در فرهنگهای کهن، مرگ نه پایان زندگی یک فرد، که آغاز مجموعهای از آیینها و مناسک جمعی بود؛ آیینهایی برای تسکین، برای وداع، برای بازسازی پیوندهای اجتماعی. اما جهان امروز، جهانِ زیستن در قابها و عبور لحظهبهلحظه از اتفاقات است. در این جهان، مرگ نیز در قاب موبایل رخ میدهد و سوگواری، به جای آنکه در میدانها و خانهها شکل بگیرد، به صفحهی گوشیهای هوشمند منتقل شده است.
در جامعهی سنتی، مواجهه با مرگ، یک واقعهی عمیقا جمعی بود. همسایگان، خویشاوندان، آشنایان و حتی رهگذران برای عزاداری گرد هم میآمدند. خانهی متوفی، به خانهی جمعی غم بدل میشد؛ غذاها پخته میشدند، نوارهای سیاه بر در خانهها آویزان میشدند، صدای عزا میپیچید و این حضور جسمی و فیزیکی، به تجربهی غم عمق و استمرار میبخشید. سوگواری، فقط برای مرده نبود؛ برای زنده ماندن و صبوری بازماندگان هم بود.
با گسترش شهرنشینی، مهاجرت، کاهش روابط خویشاوندی و رشد فزایندهی سبک زندگی فردگرا، این آیینها رفتهرفته فروکاستند. بسیاری از مردم دیگر در شهر زادگاه خود زندگی نمیکنند. وقت و هزینهی سفر برای شرکت در مراسمها کاهش یافته است. مرگ همسایه، مثل گذشته به در خانهی دیگری نمیآید. ارتباطها از کوچه و میدان، به شمارههای ذخیرهشده در گوشیها منتقل شده است و تمام اینها این مقدمهای بود بر نوعی تجربهی تازه از سوگواری که در سکوت، در فاصله و در خلوت گوشیها رخ داده است.
البته سوگواری مجازی، با شیوع کرونا، کاملا از فضای حضور فیزیکی وارد فضای حضور مجازی شد. تا امکان عزاداری بروز یابد و مناسک سوگواری به شکلی نوین طی شود.
در سالهای اخیر، با گسترش پلتفرمهای اجتماعی و وابستگی شدید کاربران به فضای مجازی، نوع تازهای از سوگواری پدیدار شده است. وقتی کسی فوت میکند، خبرش اغلب نخستینبار در استوری یک آشنا یا کانال تلگرامی اطلاعرسانی میشود. تسلیتها، از طریق پیامهای دایرکت، ایموجی قلب سیاه یا کامنتهای کوتاه ابراز میشوند. برخی از کاربران برای افراد درگذشته پست یادبود منتشر میکنند. حتی مراسم ختم مجازی نیز برگزار شده است؛ از واتساپ و گوگل میت گرفته تا کلابهاوس.
اما پرسش اصلی اینجاست: آیا این شیوهی نوین، تنها یک «بدلِ آیین» است یا تجربهای جدید با معناهایی متفاوت؟ آیا تسلیت گفتن در قالب یک استوری ۱۵ ثانیهای میتواند جای همدلی نشسته در سکوت خانهی عزادار را بگیرد؟ آیا زندهنگهداشتن خاطرهی متوفی در یک پست اینستاگرامی، معادل همان رسم یادبود چهلروزگی است؟
واقعیت آن است که سوگواری مجازی، ترکیبی از کارکردهای صادقانه و جلوههای نمایشی است. برای بسیاری از ما، نوشتن یک پست برای عزیزی از دسترفته، راهی برای ابرازاندوه است؛ راهی که شاید در خلأ ارتباطهای واقعی، تنها وسیلهی در دسترسمان باشد. این پستها میتوانند به نوعی آرامش، برسانند، دیگران را در غم شریک کنند، و حتی خاطرات مشترکی را زنده نگه دارند.
اما در سوی دیگر، گاهی این شیوه به نمایش رنج تبدیل میشود. کاربرانی که لحظات آخر زندگی یک عزیز را با موسیقی پسزمینه منتشر میکنند، کسانی که در مراسم ختم به ضبط فیلم میپردازند، یا کسانی که حضور خود را در چنین مراسمهایی «استوری» میکنند، در حال نمایشیسازی رنجاند؛ مرگی که باید سکوت داشته باشد، به محتوایی قابل مصرف بدل میشود.
یکی از مهمترین پیامدهای سوگواری دیجیتال، «بیمکانشدن» تجربهی فقدان است. ما دیگر الزاما در کنار بازماندگان حضور نداریم. لمس دستهای سرد و لرزان، نگاههای غمزده و حضور بدنی در فضای ماتم، جای خود را به پیامهای متنی یا ایموجی داده است. این بیمکانی، تاثیر مستقیمی بر کیفیت تجربهی غم دارد.اندوه، مجازیتر شده و گاه سریعتر از آنچه باید، فراموش میشود.
از سوی دیگر، در فرهنگ دیجیتال، مرز میان خصوصی و عمومی دگرگون شده است. مرگ، که روزگاری رخدادی شخصی و درونخانوادگی بود، حالا در معرض دید صدها یا هزاران فالوور قرار میگیرد. این عمومیشدنِ مرگ، هم میتواند به همدلیهای وسیع منجر شود و هم به سوءاستفادههای رسانهای.
سوگواری مجازی، نه تنها نشانهای از زوال آیینهای سنتی، که واکنشی به شرایط تازهی زیست انسانی است. در جهانی که فاصلهها زیاد شده، روابط گسستهتر شدهاند و زمان در تندباد دادهها میگذرد، نمیتوان از مردم انتظار داشت همان آیینهای کهن را به همان شکل گذشته اجرا کنند.
اما نکتهی اصلی اینجاست: آیا ما باید تسلیم این گذار شویم؟ یا میتوانیم به بازآفرینی آیینهایی فکر کنیم که هم با جهان دیجیتال سازگار باشند و هم عمق و معنای اصیل سوگواری را حفظ کنند؟ چگونه میتوان چارهایاندیشید تا فقدان، به جای محتوایی گذرا، به تجربهای انسانیتر و ماندگارتر بدل شود.