چین به عنوان دومین اقتصاد جهان چندی است در راستای موازنهی قدرت Power balance با ایالات متحده و تامین انرژی مورد نیاز خود به دنبال حضوری پررنگ در خاورمیانه و حتی احیای کمربند اقتصادی جاده ابریشم سنتی است.
ایران نیز با چالشهای ایدئولوژیکی که در چند دهه گذشته با آمریکا داشته و هر روز نیز فزاینده بوده همواره از نگاه به غرب و همکاری با کشورهای اروپایی طرفی نبسته و نوعاً دستش در پوست گردو مانده است. اما در تلاش است برای فرار از فشار سنگین امریکا نقش آلترناتیو و بازیگری مهم در شکستن فشار حداکثری به خود را دنبال کرده تا بتواند با برگه چین در برابر امریکا آرایش بگیرد. فلذا در این یادداشت کوتاه سعی میشود، نگاهی تحلیلی به اساس وزانت سند و نیز پیامدهای مثبت احتمالی پسا انعقاد آن داشته باشیم.
آنچه که روز شنبه ۷ فروردین ۱۴٠٠بین وزرای خارجه ایران و چین امضاء شد توافق یک سند کلی و بالادستیUpstream document از جزییات یک قرارداد بزرگ و همه جانبه است که در حقیقت، مولفههای الزام آور طرفین در انعقاد قراردادهایی متناظر با اسناد راهبردی بالادستی امضاء شده نهفته مانده است که تا آن مرحله هنوز، نمیتوان گفت طرفین به تفاهم تمام عیار دست یافتهاند. بقول معروف «شب دراز است و قلندر بیدار»
این یادداشت، قصد ندارد تحلیل حقوقی از منشور این قرارداد ارایه و یا به بررسی ابعاد پروتکلهای رسمی نحوه انعقاد قراردادهای بین المللی و وجاهت آن در نظرگاه قانون اساسی، مجوزهای پارلمانی و یا میزان شفافیت اسنادی بپردازد، هرچند معتقدم برخی اشکالات حقوقی برآن وارد است، علی ایحال از آن صرف نظر کرده و صرفا به بررسی ادبیات ذاتی آن و برخی پیامدها، تهدیدها، فواید احتمالی سند( منتهی به قرارداد) خواهم پرداخت.
این اولین بار نیست که در افکارعمومی داخل کشور بارها شنیدهایم ایران با فلان کشور سند راهبردی بلندمدت امضا کرده است، بطور مثال در فروردین۱۳۸٠در خبرگزاریها شنیدیم که، سند همکاری ۲۰ساله ایران و روسیه امضا شد! اما درحقیقت چیزی جز بازی با اعداد نبود! واقعیت اینکه، در سال ۹۸ یعنی ۱۸ سال بعد از همان سند ادعایی راهبردی، مبادلات بازرگانی ایران-روسیه تنها 3 دهم درصد مبادلات بازرگانی خارجی روسیه است! وهنوز به ۱درصد هم نرسیده! جالبتر اینکه مثلا روسیه، ذیل تعهد سند همکاری بوده، ولی همه تحریمهای غرب علیه ایران را توامان نیز رعایت میکرد و الان هم رعایت میکند!
لذا ممکن است اینگونه فضاهای رسانه ای، کارکرد اقناعی عوامانه داشته باشد، اما آنچه که درعلم سیاست مهم است، کنشگریهای پراگماتیستی در سپهر سیاسی، عرصه ژئوپلیتیک و ژئواکونومیکی کشورهای متحد است و آنچه که بطور ملموس در ساختار کشور دیده میشود مهمترین گزاره و سنجه راستی آزمایی است و بس! سند وقتی ارزش دارد که تبدیل به قرارداد شود، قرارداد وقتی مهم و منافع محور است که تبدیل به تولید ثروت شود.
حدوداٰ یک دهه است که بواسطه بدعهدی غرب در برابر ایران سیاست نگاه به شرق در دستور سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته و اکنون ایران زیر فشار حداکثری آمریکا و البته اطاعت غرب از او بناچار راهی جز چرخش به سمت کانون قدرت شرق در خود نمیبیند، هرچند در این بازی شطرنج خطرناک، چینیها نیز درک درستی از شرایط ایران دارند و قطعاً اساس دیپلماسی خودرا با شرایط فعلی ایران تنظیم خواهند کرد اما نه با شرایط ده سال پیش آن! این نکته مهمی است که ایران باید به دقت به آن توجه داشته باشد و دقیقا درک کند که سیاست جاری و فعلی در دپارتمان سیاست خارجی کشورهای کارکشته، مبانی احساسی ندارد، هرچه هست و باید باشد منافع ملی و سود دراز مدت نهفته در آن است.
طرح و ایدهی این قرار داد از بهمن ۹۴ ریخته و مذاکرات سند ۲۵ ساله ایران-چین از آن زمان شروع شد، در همان زمان دکتر روحانی با یک القای پیشبینی آرمان گرایانه اقتصادی گفت:«پیشبینی میکنیم رقم مبادلات اقتصادی تهران-پکن در ۱۰ سال آینده به ۶۰۰ میلیارد دلار ارتقا یابد»! رقمی که نه اینکه به آن نرسیدیم، حتی به یک ششم آن آرمان نیز نزدیک نشده ایم!(رقم ۱۶میلیارد دلار در سال۲٠۲٠)
و اما در کشاکش افت و خیزهای سیاسی در ایران و بین الملل و دیالوگهای برجامی، چينيها نیز بسان روسیه هم به نعل زدند و هم به میخ و امضاي قرار داد ٢٥ساله با ايران را مدام امروز و فردا كردند تا احتمالا فضای پسا ترامپ را تجربه کرده و تكليف روابطشان با واشنگتن پس از انتخابات رياست جمهوری آمريكا مشخص شود! چینیها احتمالا تحلیل دیگری از دوران پساترامپ و رياست جمهوری بايدن داشتند و امیدوار بودند، بایدن، تنشها در روابط دو جانبه را مهار و مديريت كند ولی برخلاف تحلیل فوق، بايدن کماکان همان روند دوران رياست جمهوری ترامپ را با تز رقابت در عين همكاری محدودCompete while cooperating، ادامه داد و حتی كار را به ائتلافسازی با اروپا و متحداناش در شرق آسيا و هند عليه چين كشاند؛ بگونهای كه اروپاييها برای اولينبار در چهار دهه گذشته ذيل همين استراتژی به تحريم چين پرداختند.!
آقای بایدن، دقیقا متناظر با همین استراتژی، ایران را نیزدر یک فشار نرم و فرسایشی قرار داد، در حالی که ایران نیاز به گشایشهای فوری در عرصه تجارت،صادرات، مبادلات بانکی و… داشت.
شاید بتوان گفت که تهران و پکن از این جهت دارای یک منحنی مماس سیاسی بوده و به این نقطه رسیدهاند که تقریبا هیچ تغییری در کلیت سیاست امریکا با این دو کشور رخ نداده و فعلا نخواهد داد، لذا شاید منافع فعلی طرفین اقتضا میکند، در این لحظه و دراین برهه از تاریخ دست به تهیه و تنظیم سند راهبردی بزنند.
نگارنده هیچ مشکلی با اینگونه قراردادهای بین المللی ندارد که هیچ، بلکه معتقدم ایران باید هرچه بیشتر و پیشتر اقدام به بازی در باشگاه موازنه قدرت می کرد، اما آنچه که موجب نگرانی میشود، اوضاع اقتضایی ایران در برهههای حساس تاریخی است که متأسفانه اینگونه تدابیر، همواره متاثراز چند تجربه تلخ بوده از قبیل: مذاکرات نابرابر، ناهم وزنی سیاسی، فشارهای فزاینده بین المللی، عجله یا تعلل در تصمیم گیریها و….که همواره ایران خاطره خوشی از آنها ندارد، با این قید مهم که این اولین تجربهی سیاسی و عملی ایران در انعقاد چنین قراردادهایی با این وزانت و اهمیت است که پشت سر خواهد گذاشت..
نتیجه گیری
اکنون ایران در یک شرایط تصمیم بزرگbig decision قرار دارد زیرا به هر شکل ممکن باید بتواند از فرسایش شکننده خود را خارج کرده و در داخل و حوزهی بین الملل، اقدام به تولید ثروت کند.
ایران در این تصمیم رسما تردیدهای سیاسی را از غرب دال بر پیوستن حتمی به شرق را تبدیل به یقین میکند، لذا با وجود عربستان متحد راهبردی امریکا در منطقه، امریکا تکلیف خود را در خاورمیانه، خواهد دانست که در برابر متحد راهبردی چین قرار خواهد گرفت. همان چینی که مهار آن از دغدغههای اصلی سیاست بین الملل آمریکاست، فقط آغاز این بازی بزرگ که ایران به آن میپیوندد، الزاماتی دارد که سلسله جنبان آن الزام تعهد و تاب آوری پکن در حمایت از متحد راهبردی و عدم عدول از الزامات تعهد آور.
ضرورت انعقاد اینگونه قراردادها به مراتب دارای اهمیت است،اما باید دقت شود که الزامات تعهد آور آن از سوی پکن در ترازی قواعد بین المللی دنبال شود و اینطور نباشد که قرار داد مذکور ضربه به عزت ملی زند و کشور را از چاله به چاه اندازد..
ایران باید دقت کند که انعقاد قرارداد، به سمتی نرود تا مبدّل به عدم موازنه بزرگ در سیاست خارجی ج. ا. ایران شود، ودر نبود ارتباطات همزمان با اروپا و آمريكا وسایر کانونهای قدرت، به پاشنه آشيل ضعف قرارداد تبديل شود! همانطوریکه در سالهای گذشته دیدیم چينيیها در امضای اين قرارداد تعجيل به خرج ندادند ممكن است در اجرای همه جانبه آن نيز عجلهای نكنند و ايران را به اهرم مذاكرات با آمريكا و اروپا جهت كسب امتيازات بيشتر در شرق آسيا و دسترسی بيشتر به بازارهای جهانی یا وجه المصالحه منازعه سیاسی خود با آمریکا و نیز الزام به پیوستهای تعهداور بیشتر به ایران تحمیل نمایند.
هرچند امضای قرارداد ٢٥ساله(بشرط قوام در اجرا) تركی بر ديوارهی تحريمهای ثانويه آمريكا ايجاد خواهد كرد و فضای تنفسی به اقتصاد ايران ميدهد ولی اگر ايران میخواهد از ميوهی اين قرارداد بطور كامل بهرهمند شود و كشور را در عصر جديد نظام بينالملل از تبديل شدن به محلی برای رقابت قدرتهای بزرگ مصون دارد؛ بايد به اصول سياست موازنه مثبت تن دهد و روابط خود را همزمان با دو جبهه شرق و غرب گسترش دهد و بیاد داشته باشد که چین در حال آزمودن اولین تجربه، ادبیات ابرقدرت شدن در جهان است و تا کنون هیچ سابقهای از او در دست نیست که چه میزان و تا چه اندازه، برای متحدان راهبردیStrategic ally خود هزینه خواهد داد، پیشینهای که در باره امریکا و سایر ابرقدرتهای تاریخ مشهود و در دسترس است اگر ایران این الزامات را مدنظر نداشته باشد، گسترش روابط صرف با چين گرهای از مشكلات اقتصادی ايران در بلند مدت باز نخواهد كرد وایران وارد چالشهای بی وزنی سیاسی در معادلات بین المل خواهد کرد.
سند راهبردی با چین ، یک نمایش داخلی است
وگرنه دراین تبادل اقتصادی جهانی و اتوریته امریکا
به نفع چین نیست به چنین بازی دست بزند
این نرمش مقدماتی برای یک رقص قهرمانانه است
حکومت راهی به جز پشت پا زدن شعارهای بی نتیجه قبلی ندارد
قبل از انتخابات پیش رو ، نشانه ها و نتایجی را خواهیم دید