در گیلان، کافی است پنجره خانهای در حوالی سراوان یا حتی بخشهایی از رشت را باز کنید؛ بوی تلخ زباله، آشنا و همیشگی است. سالهاست که بحران پسماند از سطح یک دغدغه محیط زیستی ساده فراتر رفته و به زندگی روزمره مردم، به ارزش زمین و خانههایشان، به آب و خاک و حتی به روان جمعی استان گره خورده است.
سراوان، فقط یک روستا در چند کیلومتری رشت نیست؛ نماد زخمی است که دیگر همه ما آن را بر تن گیلان میبینیم. رانشهای مکرر، رودخانهای که با شیرابه سیاه میشود، ماهیگیرانی که میگویند «دیگر رودخانه به ما ماهی نمیدهد»، کشاورزانی که از کاهش کیفیت برنج و سبزیهایشان مینالند، و مردمی که هر روز با اضطراب بیماریهای گوارشی و پوستی زندگی میکنند.
این روایتها را بارها شنیدهایم. اما نکته اصلی اینجاست: بحران پسماند فقط داستان سراوان نیست. از انزلی تا لنگرود، از رودسر تا آستارا، چهرههای متفاوت همین بحران دیده میشود:
- کارخانههای کود آلی نیمهفعال یا تعطیل،
- دفنگاههای غیراستاندارد،
- سوزاندن زباله در فضای باز،
- و در نهایت، پرندهها و دامهایی که بر سر زباله تغذیه میکنند.
این وضعیت تنها بهداشتی و محیط زیستی نیست؛ یک بحران اجتماعی است. جوانی که میخواهد در گیلان بماند و کار کند، وقتی بوی زباله در هوای شهرش میپیچد، وقتی رودخانهاش سیاه است و سواحلش آلوده، امیدی به آینده نمیبیند. گردشگری که برای دیدن سرسبزی گیلان آمده، وقتی کنار ساحل کیسههای زباله را میبیند، خاطرهای ناخوش میبرد.
سراوان، فقط یک روستا در چند کیلومتری رشت نیست؛ نماد زخمی است که دیگر همه ما آن را بر تن گیلان میبینیم. رانشهای مکرر، رودخانهای که با شیرابه سیاه میشود، ماهیگیرانی که میگویند «دیگر رودخانه به ما ماهی نمیدهد»، کشاورزانی که از کاهش کیفیت برنج و سبزیهایشان مینالند، و مردمی که هر روز با اضطراب بیماریهای گوارشی و پوستی زندگی میکنند
پسماند در گیلان، آزمون بزرگی برای توان مدیریتی ماست. آزمونی که در سالهای گذشته نمره قبولی نگرفتهایم. نه به این دلیل که راهحل وجود نداشته، بلکه به این دلیل که تصمیمها مقطعی، پراکنده و بیشتر تبلیغاتی بودهاند تا راهبردی.
امروز اما یک فرصت تازه وجود دارد: مدیرعامل جدید سازمان مدیریت پسماند گیلان. در چنین نقطهای، هر تصمیمی سرنوشتساز است. این متن، نه صرفا برای نقد گذشته، بلکه برای ترسیم یک نقشه راه است. نقشهای که اگر دنبال شود، استان میتواند ظرف سهسال از بحران زباله به الگوی ملی مدیریت پایدار پسماند بدل شود. و اگر نادیده گرفته شود، بحرانهای بهداشتی، اجتماعی و اقتصادی چنان عمیق خواهند شد که جبرانشان دشوار خواهد بود.
چرا هنوز در نقطه اول ایستادهایم؟
اگر از سالهای ۱۳۷۰ به بعد پرونده پسماند در گیلان را ورق بزنیم، متوجه میشویم تقریبا همه نسخهها امتحان شدهاند. کارخانه کمپوست ساختیم، زبالهسوز سفارش دادیم، دفنگاه جدید جانمایی کردیم، تصفیهخانه شیرابه طراحی کردیم، حتی اختراعات عجیبوغریب با عنوان «تبخیر شیرابه» امتحان شد. میلیاردها تومان هزینه شد، اما نتیجه چه بود؟ امروز هنوز همان داستان است: کوههای زباله، شیرابه، بوی تعفن و نارضایتی مردم.
چرا چنین شد؟ پاسخ را باید در پنج محور جستوجو کرد:
۱. پراکندگی نهادی و تصمیمات مقطعی
مدیریت پسماند در گیلان شبیه تیم فوتبالی بوده که هر بازیکن خودش توپ را دنبال کرده، بدون اینکه مربی یا نقشهای واحد وجود داشته باشد. شهرداریها هرکدام راه خود را رفتهاند، استانداری هر دوره یک تصمیم گرفته، نمایندگان مجلس فشارهای سیاسی وارد کردهاند، و سازمانهای ملی هم یا دیر وارد شدهاند یا نیمهکاره ماندهاند.
نتیجه این شده که هر پروژهای بیشتر رنگ تبلیغات داشته تا راهبرد. بستن سراوان بدون آمادهسازی محل جایگزین، نمونهای روشن است: تصمیمی درست در نیت، اما ناقص در اجرا که بحران را تشدید کرد.
۲. غیبت داده و آمار دقیق
بارها گفتهایم: «بدون دانستن، نمیتوان مدیریت کرد.» اما مدیریت پسماند در گیلان، بیشتر بر حدس و گزارشهای پراکنده تکیه داشته تا بر دادههای دقیق.
- ما هنوز آنالیز کامل فیزیکی و شیمیایی پسماند استان نداریم.
- میزان فلزات سنگین و ترکیبات سمی در پسماند مشخص نیست.
- آمار رسمی از حجم واقعی تفکیک در مبدأ وجود ندارد.
وقتی اطلاعات شفاف نباشد، هر سرمایهگذار یا تصمیمگیری دچار تردید میشود و نتیجه، پروژههای نیمهتمام است.
۳. ناکارآمدی در زیرساختها
کارخانههای کود آلی گیلان نمونهای روشن از سوءمدیریت زیرساختی هستند.
- کارخانه رشت با ظرفیت اسمی ۱۰۰۰ تن در روز، در بهترین حالت 2۰۰ تن پردازش میکند.
- کارخانه رودسر تعطیل شده و عملا به محل دپوی پسماند بدل شده است.
- کارخانه بندرانزلی برای شاخ و برگ طراحی شد، اما حالا پسماند خام میگیرد.
- کارخانه لنگرود تجهیزات دارد، اما سالهاست غیرفعال است.
اینها فقط ساختمانهایی با اسم «کارخانه» هستند، نه ابزار واقعی حل بحران.
۴. فشارهای سیاسی و نبود اقتدار مدیریتی
مدیریت پسماند در گیلان بارها قربانی مداخلات سیاسی شده است. نمایندگان مجلس و شوراها اغلب بهجای پشتیبانی از تصمیمات کارشناسی، با فشارهای محلی پروژهها را متوقف یا منحرف کردهاند. نتیجه این شده که سازمان مدیریت پسماند، بهجای اینکه اقتدار داشته باشد، مجبور شده واکنشی و منفعل عمل کند.
۵. غفلت از مردم
شاید مهمترین ضعف، همین باشد. مردم گیلان بارها نشان دادهاند که اگر به آنها اعتماد شود، در کنار مسئولان خواهند ایستاد. اما در حوزه پسماند، آنها بیشتر ناظر مشکلات بودهاند تا شریک راهحل.
- آموزش فراگیر در مدارس و محلهها تقریبا وجود نداشته است.
- مشوقهای اقتصادی برای تفکیک در مبدأ طراحی نشده است.
- مردم بیشتر با بوی زباله، مگس و شیرابه مواجه شدهاند تا با حس مشارکت.
این غفلت، سرمایه اجتماعی را فرسوده و اعتماد عمومی را کاهش داده است.
نتیجه این پنج ضعف
اگر بخواهیم یک تصویر کلی بدهیم: گیلان در مدیریت پسماند گرفتار «چرخه معیوب» شده است.
پروژههای ناقص
افزایش نارضایتی مردم
فشار سیاسی برای اقدام فوری
تصمیمات مقطعی
پروژههای ناقص دیگر.
تا زمانی که این چرخه شکسته نشود، هر هزینهای، هر وعدهای و هر پروژهای به سرنوشت گذشته دچار خواهد شد.
پسماند در گیلان، آزمون بزرگی برای توان مدیریتی ماست. آزمونی که در سالهای گذشته نمره قبولی نگرفتهایم. نه به این دلیل که راهحل وجود نداشته، بلکه به این دلیل که تصمیمها مقطعی، پراکنده و بیشتر تبلیغاتی بودهاند تا راهبردی
تجربههای محلی؛ سالکده و لسکوکلایه، دستاوردها و کاستیها
گاهی در دل بحران، جرقههایی از امید دیده میشود. در گیلان، دو تجربه محلی بارها مورد توجه رسانهها قرار گرفتهاند: سالکده در و لسکوکلایه در آستانه . هر دو، در ظاهر، نمونههایی موفق از مدیریت محلی پسماند به شمار میآیند. اما آیا این تجربهها میتوانند به «الگوهای پایدار» بدل شوند؟
سالکده؛ تلاش یکنفره
روستای سالکده، شاید معروفترین نمونه در گیلان باشد. در این روستا آقای نیکپی با پشتکار شخصی، نظامی ساده طراحی کرد:
- زبالهتر در خانه مدیریت میشود.
- زباله خشک بهطور جداگانه جمعآوری میگردد.
- زباله غیرقابلبازیافت در کورهای محلی سوزانده میشود.
در نگاه اول، نتایج چشمگیرند: حجم زباله دفنی کاهش یافته، مشارکت مردم بالا رفته و رسانهها بارها از این تجربه تمجید کردهاند. سالکده به نمادی از «میتوانیم» بدل شده است.
اما کافی است کمی دقیقتر نگاه کنیم.
- این مدل برنامه مالی پایدار ندارد؛ همهچیز بر پایه اراده یکنفر است.
- نظام آموزشی مدون برای استمرار این فرهنگ وجود ندارد.
- ارزیابی محیط زیستی مستقل از سوزاندن زبالهها انجام نشده است.
- مهمتر از همه، طراحی نهادی برای انتقال این تجربه به دیگر روستاها وجود ندارد.
به زبان ساده، سالکده «اجرا شده، اما طراحی نشده است». و این نقض همان اصل کلیدی در علم مدیریت استراتژیک است: هیچ تجربه موفقی، بدون طراحی، پایدار و قابلتوسعه نیست.
لسکوکلایه؛ لاشهسوز بهجای راهحل
در لسکوکلایه، تمرکز بر استفاده از دستگاه لاشهسوز بوده است. مسئولان محلی و رسانهها بارها این دستگاه را بهعنوان راهحلی فوری معرفی کردهاند. اما آیا چنین تجهیزاتی میتواند بحران پسماند را حل کند؟
پرسشهای جدی مطرح است:
- دمای احتراق، نوع فیلترها و مدیریت خاکستر چگونه است؟
- آیا بررسی تخصصی روی انتشار دیاکسینها و فلزات سنگین انجام شده است؟
- در اقلیم مرطوب گیلان، آیا خطر انتشار آلایندههای ثانویه بیشتر نمیشود؟
واقعیت این است که در دنیا، استفاده از چنین دستگاههایی برای مدیریت روستایی پسماند، سالهاست کنار گذاشته شده است. راهحلهای پایدار بهجای سوزاندن، بر تفکیک در مبدأ، بازیافت و آموزش تکیه میکنند.
دستاوردها و محدودیتها؛ نگاهی منصفانه
نه باید این تجربهها را صرفا تخریب کرد و نه باید بیمحابا آنها را «الگوی ملی» خواند.
- دستاوردها: نشان دادهاند که اگر اراده و مشارکت مردم باشد، تغییر ممکن است. فرهنگسازی در سطح محلی میتواند مؤثر باشد. هزینهها را میتوان کاهش داد.
- محدودیتها: این مدلها شخصمحور، فاقد طراحی نهادی، بدون پشتوانه مالی پایدار و بدون ارزیابی فنی هستند.
بههمین دلیل، هرچند ارزشمندند، اما هنوز «الگو» نشدهاند.
درسهایی برای آینده
از سالکده و لسکوکلایه چه میتوان آموخت؟
۱. نقش مردم حیاتی است. مشارکت اجتماعی کلید موفقیت هر برنامه است.
۲. فردمحوری خطرناک است. تجربهای که به یکنفر وابسته باشد، با رفتن او فرو میریزد.
۳. سوزاندن بنبست است. حتی اگر در کوتاهمدت کارآمد بهنظر برسد، در بلندمدت هزینههای محیط زیستی و اجتماعیاش سنگینتر خواهد بود.
۴. طراحی نهادی ضروری است. برای توسعه هر مدل محلی، باید ساختاری نهادی، مالی و آموزشی شکل بگیرد.
نگاه مردم؛ امید و تردید
گاهی در دل بحران، جرقههایی از امید دیده میشود. در گیلان، دو تجربه محلی بارها مورد توجه رسانهها قرار گرفتهاند: سالکده در و لسکوکلایه در آستانه . هر دو، در ظاهر، نمونههایی موفق از مدیریت محلی پسماند به شمار میآیند. اما آیا این تجربهها میتوانند به «الگوهای پایدار» بدل شوند؟
وقتی با مردم سالکده یا لسکوکلایه صحبت کنید، دو حس متضاد را همزمان میبینید:
- از یکسو، افتخار به اینکه روستایشان نامش در رسانهها آمده و الگوی استان معرفی شده است.
- از سوی دیگر، تردید که آیا این تلاشها ادامه خواهد داشت یا با تغییر دهیار و مسئولان به پایان میرسد.
این تردید، دقیقا همان چیزی است که باید از بین برود. مدیریت پسماند نباید به اراده افراد گره بخورد؛ باید در قالب یک نظام پایدار و نهادینه شکل گیرد.
سالکده و لسکوکلایه، بذرهایی ارزشمندند. اما اگر بدون بازطراحی علمی و نهادی توسعه یابند، بهجای اینکه به درختی تنومند بدل شوند، شاید در آیندهای نزدیک به بحرانهای تازه منجر شوند.
درس مهم این است: نباید از یک تجربه محلی، شتابزده «الگو» ساخت. بلکه باید آن را بهدقت بازطراحی، نهادینه و با چارچوبهای جهانی و ملی انطباق داد.
وضعیت کنونی گیلان؛ میان دادهها و زندگی روزمره
امروز اگر بخواهیم تصویری واقعی از مدیریت پسماند در گیلان ترسیم کنیم، باید به دو زبان حرف بزنیم: زبان دادهها و زبان مردم. دادهها واقعیت عینی بحران را نشان میدهند، و روایت مردم، عمق انسانی و اجتماعی آن را آشکار میکند.
چهره عددی بحران
بر اساس برآوردهای رسمی، استان گیلان روزانه حدود 2500 هزار تن پسماند شهری و روستایی توسط شهرداریها و دهیاریها جمعآوری میشود و بخش بزرگی از زباله که اتفاقا دارای ازش است توسط افراد غیرمجاز جمعآوری و مدیریت میشود که در آمار کلی زباله محاسبه شده .
- سهم رشت بهتنهایی نزدیک به ۶۰۰ تن در روز است.
- در شهرهای ساحلی مانند بندرانزلی و لاهیجان، میانگین سرانه تولید پسماند بیشتر از شهرهای مشابه در کشور است؛ حدود ۸۰۰ گرم در روز برای هر نفر.
- بیش از ۷۰ درصد پسماندها آلی و تر هستند؛ این یعنی پتانسیل بالای کمپوستسازی که عملا مغفول مانده است.
اما واقعیت تلخ این است:
- بیش از ۶۰ درصد پسماند استان هنوز دفن غیراصولی میشود.
- ظرفیت واقعی کارخانههای کود آلی فعال استان در بهترین حالت کمتر از ۴۰ درصد ظرفیت اسمی است.
- هیچ کارخانه زبالهسوزی با استاندارد جهانی در استان وجود ندارد.
این دادهها نشان میدهند که گیلان نهتنها به سمت «اقتصاد چرخشی» حرکت نکرده، بلکه هنوز در ابتداییترین مرحله مدیریت پسماند متوقف مانده است.
دفنگاهها؛ بمبهای سمی خاموش
دفنگاه سراوان در رشت شناختهشدهترین نمونه است؛ کوهی بیش از ۱۶۰ متر ارتفاع از زباله که سالهاست شیرابهاش وارد رودخانهها و سفرههای زیرزمینی میشود. اما سراوان تنها نیست:
- در رودسر، لنگرود، آستارا و رضوانشهر نیز دفنگاههای غیراصولی وجود دارند که هر کدام تهدیدی جدی برای خاک و آب منطقهاند.
- در بسیاری از دفنگاههای کوچکتر، زبالهها بدون هیچگونه پوشش یا تصفیه شیرابه رها میشوند.
این دفنگاهها، بمبهایی هستند که هر بار باران شدید میبارد، بخشی از سمومشان را آزاد میکنند.
کارخانهها؛ ظرفیتهای خوابیده
گیلان چندین کارخانه پردازش و کمپوست دارد، اما وضعشان شبیه بیمارانی در بخش مراقبت ویژه است:
- کارخانه کود آلی رشت: ظرفیت اسمی ۱۰۰۰ تن در روز، خروجی واقعی کمتر از 200 تن. کود تولیدی اغلب کیفیت لازم برای مصرف کشاورزی را ندارد.
- کارخانه بندرانزلی: بهجای شاخ و برگ و پسماند سبز، زباله مخلوط میگیرد و دچار فرسودگی تجهیزات است.
- کارخانه لنگرود: هنوز آغاز بهکار نکرده و دستگاه ویندرو ترنری که از شرکت بکهوث آلمان خریداری شده بود بدون یک دقیقه کار کردن دوران گارانتی آن از بین رفته.
- کارخانه رودسر: عملا به محلی برای دپوی زباله خام تبدیل شده.
این وضعیت نشان میدهد که نهتنها سرمایهگذاریهای گذشته هدر رفته، بلکه اعتماد عمومی به کارآمدی دستگاههای اجرایی نیز آسیب دیده است.
بحران پسماند مختص گیلان یا ایران نیست. بسیاری از کشورهای در حال توسعه در دهههای گذشته با چالشهای مشابه روبهرو بودهاند: افزایش جمعیت، تغییر سبک زندگی، رشد مصرف کالاهای بستهبندی، و در نتیجه کوههای زبالهای که زندگی شهری و روستایی را تهدید میکرد
روایت مردم؛ زندگی در سایه زباله
دادهها خشکاند؛ برای درک بحران باید به زندگی مردم گوش داد.
روستای سراوان: مادری که کنار کوه زباله زندگی میکند، میگوید: «بچهام هر روز با بوی بد از خواب بیدار میشود. زمستان باران که میبارد، آب سیاه از کوچه میگذرد. نمیدانیم چه در آن است، فقط میدانیم زمینهایمان دیگر مثل قبل محصول نمیدهد».
کشاورزان لنگرود: از کاهش کیفیت برنج و سبزیهایشان میگویند. آنها معتقدند آبی که برای آبیاری استفاده میکنند، آلوده شده و طعم و رنگ محصول تغییر کرده است.
گردشگران انزلی: بارها در فضای مجازی نوشتهاند: «آمدیم برای دیدن زیباییهای گیلان، اما ساحل پر از زباله بود.» چنین روایتهایی ضربهای به صنعت گردشگری است که باید یکی از ارکان توسعه استان باشد.
پیامدهای اجتماعی و روانی
این بحران فقط محیط زیستی نیست؛ پیامدهای اجتماعی و روانی عمیقی دارد:
- فرسایش اعتماد عمومی: مردم بارها وعدههای حل بحران سراوان را شنیدهاند، اما وقتی سالها میگذرد و وضعیت بدتر میشود، اعتمادشان به حاکمیت محلی کاهش مییابد.
- افزایش مهاجرت پنهان: جوانانی که امیدی به بهبود شرایط ندارند، بهدنبال فرصت در استانهای دیگر میگردند.
- اعتراضات اجتماعی: بارها شاهد تجمعهای اعتراضی در سراوان و شهرهای دیگر بودهایم. هر بار که اعتماد مردم فرسایش مییابد، احتمال اعتراض و نارضایتی بیشتر میشود.
هزینههای پنهان اقتصادی
بحران پسماند، هزینهای خاموش و مداوم بر دوش استان گذاشته است:
- کاهش ارزش زمینهای کشاورزی و مسکونی اطراف دفنگاهها.
- هزینههای درمانی ناشی از بیماریهای مرتبط با آلودگی.
- ضربه به صنعت گردشگری، یکی از مهمترین ظرفیتهای اقتصادی گیلان.
اینها همه، هزینههاییاند که در حسابهای رسمی دیده نمیشوند، اما هر روز زندگی مردم را سنگینتر میکنند.
تصویر امروز گیلان از منظر پسماند روشن است:
- دادهها از حجم عظیم پسماند و ناکارآمدی زیرساختها میگویند.
- روایت مردم از رنج زندگی در کنار زباله حکایت دارد.
- پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و روانی بحران، عمیقتر از آن است که تنها با راهحلهای فنی کوتاهمدت برطرف شود.
گیلان در نقطهای ایستاده که یا باید با شجاعت مسیر تازهای آغاز کند، یا همچنان در چرخه شکستهای گذشته گرفتار بماند.
تجربههای جهانی؛ وقتی روستاها به الگوهای جهانی بدل شدند
بحران پسماند مختص گیلان یا ایران نیست. بسیاری از کشورهای در حال توسعه در دهههای گذشته با چالشهای مشابه روبهرو بودهاند: افزایش جمعیت، تغییر سبک زندگی، رشد مصرف کالاهای بستهبندی، و در نتیجه کوههای زبالهای که زندگی شهری و روستایی را تهدید میکرد. اما تفاوت آنها با ما در یک چیز است: جرأت بازطراحی و نهادینهسازی تجربههای محلی.
هند – کرالا و روستاهای بدون زباله
ایالت کرالا در جنوب هند روزگاری با بحرانی مشابه سراوان مواجه بود: دفن غیراصولی، بوی تعفن، اعتراضات مردمی. اما امروز در جهان به «روستاهای بدون زباله» (Zero Waste Villages) معروف است.
چگونه این تغییر اتفاق افتاد؟
- تفکیک در مبدأ: زنان خانهدار آموزش دیدند تا پسماند تر و خشک را در خانه جدا کنند.
- شبکه جمعآوری زنان: گروههای زنان روستایی (کودامباشریها) مسئول جمعآوری پسماند خشک شدند و از فروش آن درآمد کسب کردند.
- کمپوستسازی خانگی: پسماند تر به کود تبدیل شد و دوباره به زمینهای کشاورزی بازگشت.
- ممنوعیت سوزاندن و دفن: دولت محلی هرگونه سوزاندن یا دفن زباله را غیرقانونی اعلام کرد.
نتیجه این شد که در بسیاری از روستاهای کرالا، نزدیک به ۱۰۰ درصد پسماند در همان محل مدیریت میشود. هیچ کوه زبالهای وجود ندارد، و زنان روستایی از این چرخه معیشت پایدار یافتهاند.
ژاپن – روستای کامیکاتسو
کامیکاتسو، یک روستای کوچک در ژاپن، امروز شهرت جهانی دارد. در دهه ۱۹۹۰، این روستا مثل بسیاری از نقاط ژاپن، پسماند را دفن یا میسوزاند. اما با آگاهی از اثرات محیط زیستی، مسیرش را عوض کرد.
ویژگیهای مدل کامیکاتسو:
- ۸۰ نوع تفکیک پسماند: مردم موظفاند زبالهها را در دهها گروه جدا کنند؛ از شیشه و پلاستیک تا باتری و روغن.
- ممنوعیت کامل دفن و سوزاندن: نه زبالهسوزی وجود دارد و نه دفنگاه.
- مرکز بازاستفاده (Reuse Center): وسایل دستدوم بهجای دورریز، دوباره فروخته میشوند.
- نظام آموزشی چندلایه: از مدرسه تا جلسات محلی، همه درباره مدیریت پسماند آموزش میبینند.
امروز کامیکاتسو به «روستای بدون زباله» معروف است و بیش از ۸۰ درصد پسماند آن بازیافت یا بازاستفاده میشود.
بحران پسماند گیلان فقط یک مسئله فنی نیست. این بحران آزمونی است برای مدیریت، برای صداقت، و برای رابطه دولت و مردم. هر بار که وعدهای داده شد و عمل نشد، نهتنها زمین و آب آسیب دیدند، بلکه اعتماد عمومی هم زخمی عمیق برداشت
بنگلادش – آموزش از کودکی
بنگلادش یکی از متراکمترین کشورهای دنیاست و بحران پسماند تهدیدی جدی برای شهرها و روستاهایش بود. راهحل این کشور اما متفاوت بود: آغاز از کودکان.
سازمان BRAC و دیگر نهادهای غیردولتی برنامهای گسترده اجرا کردند:
- آموزش محیط زیستی در مدارس ابتدایی.
- تشکیل گروههای «کودکیار محیط زیست» در روستاها.
- آموزش خانهبهخانه توسط همین گروههای کودکیار.
این آموزشها طی یکدهه فرهنگ عمومی را تغییر داد و مشارکت مردمی را نهادینه کرد. امروز در بسیاری از مناطق روستایی بنگلادش، تفکیک در مبدأ به یک عادت روزمره بدل شده است.
اروپا – اقتصاد چرخشی
در اروپا، مدیریت پسماند در دهههای اخیر با رویکرد «اقتصاد چرخشی» بازطراحی شده است. اصل ماجرا این است: هیچ چیزی نباید دور ریخته شود، هر پسماند باید به منبعی برای چرخهای دیگر بدل شود.
نمونهها:
- آلمان بیش از ۶۵ درصد پسماند شهری را بازیافت میکند و باقی به انرژی بدل میشود.
- هلند دفن زباله را تقریباً ممنوع کرده و انرژی پسماند بخش بزرگی از برق مصرفی را تأمین میکند.
- اتحادیه اروپا الزام کرده تا سال ۲۰۳۰، دفن زباله به کمتر از ۱۰ درصد برسد.
مقایسه با گیلان
وقتی این تجربهها را کنار وضعیت گیلان میگذاریم، شکاف عمیق آشکار میشود:
- در هند، ژاپن و بنگلادش، طراحی نهادی و اجتماعی محور کار بوده؛ در گیلان هنوز فردمحوری غالب است.
- در اروپا، پسماند منبعی اقتصادی است؛ در گیلان بیشتر هزینهای تحمیلی.
- در همه نمونههای موفق، سوزاندن و دفن کنار گذاشته شدهاند؛ در گیلان هنوز ابزار اصلیاند.
درسهای مشترک
از همه این تجربهها میتوان سه درس مشترک گرفت:
- آموزش و مشارکت مردمی شرط نخست موفقیت است.
- طراحی نهادی پایدار مانع وابستگی به افراد میشود.
- اقتصاد چرخشی پسماند را از بحران به فرصت بدل میکند.
اگر سالکده و لسکوکلایه، بذرهایی محلیاند، تجربههای جهانی نشان میدهند که این بذرها چگونه میتوانند به درختهای تنومند بدل شوند: با طراحی نهادی، آموزش فراگیر، و حرکت به سمت پسماند صفر.
گیلان نهتنها میتواند از این مدلها الهام بگیرد، بلکه با توجه به غنای فرهنگی و ظرفیت اجتماعیاش، توانایی دارد به یکی از الگوهای منطقهای در مدیریت پایدار پسماند تبدیل شود. شرط آن، عبور از آزمون فردمحوری و مقطعی بودن است.
نقشه راه سهمرحلهای برای گیلان؛ از نفس تازه تا الگوی ملی
بحران پسماند در گیلان آنقدر پیچیده و انباشته است که نه با یک تصمیم فوری حل میشود و نه با پروژهای تکبعدی. برای خروج از این وضعیت، باید مسیر مرحلهای داشت: گامهایی کوتاهمدت برای آرامسازی بحران، گامهای میانمدت برای بازسازی ساختاری، و گامهای بلندمدت برای تبدیل بحران به فرصت.
مرحله اول: یکساله – نفس تازه برای گیلان
سال نخست باید سال اعتمادسازی و مهار بحرانهای فوری باشد. اگر در همین بازه زمانی اقدامهای ملموس انجام نشود، هم مردم امیدشان را از دست میدهند و هم مدیران در موج اعتراضها گرفتار خواهند شد.
امروز ما در نقطهای ایستادهایم که هر تصمیمی سرنوشتساز است. اگر نقشه راهی که ترسیم شد دنبال شود، گیلان میتواند ظرف سهسال به الگویی ملی بدل شود. اما اگر دوباره همان چرخه معیوب گذشته تکرار شود، شکستها نهتنها تکرار، بلکه چندبرابر خواهد شد
اولویتها:
- ایمنسازی دفنگاه سراوان
- تثبیت شیب و کنترل رانشها.
- مدیریت اضطراری شیرابه با ایجاد حوضچههای جمعآوری و تصفیه مقدماتی.
- پوشش روزانه زبالهها برای کاهش بوی تعفن و هجوم حشرات.
- راهاندازی نظام پایش عمومی
- انتشار ماهانه دادهها درباره حجم تولید، وضعیت دفنگاهها و کیفیت شیرابه.
- ایجاد یک وبسایت شفاف برای دسترسی مردم، رسانهها و دانشگاهها.
- نصب سنسورهای پایش در نقاط حساس (آبهای سطحی و زیرزمینی اطراف سراوان).
- اجرای درست تفکیک در مبدأ
- اجرای طرح در چند محله شهری و چند روستا با مشوقهای اقتصادی (تخفیف عوارض، اعتبار خرید).
- مشارکت مدارس و شوراهای محلی بهعنوان هستههای آموزشی.
- استفاده از اپهای جمعآوی پسماند خشک به شرط اقتصادی و خودگردان بودن بدون هزینهکرد شهرداریها
- مسدودسازی دفنگاههای غیررسمی
- جمعآوری و انتقال زبالههای رهاشده در نوار ساحلی و جنگلی.
- ممنوعیت هرگونه دفن جدید در نقاط غیرمجاز.
- ایجاد اعتماد اجتماعی
- گفتوگوی مستقیم با مردم سراوان و دیگر مناطق بحرانزده.
- تشکیل «کمیته مردمی پسماند» برای نظارت و مشورت در تصمیمگیریها.
این اقدامات اگر بهدرستی اجرا شوند، میتوانند در یکسال نخست «نفس تازهای» به گیلان بدهند.
مرحله دوم: دوساله – از بحران به چرخه اقتصاد
در سال دوم، باید حرکت از مدیریت اضطراری به سمت ساختارهای پایدار آغاز شود. این مرحله جایی است که بحران به فرصت تبدیل میشود.
اولویتها:
- ایجاد زنجیره اقتصادی بازیافت
- عقد قرارداد با شرکتهای خصوصی برای خرید پسماند خشک.
- ایجاد بازار محلی برای پلاستیک، شیشه و فلز بازیافتی.
- حمایت از استارتاپها و تعاونیهای محلی در حوزه بازیافت.
- نوسازی و احیای کارخانهها
- بازطراحی کارخانه کود آلی رشت برای رسیدن به ظرفیت واقعی.
- بازگشایی و بههسازی کارخانه لنگرود و رودسر با مشارکت بخش خصوصی.
- ارتقای کیفیت کود تولیدی تا قابلیت مصرف کشاورزی پیدا کند.
- ساختار نهادی پایدار
- تشکیل «شورای راهبری پسماند گیلان» با حضور دانشگاهها، سازمانهای مردمنهاد و بخش خصوصی.
- تدوین نقشه راه استانی بر اساس دادههای علمی و ارزیابیهای مستقل.
- کاهش وابستگی سازمان به تصمیمات مقطعی سیاسی.
- آموزش و فرهنگسازی فراگیر
- گنجاندن آموزش مدیریت پسماند در کتابهای درسی محلی.
- کمپینهای رسانهای در صداوسیمای استان و شبکههای اجتماعی.
- تشکیل گروههای «محیطیار محلی» در روستاها و شهرها.
- مدیریت پسماند روستایی
- اجرای مدل «خوشهبندی روستاها»؛ چند روستا باهم یک مرکز مدیریت مشترک داشته باشند.
- راهاندازی تعاونیهای محلی برای جمعآوری و فروش پسماند خشک.
در پایان سال دوم، گیلان باید به نقطهای برسد که بیش از نیمی از پسماند استان دیگر دفن نشود و چرخه اقتصادی بازیافت به سودآوری برسد.
مرحله سوم: سهساله – گیلان بهعنوان الگوی ملی
سال سوم زمانی است که باید ثمره اعتمادسازی و بازسازی دیده شود. هدف این مرحله، تبدیل گیلان به الگوی ملی مدیریت پسماند است.
اولویتها:
- خوشهبندی منطقهای
- مدیریت یکپارچه پسماند در چند شهرستان بهصورت مشترک.
- کاهش هزینهها از طریق همافزایی منابع و تجهیزات.
- جایگزینی دفن و سوزاندن
- توقف تدریجی دفن در سراوان و انتقال کامل به روشهای بازیافتی و انرژیزا.
- ممنوعیت استفاده از کورههای محلی و دستگاههای فاقد استاندارد.
- پایش مستقل مردمی و دانشگاهی
- ایجاد سامانهای برای گزارشگیری مردمی درباره وضعیت پسماند.
- همکاری با دانشگاهها برای انتشار سالانه «گزارش پسماند گیلان».
- تدوین چارچوب جامع گیلان
- جمعبندی همه تجربهها در قالب یک پروتکل جامع رسمی.
- ارائه این چارچوب بهعنوان سند ملی به وزارت کشور و سازمان محیط زیست.
- ارتقای جایگاه گیلان در سطح ملی و بینالمللی
- معرفی گیلان بهعنوان پایلوت ملی در مدیریت پسماند.
- جذب همکاریهای بینالمللی در حوزه آموزش، فناوری و سرمایهگذاری.
در پایان سه سال، گیلان باید نهفقط از بحران خارج شده باشد، بلکه به الگویی تبدیل شود که دیگر استانها از آن یاد بگیرند.
اگر این مسیر طی نشود…
سناریوی شکست هم روشن است:
- سراوان به بمبی محیط زیستی بدل خواهد شد.
- شیرابهها کیفیت خاک و آب را نابود خواهند کرد.
- نارضایتی اجتماعی میتواند به بحرانهای سیاسی و امنیتی بدل شود.
- هزینههای درمان و بازسازی محیط زیست از توان استان و کشور خارج خواهد شد.
این نقشه راه سهمرحلهای، نه یک رؤیای بلندپروازانه است و نه صرفا شعاری رسانهای. همه اجزای آن از تجربههای جهانی، دادههای محلی و ظرفیتهای انسانی گیلان گرفته شده است.
اگر این مسیر طی شود، گیلان میتواند در کمتر از سه سال از «بحران زباله» به «الگوی ملی مدیریت پایدار» برسد. و اگر طی نشود، تاریخ و مردم خواهند گفت: کارشناسی در 1404 هشدار داده بود.
هشدار راهبردی و جمعبندی نهایی
بحران پسماند گیلان فقط یک مسئله فنی نیست. این بحران آزمونی است برای مدیریت، برای صداقت، و برای رابطه دولت و مردم. هر بار که وعدهای داده شد و عمل نشد، نهتنها زمین و آب آسیب دیدند، بلکه اعتماد عمومی هم زخمی عمیق برداشت.
امروز ما در نقطهای ایستادهایم که هر تصمیمی سرنوشتساز است. اگر نقشه راهی که ترسیم شد دنبال شود، گیلان میتواند ظرف سهسال به الگویی ملی بدل شود. اما اگر دوباره همان چرخه معیوب گذشته تکرار شود، شکستها نهتنها تکرار، بلکه چندبرابر خواهد شد.
اگر مسیر درست طی شود
- سراوان و دفنگاههای مشابه، بهجای لکههای سیاه محیط زیستی، میتوانند به پروژههای احیای محیط زیست تبدیل شوند.
- مردم، بهجای بوی تعفن و شیرابه، شاهد شفافیت، آموزش و مشارکت خواهند بود.
- اقتصاد بازیافت، بهجای هزینهای تحمیلی، منبع درآمدی تازه برای جوانان استان خواهد شد.
- گیلان، بهجای نماد بحران، به نماد امید و الگویی برای کل کشور بدل میشود.
اگر مسیر غلط ادامه یابد
- کوه زباله سراوان میتواند به فاجعهای شبیه چرنوبیل محیط زیستی بدل شود؛ رانشهای بزرگتر، آلودگی وسیعتر، و هزینههای غیرقابلجبران.
- بیماریهای گوارشی و پوستی، سلامت مردم را به خطری دائمی بدل خواهند کرد.
- مهاجرت جوانان و سقوط صنعت گردشگری، آینده اقتصادی استان را تیره خواهد کرد.
- اعتراضات اجتماعی، اعتماد مردم به مدیران و حاکمیت محلی را فرسودهتر از همیشه خواهد ساخت.
این سناریوها خیالی نیستند؛ هر کدام نشانههایشان را همین امروز در استان میبینیم.
مسؤولیت مدیران امروز
مدیرعامل تازهنفس سازمان مدیریت پسماند و استاندار گیلان (هرچند یکسال از دوران مدیریتی خود را بدون هیچ اثر مثبتی در حوزه زباله گزرانده ) باید بدانند: این فرصت یکبار بیشتر تکرار نمیشود. هر تصمیم امروز، فردا تبدیل به قضاوت مردم و تاریخ خواهد شد.
نقشه راهی که در این مقاله ترسیم شد، یک پیشنهاد ساده نیست؛ سندی برای آینده است. سندی که میتواند مبنای عمل قرار گیرد، و همزمان معیاری برای سنجش مدیران باشد. اگر از این مسیر منحرف شوند، مردم خواهند گفت: «یک کارشناس هشدار داده بود.» و اگر موفق شوند، همه خواهند دانست که گیلان میتواند.
مدیریت پسماند در گیلان مسئلهای فراتر از زباله است؛ مسئله اعتماد، توسعه و آینده است. راه برونرفت روشن است:
- بازطراحی علمی و نهادی.
- مشارکت واقعی مردم.
- اقتصاد چرخشی و پایدار.
- شفافیت و پاسخگویی.
اینها نه آرمانهای دوردست، بلکه ضرورتهای همین امروزند.
گیلان میتواند انتخاب کند: یا همچنان زخمش باز بماند، یا با شجاعت به الگویی ملی بدل شود. و این انتخاب، همین امروز در دستان مدیران و مردم است.