بازشناسی مزار نخستین محصل اعزامی بلدیه به اروپا؛

گورستان لاله‌زار بندرانزلی، حافظه خاموش شهر

0 ۲۱

محدوده گورستان لاله‌زار بندرانزلی، به روایت اسناد و سفرنامه‌ها، در گذشته دور، بخشی از یک باغ بزرگ و دل‌گشا با درختان بلند کهنسال و انبوه گل‌های رنگارنگ بود؛ بر اساس نقشه‌ای قدیمی از انزلی که در نسخه خطی -سفرنامه تفلیس میرزا تقی‌خان کاشانی- آمده، این محدوده در حدود ۱۶۰ سال قبل، فضای سبزی بود که بنام سبز – میدان شناخته می‌شد.

 

 

بعدها در اوایل دوره پهلوی اول، پس از تکمیل ظرفیت گورستان‌های قبلی شهر، واقع در محدوده مسجد‌آخر (قائمیه‌) و دبستان رضا‌شاه (آموزش‌ و‌ پرورش فعلی) گورستان جدید، بر روی زمینی به مساحت حدود سیزده هکتار، که توسط یکی از تجار شهر به‌نام آقای رمضان‌اُف اهداء شده بود و با مساعدت و کمک مالی تجار گیلانی مقیم بادکوبه و هم‌چنین آقایان حاج یوسف زمانی و قاسمیان بنا شد.

به روایت سناتور عباس مسعودی، موسس روزنامه اطلاعات در کتاب «یادداشت‌های مسافرت گیلان» ازانتشارات نشر فرهنگ ایلیا، قرار بود این گورستان که به گفته او، شبیه گورستان‌های اروپایی بوده، و سردرِ زیبایی هم داشت، طبق نقشه‌های شهری از طریق خیابان تازه‌تاسیس سپه، به بلوار جدید آن سال‌ها، در سمت شرقی شهر متصل شده و قشنگ‌تر از بلوار کنار دریا باشد. یعنی قرار بوده به‌‌صورت یک محور فرهنگی و طبیعی در قلب شهر گنجانده شود.

 

هرچند این طرح به‌طور کامل به ثمر نرسید، اما بقایای آن باغ و گورستان هنوز روایتگر‌ اندیشه‌های نوین شهری در دهه‌های آغازین قرن چهاردهم خورشیدی است.

 

یکی از جنبه‌های روایتگری و تاریخی این مکان، وجود مقبره و سنگ مزار برخی شخصیت‌های برجسته تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و حتی قربانیان جنگ جهانی دوم، که نگارنده چند سال قبل برخی از آن‌ها را مشاهده کرده بود، در این مکان است.

 

در واقع گورستان‌های قدیمی ابزاری برای بازسازی تاریخ محلی به‌شمار می‌روند.

در این گورستان و هم‌چنین گورستان تاریخی ارامنه بندرانزلی که روبروی گورستان لاله‌زارقرار دارد، سنگ قبرهایی یافت می‌شوند که نه‌تنها نشانه اشخاص مدفون در آن‌هاست، بلکه بازتابی از مناسبات سیاسی، باورهای مذهبی و سبک زندگی مردم آن دوران به شمار می‌آید. برای پژوهشگران محلی، این سنگ‌ها و مقابر، منابعی خام و دست‌نخورده‌اند؛ سندهایی زنده که در آن‌ها می‌توان باورها و اعتقادات، سیر تحول خط و نگارش، نمادهای بصری و حتی سبک معماری در زمان گذشته را مشاهده کرد.

 

بی‌توجهی به این گورستان‌ها، که آرامگاه‌های ارزشمندی را در خود دارند، به‌منزله نادیده‌ انگاشتن بخشی از حافظه جمعی شهر بندر انزلی است؛ حافظه‌ای که در سکوت و فراموشی، به‌آرامی در حال فرسایش است و نیازمند مستندسازی، حفاظت و بازخوانی است.

 

در گورستان تاریخی لاله‌زار بندرانزلی، یکی از نمونه‌های برجسته سنگ‌ مزارهای دوره پهلوی، در سمت غربی مسیر منتهی به ورودی مسجد گورستان، پایین‌تر از مقبره مسقف خاندان زمانی، مزاری است که در این یادداشت مورد بررسی قرار گرفته است.

 

بررسی این سنگ‌ مزار، نه صرفا از منظر یادمانی، بلکه به‌عنوان یک سند مادی در بحث معماری مزارها، نحوه نگارش و هم‌چنین از حیث جایگاه اجتماعی فرد مدفون در زیر آن نیز حائز اهمیت است.

این مزار، آن‌گونه که از متن سنگ معرفی آن بر می‌آید، متعلق به دکتر «کریم جمشیدی گیلانی»، رییس بخش جراحی بیمارستان پورسینای رشت و اولین دانشجوی اعزامی به اروپا، توسط بلدیه شهر بندر پهلوی در سال‌های دهه ۳۰ خورشیدی‌ است که در ادامه پس از بررسی ابعاد فنی و فرهنگی این مزار، به شرح سرگذشت وی بر اساس اسناد موجود خواهیم پرداخت.

 

بلدیه بندرپهلوی، و خصوصا انجمن بلدیه (شهر) در آن زمان، به ‌واسطه‌ موقعیت راهبردی این بندر به‌عنوان دروازه‌ ارتباطی ایران با اروپا، پیشینه‌ پررنگ تعاملات بین‌المللی، و حضور نیروهای فکری نوگرا نظیر تجار و معتمدان محلی در ساختار مدیریتی‌اش، به‌گونه‌ای پیشرو و مستقل، برنامه‌هایی برای شناسایی و اعزام نیروهای مستعد علمی به خارج از کشور طراحی و اجرا می‌کرد؛ ابتکاری که به‌صورت موازی با سیاست‌های وزارت معارف و با اتکای کامل به بودجه‌ی محلی بلدیه، نشان از درک بلندمدت مدیران شهری نسبت به نقش سرمایه انسانی در فرآیند توسعه داشت

ویژگی‌های شاخص سنگ‌ مزار
بالا‌ی‌ سر مزار دکتر کریم جمشیدی سنگ مشخصات متوفی که از جنس مرمر روشن است، با خط زیبای نستعلیق به‌صورت افقی، نصب شده‌ است.
بر روی این سنگ مطابق معمول مشخصات شخصی ثبت شده که بر اساس آن سال تولد وی ۱۲۸۵ش و سال فوت ۱۳۳۳ش است.

 

سِمَت وی آن‌گونه که بر روی این سنگ نوشته شده، رییس و جراح بیمارستان پورسینای رشت بود.

اما یقینا مهم‌ترین بخش از سنگ‌های به‌کار رفته در این مزار، سنگ مرمر سیاه‌رنگی ا‌ست که به‌صورت افقی بر سطح مزار قرار گرفته و با دقت و ظرافت خاصی تراش خورده است. این سنگ از نظر اجرای حجاری برجسته، نمونه‌ای کم‌نظیر در میان سنگ ‌قبرهای دوره خود به‌شمار می‌رود.

 

با توجه به امکانات محدود فنی در بندر‌انزلی در آن دوره، و نیز فقدان ابزار مکانیزه مدرن، با دقت در جزئیات این سنگ قبر، نحوه‌ ایجاد برجستگی‌های یکنواخت و خطوط دقیق، نشان از مهارت چشم‌گیر سنگ‌تراشان این اثر دارد. بر ما معلوم نیست که این سنگ توسط هنرمندان سنگ‌تراش محلی ساخته شده یا آن‌گونه که در قدیم مرسوم بود، صورت گرفته، چرا که برخی خانواده‌ها یا شخصیت‌های مذهبی و فرهنگی، سنگ مزار را از عتبات به ایران می‌آوردند تا بر مزار متوفی نصب شود؛ که البته در مورد مذکوراین گمان قوی‌تر است.

 

این کار علاوه بر این‌که نشان از ارادت دینی و اعتقادی این خانواده‌ها، به مکان‌های مقدس داشته، بلکه گاه نوعی تَشَخُص و جایگاه اجتماعی نیز تلقی می‌شد، زیرا آوردن سنگ از آن اماکن در گذشته، بسیار پرهزینه‌ و زمان‌بر بود و از عهده همگان برنمی‌آمد.

 

از نکات حائز اهمیت در ساخت این سنگ قبر، خط مورد استفاده برای نوشتار روی این سنگ، یعنی خط کوفی بدون نقطه است؛ سبکی از خوشنویسی عربی که با ویژگی‌های زاویه‌دار، هندسی و استوار خود، در دوره‌های نخست اسلامی برای کتیبه‌نگاری و حجاری به‌کار می‌رفت.

 

فقدان نقطه در این نوع خط بکار رفته بر روی سنگ مزار، از یک‌سو به زیبایی تصویری و تقارن آن می‌افزاید و قابلیت بالایی برای تبدیل شدن به اِلمانی تزئینی دارد، اما طبیعتا خوانش آن را برای مخاطبان امروزی با دشواری‌هایی همراه می‌کند.

هنگامی‌که روبروی این سنگ مکث می‌کنیم؛ سنگی ساده‌پرداخت اما پرمعنا را می‌بینیم که این شعر معروف عربی، که روایت‌های متعددی از منشأ آن وجود دارد، بر این سنگ سیاه، با خط کهن و استوار کوفی نقش بسته است:

کل نفس ذائقه الموت
«وَفَدْتُ عَلَى الْکَرِیمِ بِغَیْرِ زَادٍ
مِنَ الْحَسَنَاتِ وَالْقَلْبِ السَّلِیمِ
وَحَمْلُ الزَّادِ أَقْبَحُ کُلِّ شَیْءٍ
إِذَا کَانَ الْوُفُودُ عَلَى الْکَرِیمِ»

هر نفسی مرگ را خواهد چشید
«بی‌توشه‌ای از نیکی‌ها و دلی پاک،
به دیدار کریم (بخشنده) شتافتم.
و زشت‌ترین کار، توشه آوردن است،
آنگاه که دیدار با کریم (بخشنده) در پیش است.»

 

از نظر کِنایی، واژه کریم در این شعر، اشاره‌ای هوشمندانه به نام دکتر کریم جمشیدی گیلانی دارد. آنچه این کتیبه را ورای مفهومی کلی، به سنگی خاص و روایت‌گر بدل می‌کند، تقاطع نامی است که در شعر آمده، نام دکتر کریم و صفت کریم درشعر.

 

این هم‌نامی، ایهامی هنرمندانه و معنایی عمیق پدید می‌آورد: گویی نه تنها مقصودِ نهایی، همان «کریمِ ازلی» یعنی پروردگار است، بلکه خودِ دکتر کریم نیز، هم‌چون مظهری از کرامت انسانی، عمر خویش را وقف خدمت بی‌منت به مردم کرد و اکنون در واپسین سفر، به سوی کریم مطلق رهسپار شده است.

 

استفاده از خط کوفی با صلابت ذاتی‌اش، برای نگارش این شعر، در اینجا کارکردی دوگانه یافته؛ از یک‌سو پیامی عرفانی را بر سنگ مزاری از فرزندان فرهیخته این شهر جاودانه کرده، و از سوی دیگر، به مدد هندسه‌ی انتزاعی خود، به این مزار هویتی فراتر از یک نشانه‌ی تدفینی بخشیده است، هویتی‌ که بیننده را به درنگ، تأمل و تفکر می‌خواند.

 

علاوه بر سنگ مزار، زنجیرهای زیبایی که در گرداگرد این آرامگاه کار شده نیز، بخشی از طراحی منحصر به‌فرد این مزار به ‌شمار می‌رود، این زنجیر آهنی که به رنگ سیاه بوده و دچار زنگ‌زدگی و فرسایش شده، بر روی پایه‌هایی فلزی، در ارتفاعی نسبتا پایین نصب شده و فضای آرامگاه را در محدوده‌ای مشخص محصور می‌کند.
با دقت در شکل این زنجیر، می‌توان دید که ساختار زنجیر با فرم‌های رایج متفاوت است. هر حلقه‌ زنجیر به‌جای آن‌که به‌صورت بیضوی یا گرد باشد، دارای مقطع چهارضلعی و زاویه‌دار است؛ والبته در هماهنگی تحسین‌برانگیز با خطوط کوفی برجسته‌شده بر سنگ‌مزار.

 

 

پایه‌های نگهدارنده زنجیرها که در چهار گوشه قرار دارند و دارای فرمی سه‌بعدی و درهم ‌تنیده است از دو حلقه بیضی شکل تشکیل شده‌ که به‌صورت ضربدری از میان یکدیگر عبور داده شده‌اند و در مرکز به‌هم متصل هستند. این پایه‌ها می‌توانند دو رشته زنجیر را به‌صورت نود ‌درجه از یکدیگر نگهدارند، به همین‌خاطر مناسب برای چهار کُنج مزار هستند. اما پایه‌های میانی زنجیرها حلقه‌ای ساده هستند که از طرفین آن‌ها دو زنجیر در جهت مخالف یکدیگر امتداد دارند.

 

نکته قابل‌توجه، فرم این پایه‌ها و حتی زنجیر‌ها است، که می‌تواند تداعی‌کننده‌ نمادهای بندری یا دریایی نیز باشد؛ با توجه به موقعیت جغرافیایی بندرانزلی، این احتمال وجود دارد که سازندگان این اتصالات از فرم زنجیرها و حلقه‌های کشتی‌ها یا لنگرها الهام گرفته باشند.

این زنجیرهای زیبا و با‌هویت، احتمالا نه‌تنها برای محصورکردن مزار، بلکه به‌عنوان نماد احترام و مرزگذاری نمادین میان فضای عمومی و حریم یک شخصیت خاص مورد استفاده قرار گرفته‌اند. به‌نظرم، چنین ترکیب هنری و معنایی، گواهی است از پیوند عمیق میان باور، زیبایی‌شناسی و شخصیت صاحب آرامگاه.

 

سرگذشت دکتر کریم جمشیدی
در کتاب «بیمارستان‌های رشت از مشروطه تا ۱۳۵۷» از انتشارات فرهنگ ایلیا، در قسمت مشخصات روُسای بیمارستان پورسینا، درباره دکتر جمشیدی این‌گونه آمده :
دکتر کریم جمشیدی فرزند کربلایی سیف‌الله و متولد سال ۱۲۸۵ ش در بندر انزلی بود. بعد از پایان دوره متوسطه به اروپا (فرانسه) رفت و با تخصص در جراحی عمومی به ایران مراجعت کرد و در گیلان (رشت) به کار جراحی مشغول شد.

 

به سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۵ علاوه بر سمت ریاست بخش جراحی ریاست بیمارستان پورسینا را نیز بر عهده داشت و در ضمن اداره امور زایشگاه نیز با او بود از سال ۱۳۳۲ تا ☆ مردادماه ۱۳۳۳ نیز برای بار دوم علاوه بر ریاست بخش جراحی ریاست بیمارستان پورسینا را نیز بر عهده گرفت. وی هم‌چنین به اتفاق چند نفر از همکاران (دکتر گیلانی، میلانی، جفرودی و خانم قوام‌زاده) به سال ۱۳۲۸ بیمارستانی خصوصی در ناحیه پشت اداره‌ی شهربانی دایر کردند.

والبته در مورد ☆ قرار گرفته در پاراگراف فوق باید گفت، ماه فوت ایشان، آن‌گونه که بر روی سنگ مزار ثبت شده، فروردین است.

هم‌چنین در همین کتاب به نقل از کتاب تاریخ جامع بندر انزلی، زنده‌یاد عزیز طویلی، جلد اول، ص ۹۷۲، چنین آمده است، برای این‌که به تخصص یادشده پی بریم به سرنسخه ایشان نگاه می‌کنیم: دیپلمه لورا دارای نشان علمی از دانشکده طب فرانسه متخصص در جراحی عمومی و امراض زنانه و مقاربتی، معاون سابق در جراحی عمومی و امراض کلیوی و مجاری ادراری در بیمارستان‌های فرانسه.

 

رنج وامیدِ توامان
و اما در جست وجوی نشانی از زندگی و زمانه صاحب این مزار خاص یعنی دکتر کریم جمشیدی گیلانی، آن‌گونه که اسناد تاریخی بر‌جای مانده روایت می‌کنند، به تصویری زنده و پر از رنج و امید، از نسلی برمی‌خوریم که با دستان خالی، ولی با چشمی پُر از امید و سری سرشار ازرویا، عزم دیار بیگانه کردند تا با دانش و تخصص، سرنوشت میهن را دگرگون سازند. او در اوج جوانی و در اواخر سال ۱۳۰۵ شمسی، یعنی در ۲۳ سالگی، با بورسیه اداره بلدیه بندر پهلوی، که در نوع خود عملی پیشگامانه برای یک نهاد شهری در صد ‌سال پیش محسوب می‌شده، راهی فرانسه شد؛ اما آن‌چه در برابرش گشوده شد، نه فقط درهای دانش، که دریای متلاطم دشواری‌های معیشتی، بی‌پناهی در غربت و تناقض میان قانون و اجرا بود.

 

با وجود همه این مشکلات، او توانست تاب آورد. از جمله این اسناد، نامه‌ دست‌خط او به وزارت معارف وقت است که در این نوشتار آمده؛ این نامه که تاریخ سال ۱۳۰۸ را برخود دارد، و ظاهرا دوسال‌ ونیم پس از اشتغال به تحصیل به وزارت معارف در ایران فرستاده شده است.

 

گفتنی است که بلدیه بندرپهلوی و خصوصا انجمن بلدیه (شهر) در آن‌زمان، به ‌واسطه‌ موقعیت راهبردی این بندر به‌عنوان دروازه‌ ارتباطی ایران با اروپا، پیشینه‌ پررنگ تعاملات بین‌المللی و حضور نیروهای فکری نوگرا نظیر تجار و معتمدان محلی در ساختار مدیریتی‌اش، به‌گونه‌ای پیشرو و مستقل، برنامه‌هایی برای شناسایی و اعزام نیروهای مستعد علمی به خارج از کشور طراحی و اجرا می‌کرد؛ ابتکاری که به‌صورت موازی با سیاست‌های وزارت معارف و با اتکای کامل به بودجه‌ی محلی بلدیه، نشان از درک بلندمدت مدیران شهری نسبت به نقش سرمایه انسانی در فرآیند توسعه داشت.

 

هرچند که در عمل بروز پاره‌ای از مشکلات مالی‌ و اجرایی، هم‌چنان‌که در تجربه اعزام دکتر جمشیدی دیده می‌شود، چالش‌های جدیدی را پیش‌روی نهادهای محلی قرار می‌داد.

 

ارسال نامه به وزارت معارف
نگاهی به گذشته حاکی ازاین است که دکتر کریم جمشیدی، دانش‌آموخته گیلانی، در نامه خود، خطاب به وزارت معارف، با لحن مؤدب و درمانده، به تشریح مشکلات مالی خود در جریان تحصیل پزشکی در اروپا می‌پردازد. او توضیح می‌دهد که ‌مدت دو سال ونیم است به هزینه شهرداری بندر پهلوی برای ادامه تحصیل به خارج اعزام شده، اما برخلاف وعده‌های اولیه، کمک‌هزینه‌ ماهانه‌اش ناکافی و ناپایدار بوده است. در آغاز، مبلغ ۳۵ تومان برای او در نظر گرفته شده، اما پس از مشاهده‌ هزینه‌های واقعی زندگی در اروپا، به شهرداری اطلاع داده و آن‌ها وعده‌ افزایش کمک را داده‌اند.

 

با این‌حال، نه‌تنها حقوق او افزایش نیافته، بلکه در مقطعی به ۳۰ تومان نیز کاهش یافته و پرداخت‌ها نیز ماه‌ها به تعویق افتاده است. او با اشاره به این‌که دیگر از خانواده‌اش امکان دریافت کمک ندارد، یادآور شد که تنها با اعتماد به قول شهرداری اعزام شده و اکنون بدون پشتوانه، در غربت گرفتار شده است. یکی از تجار بندر پهلوی به‌صورت موقت با ضمانت شهرداری به او کمک مالی کرده، اما ظاهرا بازپرداخت این کمک هم از سوی شهرداری انجام نشده است.

 

آقای جمشیدی در ادامه با لحنی آمیخته به ناامیدی و احترام، از وزیر وقت درخواست می‌کند که با در نظر گرفتن وضعیت محصلان بی‌بضاعت، دستوری صادر شود تا حقوق معوقه‌ او به‌طور کامل پرداخت شود و از این پس همانند سایر دانشجویان اعزامی، مقرری ثابتی دریافت کند. هدف نهایی او این است که بتواند بدون دغدغه‌ مالی، تمام توان خود را صرف تحصیل پزشکی کند.

 

این نامه که در پنجم تیرماه سال ۱۳۰۸ خورشیدی نوشته شده، تنها شکایتی فردی نیست، بلکه می‌تواند تصویری‌ باشد از چالش‌های اداری و مالی نهادهای شهری کوچک، در مواجهه با مسؤولیت‌های بین‌المللی نوظهور.

 

همین‌طور می‌توان آن را آینه‌ای دانست از دشواری‌های نخستین نسلی که قرار بود بذرهای علم نوین و مدرنیته را با رنج و محرومیت از دل اروپا، به ارمغان بیاورند.

در پی شکایت دکتر کریم جمشیدی، در پانزدهم تیرماه ۱۳۰۸، وزارت معارف طی نامه‌ای رسمی خطاب به وزارت داخله، نگرانی خود را نسبت به وضعیت مالی و معیشتی این دانشجو ابراز می‌دارد.

 

در این نامه، وزارت معارف با اشاره به اینکه مقرری تعیین‌شده از سوی انجمن بلدیه پاسخگوی هزینه‌های واقعی زندگی دانشجویی در اروپا نیست، و با تأکید بر این‌که پرداخت کمک‌هزینه‌ تحصیلی نیز برای مدتی حدود هشت ماه متوقف شده، هشدار می‌دهد که این وضعیت می‌تواند روند تحصیل دانشجوی اعزامی را مختل سازد. در ادامه، وزارت معارف از وزارت داخله درخواست می‌کند در صورت صحت ادعای محصل، ترتیبی اتخاذ شود تا وسایل زندگی و هزینه‌های تحصیل او تأمین شود و مقرری ماهانه‌اش نیز به‌صورت منظم پرداخت شود.

متعاقب پیگیری وزارت معارف، در پاسخ به این پیگیری، وزارت داخله، که بلدیه بندر پهلوی از نظر تشکیلاتی زیر مجموعه آن محسوب می‌شد، در پاسخ به وزارت معارف، طی نامه‌ای رسمی، در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۰۸ پاسخ می‌دهد که کمک‌هزینه‌ تحصیلی محصلین اعزامی از بندر پهلوی تا پایان سال ۱۳۰۷ پرداخت شده و از ابتدای سال ۱۳۰۸ نیز بلدیه محل (شهرداری بندر پهلوی) اختیار و اجازه پرداخت مخارج محصلین را دارد.

 

این پاسخ بر نوعی واگذاری مسؤولیت از سوی نهاد مرکزی به نهاد محلی دلالت دارد و می‌کوشد بار مسؤولیت مستقیم از دوش وزارت داخله برداشته شود.

 

بازگشت به میهن
دکتر جمشیدی گیلانی، پس از اتمام تحصیلات و گرفتن تخصص جراحی، به کشور بازگشته و پس از مدتی طبابت، از سال ۱۳۱۵ کار خود را به‌عنوان رییس بخش جراحی بیمارستان پورسینای رشت آغاز می‌کند.

 

وی در سال ۱۳۱۸ با خانم «پریوش همایون مژدهی» ازدواج می‌کند، و حاصل این وصلت، یک دختر و سه پسر به نامهای: شهلا، بیژن، سعید و مسعود بودند.

 

نهایتا همان‌‌گونه که بر روی سنگ مزار وی نیز آمده، پس از هجده سال خدمت شبانه‌روزی به هم استانی‌های خویش، که همزمان با دوره‌ای پر از تلاطم سیاسی مثل حمله اتحاد جماهیر شوروی و اشغال گیلان در جریان جنگ دوم جهانی بود، در چهارده فروردین ۱۳۳۳ در رشت بدرود حیات می‌گوید.

 

از سرگذشت عجیب دکتر جمشیدی هم این را باید گفت که فوت ایشان بر اثر عارضه‌ای که در هنگام یک جراحی در اطاق عمل برایش پیش می‌آید اتفاق می‌افتد!

 

‌مصوبه هیأت وزیران

شایان ذکر است، در تاریخ ۷ آذر ۱۳۳۵، هیأت وزیران طی جلسه‌ای رسمی، اقدام به تصویب مقرره‌ای در خصوص تأمین مستمری برای خانواده مرحوم دکتر کریم جمشیدی گیلانی کرد. این مصوبه که بر اساس پیشنهاد رسمی وزارت بهداری و با تأیید وزارت دارایی صادر شد، مستند به قانون مصوب سوم تیرماه ۱۳۳۵ است که زمینه‌ساز قانونی برای این پرداخت تلقی می‌شود.

 

در این مصوبه، مقرر شده بود که وزارت بهداری از تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۳۳، مبلغی ماهیانه به وراث قانونی دکتر کریم جمشیدی گیلانی پرداخت کند.

 

در متن مصوبه به صراحت بیان شده که پرداخت این مستمری به دلیل فوت در حین انجام وظیفه انجام می‌گیرد، امری که ضمن تأکید بر نوع فوت (شهادت در راه خدمت یا مرگ ناشی از خدمت) واجد ارزش نمادین و حقوقی خاصی است. مرحوم دکتر جمشیدی در زمان مرگ، به‌عنوان رییس بخش جراحی، از نظر سلسله‌مراتب شغلی در جایگاهی مهم قرار داشت.

 

لذا این مصوبه در واقع تلاشی برای جبران بخشی از فقدان مالی ناشی از درگذشت نابه‌هنگام وی برای خانواده‌اش بوده، و بیانگر میزان احترام و ارزش‌گذاری نهادهای دولتی نسبت به خدمات پزشکان متخصص مانند دکتر جمشیدی است، که در مقام رییس بخش جراحی خدماتی شایسته ارائه داده و نهایتا جان خود را در راه انجام وظیفه از دست داده است.

 

در پایان باید گفت، آشنایی با تجربه‌هایی از این دست در لابه‌لای اسناد تاریخی شهری، می‌تواند الهام‌بخش ما هم باشد.

 

بازخوانی این‌گونه نامه‌ها فرصتی است برای تأمل بر گذشته، نه‌ صرفا تمرینی برای حس نوستالژی، بلکه ضرورتی پژوهشی برای فهم ساختاریِ گذشته و نقد آن؛ تلاشی برای شناخت سعی و تلاش شهروندان و مسؤولیت‌پذیری نهادهای شهری در صد‌ سال پیش و حتی امکان‌های مغفول‌مانده اکنون.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.