استفاده از سازههای چوبی امروزه در سر تا سر دنیا به طرز چشمگیری افزایش یافته است. فارغ از برجهای سر به فلک کشیده که فقط در زونهای خاصی از شهرهای بزرگ رواج دارند، در سایر نواحی معمولا از سازههای چوبی دو الی سه طبقه به وفور استفاده میشود و چنین ترکیبی از مهمترین و رایجترین الگوهای ساخت و ساز در کانادا، آمریکا و کشورهای اروپایی است.
متعاقب آن در دانشگاههای بسیار مطرح دنیا نظیر دانشگاه تورنتو،کرسیهای دانشگاهی حول این محور تعریف شده است و تمرکز را بر روشهای نوین محافظت از سازههای چوبی در برابر آتش با توجه به تغییرات اقلیمی و آب و هوایی در کره زمین گذاشتهاند.
راهکار محافظت از یک بنای چوبی در برابر حریق، جایگزینی مصالح آن با مصالح بنایی نیست بلکه الزام اجرای استانداردهای مرتبط با سازههای چوبی و حریق مهمترین گام در راستای حفظ این سازههای ارزشمند و طبیعی است.
در کشور ما به خصوص در دوره بعد از انقلاب توجه چندانی توسط حاکمیت به معماری و انتخاب مصالح نشده است و در واقع و عملا هر کسی هر نوع سازهای را با هر مصالحی میتواند احداث کند. همگونی و تیپ بندیهای مرسوم در استفاده از مصالح و نمای سازهها چیزی است که تقریبا در هیچ جای کشور ما دیده نمیشود و اگر در گذشته شهرکهایی مثل گلسار رشت داشتیم که خانههای ساخته شده دارای معیارها و متراژهای مشخصی بودند عملا در دهههای گذشته و با افول بخش تولید و صنعت، عملا مسکن و ساختمان سازی تبدیل به یک نوع کار پیش پا افتاده و مبتذلی شده است که هر کسی با هر درجه از دانش صرف داشتن منابع مالی میتواند به ساخت هر سازهای اقدام کند و در نهایت و از طریق آشفته بازار کمیسیون ماده ۱۰۰ مشکل خویش را مجددا با پول حل کرده و حاکمیت نیز عملا علاقهای به حل این مشکل نشان نمیدهد. چرا که به نظر میرسد مهترین منبع درآمدی شهرداریها همین دیستوپیای ساخت و ساز است.
اما علت آنکه به این موانع پرداختم آن است که میخواهم توجه شما را به بی عملی مسؤولین و حاکمیت در زمینه محافظت سازههای چوبی در برابر حریق جلب کنم. حادثه چندین باره شهرک چوبی امام زاده ابراهیم (ع) برای چندمین بار اثبات کرد که عملا مسائل مهندسی و استانداردهای مهندسی محافظت از ساختمانها در برابر بلایای طبیعی نقش چندانی نمیتوانند ایفا کند بلکه آن چیزی که از همه چیز مهمتر است پایبندی به قانون و استاندارد در این زمینه است.
تصور کنید خیلی خوشبینانه شهرک امام زاده ابراهیم (ع) چندین ماشین آتش نشانی هم داشته باشد، اما مثلا در مواقعی که به آنها نیاز است به قول فرماندار شهرستان راننده نداشته باشند.
بیماری که امروز حاکمیت و دستگاههای دولتی جمیعا به آن گرفتار شدهاند آن است به جای نهادینه کردن استانداردها و آیین نامه در بند بند زندگی شهروندی و روستاها به روزمرگی مبتلا شده و عملا اولویت و کانون توجه آنها چیزهای دیگری نظیر موضوع حجاب و یا نصب و کالیبراسیون دوربینهای امنیتی شده است.
به عنوان یک مثال خیلی ساده میتوانم به قوانین پوشش کارگاهی در کشور کانادا اشاره کنم و آن این است که در صورتی که آیتمهای حفاظت شخصی اعم از کفش پنجه فلزی مورد تأیید CSA و یا کلاه ایمنی نداشته باشید عملا از ورود شما به کارگاه جلوگیری به عمل میآید و حتی پیمانکار جزء نیز به شما تذکر داده و در شروع روز کاری اولین نکاتی که با یکدیگر چک میکنند ایمنی و طرحهای ایمنی طرفین میباشد.
در دید اول این کنترلها کمی خسته کننده به نظر میآید، اما درعمل وقتی آمار بسیار پایین سوانح و حوادث کارگاهی را مرور میکنید به اهمیت این قوانین و مهمتر از آن التزام به اجرای آن پی میبرید. به اعتقاد بنده در کشور ایران و در حوزه نظام مهندسی ساختمان مشکل اصلی ما نبود قوانین و آیین نامه و استاندارد نیست، بلکه آن چیزی که نبود و یا کمبود آن بیشتر احساس میشود آن است که اگر کسی به این قوانین بی اعتنایی کند عملا سیستم دولتی و حاکمیتی توجه چندانی به این نوع قصورات نمیکند.
به عنوان مثال در ماجرای آتش سوزی شهرک امام زاده ابراهیم (ع) حداقل اتفاقی که میتوانست بیفتد عزل فوری فرمانداری است که با وقاحت از نبود راننده سخن راند. بنابراین بنده مشکل را خیلی فراتر از حوزه نظام مهندسی و یا حوزه استاندارد و قوانین میدانم. مشکل نبود دغدغههای تحت عنوان ایمنی، محیط زیست، منابع آب، جوانان، آموزش، زنان، سلامت روانی جامعه و دهها مورد دیگر نزد حاکمیت و به تبع آن دولتها است. سیستم فعلی با دستگاههای بودجه خوار موازی که گاها تعدادشان به ۲۳ دستگاه در سیستم مدیریت شهری میرسد عملا راه را بر توسعه متوازن بسته و گرفتار تعارضاتی شدهایم که به نظر نمیرسد بدون انجام تغییرات ساختاری اساسی بتوان بهبودی حاصل کرد.