و ساختارها هستند جدا شده‌اند و منفرد گشته‌اند و بعد این نظام اقتصادی سعی می‌کند پلنر-فانتزی را به عنوان سبک زندگی و ارزش و منزلت اجتماعی مد کند و به افراد جامعه که از کلیت خودشان تجزیه‌ شده‌اند بفروشد.

 

در حقیقت افراد جامعه در وضعیتی تکه تکه شده نمی‌توانند نسبتی با کلیت خودشان که تاریخی اجتماعی است برقرار کنند و آنگاه قادر هم نیستند ساختارهای متصلب را که با سیطره‌اش بهره‌کشی می‌کند، مورد پرسش قرار دهند. مثلا دیگر نمی‌پرسند که چرا در ارتقاء موقعیت شغلی خود ناموفقیم؟ یا چرا بعد از تحصیلات، در یافتن شغل مرتبط ناموفقیم؟ در نهایت به خودشان نهیب می‌زنند که اگر فرد موفقی نیستند به این علت است که پلنر نداشته‌اند و باید هرچه زودتر برای رستگار شدن آن را برای خود تهیه کنند. گویی این زندگی محکوم به پیروی از پلنرها شده است.

این همان آگاهی کاذبی است که نظام اقتصادیِ چپاول‌گر ایجاد کرده است. مصرف این کالا«فانتزی» ضرورتی اجتناب ناپذیر شده است و در حال هماهنگ کردن سبک زندگی افراد جامعه با خودش است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.