بادها به بلندای سبز و کهن دیلمان که میرسند، ترانهخوان اندوه میشوند و آدمیان سر در گریبانِ غریبانه خویش راوی دردی عمیق میشوند که در زمین و زمان و جانشان ریشه دوانده است. آنها دهان که باز میکنند از انفجارهای دهشتناکی سخن میگویند که ردشان بر پیکر کوهها، تپهها و خانههاشان هویداست.
آنان انگشتان لرزان خویش را بر ترک دیوارها میکشند و با هر غریو مهیب به کارخانهای میاندیشند که آب و سنگ را میبلعد و کیسههای سیمان را روانه بازار میسازد. وقتی غول نیستی در مراتع مُرده تنوره میکشد، مردمکهای لرزان در کاسههای چشم زنان و مردان تر میشود.
آنها نوحهخوان سبزناکی برباد رفته باغات فندق و گردو هستند. آنان داغدار درختان هستند و شبهنگام در کابوسهاشان آلوچههای جنگلی، ممرزها، ازگیلها و ولیکها میگریند و گلهای زعفران نیست میشوند.
اسفبار است اما وقتی دیو آسیبها عنان میگسلد و چنگ به دامن شفاف آب میاندازد، زندگی پا پس میکشد و ترس در جان آدمی لانه میگزیند. زنان و مردان گولک، گرماور، میکال، دیارجان، عاشورآباد و دیگر روستاهای آن حوالی میان خوابهاشان در جستوجوی پرندگان و سیاهگوشهایی هستند که از غرش صنعت سیمان گریختهاند. و کسی چه میداند که نی چوپانها در شکاف کدام تپه گم شده و آوای زنگولههای گوسپندان سپید و بزهای بازیگوش به کدامین گناه پایان یافته است؟
حالا دوازده سال از آغاز بهرهبرداری کارخانه سیمان در گولک دیلمان گذشته است و در طول این سالها غبارهای حاصل از فعالیت این کارخانه که در برگیرنده فلزات سنگینی چون مس، کروم، جیوه و سرب است بر دامن محیطزیست منطقه نشسته و دامنه آسیب این آلایندهها زخم پشت زخم بر پیکر زندگی نشانده است.
واقعیت این است که صنعت سیمان نقشی مهم در عرصه ساخت و ساز دارد و کسی منکر اهمیت آن نیست اما بیتردید جانمایی صحیح و چگونگی فعالیت چنین کارخانهای در محیطزیست حساس و ارزشمند گیلان و تاثیر آن بر ساکنان منطقه نیز ازاهمیتی خاص برخوردار است.
متاسفانه آسیبهای وارده از سوی کارخانه سیمان دیلمان بار دیگر ازاین موضوع نشان دارد که توسعه پایدار، مفهومی است که تنها بر روی کاغذها و سخنرانیها دارای جایگاه است و چون زمان عمل فرا میرسد، از بذل توجه محروم است.
و اما اکنون حکایت دهشتبار طبیعت سبزی که برهوت شده است و آدمیانی که از دیار خویش کوچیدهاند یا آنهایی که ماندهاند و فریادرس میطلبند به کجا خواهد انجامید؟