رویکردهای خطرآفرین در مدیریت شهری؛

وقتی برنامه‌ریزی شهری به حاشیه رانده می‌شود

0 29

برنامه و داشتن سناریوهای مختلف برای حرکت از مبداء به مقصد همواره یکی از نیازهای جوامع بشری از بدو پیدایش تاکنون بوده است. بر اساس مطالعات تاریخ شهر و شهرنشینی، حتی انسان‌های نخستین که در غارها مأوا گزیدند، برای در امان ماندن از گزند سایر اقوام و نیز حیوانات، برنامه‌ای مشخص در حفاظت از محل زندگی خود داشتند.

 

رشد جمعیت و نیاز به حرکت در میان جوامع ابتدایی موجب شد که جوامع کوچرو ظهور یابند و به تعاقب آن نیاز به مکانی مشخص برای پرورش دام منجر به ظهور روستانشینی در میان قبایل نخستین شد. توسعه روستاها و منطق حراست از حدود و ثغور جغرافیایی، محصورسازی قلمروی سرزمینی را در قالب شهرهای نخستین پدید آورد و با گذار تاریخ، شهرهای اولیه به شهرهای امروزی ارتقاء پیدا کردند.

 

اگر مسایل و مشکلات شهرهای نخستین را در مقوله دفاع، تهیه نیازهای اولیه، تعاملات اجتماعی ساده و اقتصاد بدوی و نظایر آن خلاصه کنیم، مسایل و مشکلات شهرهای امروزی ترکیبی از تعاملات در حیطه اقتصاد سیاسی فضا در بستر محیط جغرافیایی ست. محیط جغرافیایی همچون ظرفی‌ست که مظروف آن یعنی انسان و سازه‌های مختلف انسانی – کالبدی، اجتماعی، اقتصادی، سکونتی و… – را در بر گرفته است.

 

این ساختارهای انسان محور به عنوان اساس تمدن بشری هم در شهرها و هم در روستاها به منظور رفع رجوع نیازها و بهینه‌سازی خود نیازمند برنامه‌ای مشخص‌اند که در حیطه‌های روستایی با ظهور منطق توسعه در قالب برنامه‌ریزی روستایی و در عرصه شهری با مفهوم برنامه‌ریزی شهری مورد هدایت و راهبری قرار می‌گیرند.

 

برنامه‌ریزی شهری به عنوان یک فرآیند اساسی در تعیین رئوس توسعه در شهرها عمل می‌کند و اقداماتی همچون مکان‌یابی شهرها، رشد فیزیکی شهر، برنامه‌ریزی کالبدی و ساخت مسکن، توسعه فضای سبز و فضای تنفس شهری، ساماندهی دسترسی‌ها و مقوله‌های بسیار دیگری را در دستور کار دارد. لذا نقش برنامه محوری و اساسا برنامه‌ریزی شهری در توسعه و هدایت شهر بر هیچ عالمی پوشیده نیست.

 

امروزه یکی از مهم‌ترین غفلت‌های انجام شده در حیطه مدیریت شهرها، عدم توجه به واحد‌های برنامه‌ریزی در مبحث مطالعات شهری و توجه وافر به حوزه عملیات به جای آن است؛ به نحوی که بسیاری از اقدامات مدیریت شهری فاقد پیوست‌های مطالعاتی در حوزه برنامه‌ریزی شهری‌ست.

 

این مهم منجر به انفکاک نظریه با عملکرد در برنامه‌ریزی شهری شده است و شهرها عملاً نقش توسعه‌ای را نه از زیربنای نظری که از تشتت ناهمگون اجرایی و منطبق بر میل و اراده‌ی مدیران در حوزه مدیریت شهری اخذ می‌کنند.

 

مهم‌ترین اثر منفی این نوع نگرش به شهر و مدیریت آن، ناهماهنگی میان ذهنیت و عینیت در اجرا، القای روح ناکارآمدی به واسطه فقدان دانش نظری، مقاومت مدیران در برابر نظریه‌های نو، جزیره‌ای دیدن مکانیسم‌ها و فعالیت‌های نهادهای دخیل در حوزه مدیریت شهر و نهایتاً فاصله گرفتن از معیارهای مدیریت هماهنگ و یکپارچه شهری‌ست که کاملاً با رویکرد حکمروایی خوب شهروندی در تضاد است.

 

این موضوع به عنوان یکی از چالش‌های اساسی در رویکردهای رویه‌ای مدیریت شهری در دانشگاه‌ها و مخصوصاً در مقاطع کارشناسی ارشد مورد تدریس و مطالعه قرار می‌گیرد. کارشناسان تاکید دارند که به منظور عبور از این فرآیند خطرآفرین که گاهی توسعه شهری را کاملا به محاق می‌برد، توجه به برنامه‌ریزی شهری به عنوان تدوین‌گر استراتژی‌های توسعه شهری و ایجاد انطباق میان رویکردهای نظری و رویه‌های اجرایی مدیریت شهری، بایسته است که حوزه‌های نظریه‌ای و تفکرساز در ساختار مدیریت شهری تقویت شود و مدیران با تکیه بر واحدهای تحقیق و توسعه اقدام به ساماندهی مسایل و موضوعات شهری کنند.

 

«کارشناس مسائل شهری و عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور استان گیلان»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.