«نگاه علمی» به توسعه، گمشدهی مدیریت استان است
گفتوگو با مختار جباری پیرامون موسسه عرفان که به تازگی تعطیل شد
مدیریت اجرایی و تصمیمگیر کشور در سالیان اخیر از آزمونهای مختلفی عبور کرده است. عبوری که در بسیاری از حوزهها ضعف عملکردش را یادآوری کرده و در برخی از حوزهها نیز نقطهی روشن کارنامهاش بوده است. ضعف مدیریتی به ویژه در استان گیلان دهههاست مسئله و دغدغه فعالان سیاسی و اجتماعی است اما چندان که بایسته آن بود واکاوی نشده است. چرا مدیریت اجرایی و تصمیمگیری در کشور علیل است و نمیتواند همگام با تغییرات اجتماع روزآمد شود؟ این پرسشی است که شاید پاسخ آن را بتوان در گفتوگوی حاضر با دکتر مختار جباری رئیس اسبق موسسه تحقیقاتی ـ پژوهشی عرفان و مشاور عالی شهردار رشت در دوره محمدعلی ثابت قدم جستوجو کرد.
جباری از مدیران سیاسی ـ امنیتی سال های دهه ۶۰ ـ ۸۰ استان گیلان است که اهمیت و جایگاه او بیش از آنکه متاثر از نهاد و دستگاه اجرایی بوده باشد، بیشتر به دوره ریاست او در موسسه تحقیقاتی ـ پژوهشی عرفان باز می گردد. موسسه عرفان یک مجموعه مطالعاتی و تحقیقاتی در حوزه اجتماعی استان بود که در اوایل دهه هفتاد با همکاری استانداری گیلان و دیگر نهادهای علمی راهاندازی شد و بعدها نظرسنجی ها و تحقیقات وسیعی در حوزه های مختلف سیاسی و اجتماعی گیلان ارائه داد. موسسه عرفان، اما در کنار نظرسنجی ها و تحقیقات پیمایشی، به برگزاری جلسات و نقد و نظرها پیرامون توسعه گیلان، آسیب های اجتماعی و روابط بین الملل نیز روی آورد. مجموعه ای که در کنار جذب دانشجویان و محققان علاقمند کوشش کرد مباحث و ایده های جدیدی را برای توسعه و بهبود شرایط اجتماعی استان ارائه دهد.
جباری در سال های دهه ۹۰، به تدریج در معاونت پیشگیری از جرایم دادگستری مشغول شد و پس از آن مشاور عالی محمد علی ثابت قدم در شهرداری رشت را بدست آورد. او در همین دهه، دو بار نیز کاندیدای شورای شهر تهران و رشت نیز شد اما اقبالی نیافت.
جباری از معدود مدیرانی است که در سال های اخیر، تجارب و آموزهای خود را در فضای مجازی و رسانه های رسمی به اشتراک گذاشته است.
*آقای جباری به عنوان دروازهای برای شروع بحث چرا احساس کردید باید موسسهای با کارکرد موسسه عرفان تاسیس کنید؟
اوایل دهه هفتاد و پس از پایان جنگ، دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی فرارسید و نیاز به توسعهی کشور بیش از پیش احساس شد. بنابراین دولت هاشمی رفسنجانی با نگرش جبران آسیبهای ناشی از جنگ شروع به اقدامات اجرایی کرد. در همان سال ۷۲ به ذهنم رسید حالا اگر قرار است مدل مدیریتی کشور به سمت توسعه برود، اولین قاعده در توسعه، بازنگری در مدل مدیریتی دهه ۶۰ است. بنابراین وقتی قرار بود کشور به سمت توسعه حرکت کند، مدل مدیریتی نیز میبایست خود را با مفاهیم مدیریتی تطبیق میداد. در اولین گام از فرایند توسعه، باید الگوهای توسعهای به سمت «مدیریت علمی» حرکت کنند. بر همین اساس برای دستیابی به توسعه باید الگوی مدیریتی نیز بر مبنای مناسبات علمی پایهگذاری شود.
*این ایده در نهایت چطور عملی شد؟
من احساس کردم که ساختار مدیریتی استان گیلان دارای خلاء است و مدیریت استان نیازمند مجموعهای است که نقش «عقل منفصل» را برای مدیریت استان ایفا کند. در نبود چنین ساختاری مدیران آنقدر درگیر مسائل اجرایی میشوند که از درستدیدن مسائل جامعه باز میمانند و بنابراین نمیتوانند برنامه و راهکار مناسبی هم برای مسائل ارائه کنند. نباید از نظر دور داشت که فعل «درست دیدن» در دنیای امروز دیگر فقط منحصر به راستگویی و صداقت نیست و نیازمند آن است تا برای تحلیل وقایع از ابزار علمی استفاده کنیم.
بنابراین فکر کردم نیاز مدیریت استان در اوایل دهه هفتاد، مجموعهای است که بتواند تمرین «درست دیدن» کند. از طرفی چنین مجموعهای باید فارغ از پیچ و خمهای اداری باشد؛ در نهایت با ضرورتی که در این مورد احساس کردم، مسئله را با استاندار وقت در میان گذاشتم و گفتم: ما باید یک ساختار کوچک، چابک و با کارکرد علمی برای مدیریت استان داشته باشیم. آقای طاهایی از این پیشنهاد استقبال و در حکمی من را به عنوان مشاور خود منصوب کرد. من هم با همین حکم به دنبال تاسیس مجموعه پژوهشی عرفان افتادم. در ابتدا مکانی را برای تاسیس این مجموعه اجاره کردیم اما بعد که هزینههایش بسیار بیشتر از برآوردهای ما شد و تصمیم گرفتیم بنایی را در خیابان مطهری رشت خریداری کرده و به عنوان دفتر موسسه عرفان تجهیز کنیم.
* نیروی انسانی مورد نیاز برای کارهای تحقیقاتی این مجموعه از کجا تامین شد؟
پس از انجام کارهای ابتدایی با بسیاری از مدیران دانشگاهی استان جلسه گذاشتم و توضیح اهداف این موسسه درخواست کردم تا توان علمی دانشگاه برای انجام تحقیقات مختلف نیز در اختیار ما قرار بگیرد. هسته مرکزی این موسسه در جلساتی که با آقایان خارابی و رحمدل برگزار کردم، شکل گرفت و از طریق همین جلسات بسیاری از دانشجویانی را که در رشتههای علوم اجتماعی تحصیل میکردند، به همکاری فراخواندم.
کار آرام آرام تکمیل شد و اولین پروژه پژوهشی موسسه عرفان با سفارش اداره کل امور اجتماعی استانداری گیلان و با راهبری دکتر کیوان محمدی، پیرامون مسائل قومی در استان انجام شد.
* آقای جباری با توجه به تجربه شما در ردههای مختلف مدیریتی و آشنایی با ساختار سیاسی حاکمیت، اصلیترین نیازی که موسسه عرفان قصد داشت به آن پاسخ دهد چه بود؟
در وهله اول مهمترین دغدغه من این بود که نگاه مدیران استانی را در زمینه مسئلهمحوری و دغدغهمحوری علمی کنم. با توجه به ارتباط مداومم با مدیران دستگاههای مختلف به طور مداوم متوجه شدم که اغلب آنها خالی از نگاه علمیاند. البته طبیعتا قاعدهی نگاه علمی داشتن در سال ۹۹ بسیار بدیهی است و گمان نمیکنم مدیری بدون توجه به این امر به دنبال توسعه بگردد، اما در آن موقع تزریق این نوع نگاه به ساختار مدیریتی استان امری لازم به شمار میرفت.
*آیا تلاش شما صرفا تغییر نگرش در مدیریت اجرایی بود؟
خیر. تلاش برای تغییر نگاه مدیریت اجرایی استان تنها بخشی از تلاش ما بود و بخشی از این فعالیت هم به تغییر نگرش مدیریت دستگاههای حاکمیتی هم معطوف میشد. چون معتقدم علاوه بر دستگاههای اجرایی دستگاههای قضایی، انتظامی و امنیتی هم به نگرش علمی نیاز دارند. بنابراین فکر کردم میتوان خروجیهای موسسه را به عنوان یک ابزار در اختیار این دستگاهها قرار داد.
* تلاش شما نتیجهای هم داد؟
برای پاسخ به این سوال به ذکر یک خاطره میپردازم؛ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ تمام مدیران استان، بالاتفاق معتقد بودند که آقای ناطق نوری پیروز انتخابات خواهد شد. در همین زمان ما به سفارش استاندار وقت شروع به نظرسنجی از جامعه کردیم. وقتی نتایج نظرسنجیهای ما مشخص شد، ما متوجه شدیم که خواست عمومی جامعه کاملا برخلاف انتظار نظام سیاسی از انتخابات است و به همین دلیل ما سه روز قبل از انتخابات دوم خرداد مطمئن بودیم که آقای خاتمی رییس جمهور خواهد شد. وقتی که من نتایج این نظرسنجی را نزد مدیران بردم همه آنها گفتند شما اشتباه میکنید و حتی یک نفر هم حرف ما را قبول نداشت. اما نتیجه انتخابات ثابت کرد نگاه علمی اگرچه مهجور است اما به تدریج باید تبدیل به نگاه غالب شود.
* در صحبتهایتان گفتید که نیروهای موسسه عرفان را از دانشگاه جمعآوری کردید، چه آموزشی به این نیروها دادید؟
نسل اول نیروهایی که به موسسه عرفان اضافه شدند، دانشجویان دانشگاه گیلان بودند و بخشی از نیروها نیز از مرکز به ما اضافه شدند. در مواردی مثل جمعآوری اطلاعات، شیوه نظرسنجی، طراحی پرسشنامه، تحلیل دادهها به این نیروها آموزش داده شد. اما عمدهی ماجرا بحث تجربه بود و ما به مرور آموزشهایی که لازم داشتیم را از راه تجربه به دست آوردیم.
*همانطور که اشاره کردید نتیجهی تحقیقات شما در اختیار دستگاهها قرار میگرفت. این موضوع در چه سطحی صورت میگرفت؟ کاربردی هم داشت؟
اقدامات ما چه در زمینه نظرسنجی و چه در زمینه مطالعات اجتماعی در اولین سطح به استانداری میرفت و بعد از آن به دست مدیران حاکمیتی دیگر میرسید. اما درباره اثرگذاری این اقدامات باز هم با ذکر خاطرهای به بحث ورود میکنم؛ سال ۸۳ بود که میان چایکاران شرق گیلان و دستگاههای نظارتی اختلافاتی پدید آمد. چایکاران مطالباتی داشتند و درنهایت قضیه شکلی امنیتی به خود گرفت. پس از این کشمکشها استاندار وقت، آقای سلطانیفر از من خواست تا در این حوزه تحقیقاتی انجام دهیم. ما هم طرحی آمده کردیم که در آن تمام ذینفعان و ذیمدخلهایی که در صنعت چای استان دخیل بودند، بررسی شدند. نتیجهی کار یک تحقیق گسترده شد و به آقای سلطانیفر تحویل داده شد. مدتی گذشت تا اینکه معاون رییس سازمان برنامه و بودجه وقت به گیلان سفر کرد و از استانداری گیلان با من تماس گرفتند تا حتما برای دیدار ایشان به استانداری بروم. گویا قرار بود شبانه جلسهای برگزار شود و در آن درباره مساله چای تصمیمگیری شود. آقای استاندار هم تاکید کرده بود من در آن جلسه شرکت کنم. وقتی در جلسه شرکت کردم آقای سلطانیفر ما را به هم معرفی کرد و آن مسئول کشوری زمانی که متوجه شد من مدیر موسسه عرفان هستم، گفت: «جباری شمایی؟ این آقای سلطانیفر میاد تهران، تحقیق شما رو میزنه زیر بغلش و از هیات دولت و سازمان ما، همه جا تحقیق شما رو ارائه میده.» در نهایت هم تصمیم هیات دولت مبتنی بر همان مطالعه ما در حوزه چای بود. در بحث انحلال کارخانه الکتریک رشت نیز ما گزارشی تهیه کردیم که از طرف نهاد ریاست جمهوری و چند نهاد اجرایی و حاکمیتی دیگر نیز مورد تقدیر قرار گرفت.
*جدای از کارهایی نظیر نظرسنجی آیا در بحثهای دیگر مثل برگزاری کارگاههای علوم انسانی نیز فعال بودید؟
اساسا کار ما طوری بود که تمایلی به دیده شدن نداشتیم و بیشتر در تلاش بودیم که اقداماتی انجام دهیم که بتواند بر محیط سیاسی کشور اثرگذار باشد. بنابراین به سمت چنین فعالیتهایی حرکت نکردیم. فضا هم به سمتی رفت که ما را به صحت نظرسنجیهایمان میشناختم. به یاد دارم که همین آقای دکتر نوبخت بارها تاکید کرد که فقط صحت نظرسنجیهای موسسه عرفان را قبول دارد.
*با توجه به اینکه معتقدید «نظرسنجی» عمدهترین فعالیت شما بود، شاخصترین نظرسنجیهایی که انجام دادید کدام موارد بودند؟
مهمترین نظرسنجی که بسیار هم برای ما هزینهزا بود همان نظرسنجی مربوط به انتخابات دوم خرداد ۷۶ بود. البته بعد از آن هم تمام انتخاباتهایی را که دو قطبی شدند و نظرات روی مرز حرکت میکردند پیشبینی کردیم و عمدتا نتیجه اصلی همان چیزی شد که ما گفته بودیم. این نظرسنجیها عمدتا با درصد خطای کمتر از سه درصد و در برخی موارد کمتر از یک درصد انجام میشدند.
*آقای جباری جدای از اینکه آیا موسسه عرفان نگاه علمی را به دستگاهها تزریق کرد یا خیر، فکر میکنید فعالیتهای شما به توسعه فکری در سطح جامعه نیز کمک کرد؟
بله، در سطوح مختلف بر فرآیندهای توسعه اثر گذاشت اما یکی از مهمترین نتایج آن بهخصوص در نهادهای حاکمیتی این بود که ما ضرورت نظرسنجی را برای آنها جا انداختیم. به بیان دیگر حداقل کاری که ما کردیم جا انداختن ضرورت نظرسنجی عمومی برای نهادهای خاص بود. همین شد که بعد از مدتی بسیاری از این نهادها خودشان برای انجام نظرسنجی در سطوح مختلف به ما مراجعه میکردند؛ به عبارتی در اینجا نظر جامعه هم در تصمیم گیریها اثرگذار شد. در طول این ۲۵ سال نیز با اغلب دستگاههای مدیریتی همکاری کردیم.
*اما یک سوال مهم برای من پیش آمده است، اگر موسسه عرفان عملکرد قابل قبولی در حوزههای مختلف داشت، چرا پس از تعطیلی آن ایده اجراییاش را به صورت خصوصی ادامه ندادید؟
منتظر این سوال بودم. ما در طول ۲۵ سال یک سرمایه عظیم علمی و انسانی را جمعآوری کردیم. و وقتی به هر دلیل این موسسه تعطیل شد، ما احساس کردیم عدم استفاده از این ظرفیت عقلانی نیست، پس به همین دلیل تصمیم گرفتیم همان فعالیتها را به دنبال تشکیل مجموعهای به نام «سنجه سامانه گیلان» ادامه دهیم. بنابراین تمام توان علمی و سرمایه انسانی موسسه عرفان را در این موسسه جمع کردیم.
*تاسیس موسسه عرفان چه دستاوردی برای خود شما داشت؟
اولا با مجموعهی بسیار خوبی از افراد پیوند خوردم که تجربیات ارزشمندی را به من اعطا کردند. دستاورد دوم موسسه عرفان برای خودم نیز تغییر نگرشم به مسائل بود، اگرچه ایده تاسیس این موسسه از من بود اما به تدریج نگاهی را در من تهنشین کرد که نگاه بسیار ارزشمندی است.
*آقای جباری به عنوان سوال آخر وارد حوزه شخصی فعالیت شما میشوم؛ اخیرا یادداشتی از شما خواندم که در آن نسبت به انتخاب چند استاندار آخر استان انتقاداتی را مطرح کرده بودید. در این یادداشت از پیشنهاد گزینههایی به وزارت کشور برای صدارت استانداری گیلان نوشته بودید، با توجه به تجربیاتتان در فضای مدیریتی استان گیلان گزینههایی که شما مطرح کردید چه ویژگیهایی داشتند و چرا فکر میکردید عملکرد آنها میتواند بهتر از عملکرد استانداران اخیر گیلان باشد؟
در جریان تودیع و معارفه استاندار قبلی و اخیر، قبل از آنکه آقای زارع به عنوان استاندار جدید گیلان معرفی شوند من با همراهی یکی از دوستانم به وزارت کشور رفتیم و با یکی از معاونین این وزارتخانه دیدار کردیم. ما نرفتیم گزینهی بهخصوصی را مطرح کنیم یا بگوییم فلانی را بگذارید و فلانی را نگذارید. در واقع ما رفته بودیم شرایط فعلی استان گیلان را برای آن مقام وزارت کشور تشریح کنیم تا ایشان و مجموعه دولت منطقی تصمیم بگیرند. چراکه قاعدتا این خیلی مهم است که وزارت کشور با توجه به ضعفها و ظرفیتهای یک استان، استاندارش را انتخاب کند. بنابراین کل بحث ما در توصیف شرایط استان بود نه معرفی فرد. برآیند آن جلسه هم این بود که انگار استاندار فعلی از قبل انتخاب شده بود و توضیحات ما قرار نبود به مجموعه وزارت کشور برای تعیین استاندار کمکی کند. من از این موضوع متاثر شدم نه اینکه چرا گزینه پیشنهادی من را استاندار نکردهاند چون اصلا گزینهای از جانب ما معرفی نشد.