وقتی حکمرانی پسماند در گیلان زمین‌گیر می‌شود

از سالکده تا لسکوکلایه؛

0 ۵

مدیریت پسماند در گیلان سال‌هاست که میان تصمیم‌های جزیره‌ای، طرح‌های نمایشی و فقدان شفافیت ساختاری دست و پا می‌زند. حوزه‌ای که باید ویترین بلوغ حکمرانی محلی و توان علمی و اجتماعی استان باشد، امروز به نمادی آشکار از فقدان برنامه‌ریزی، ضعف نهادی و مدیریت سلیقه‌ای بدل شده است.

 

دو تجربه پر سر و صدای سالکده و لسکوکلایه که زمانی به‌عنوان «الگوهای موفق» تبلیغ شدند، حالا به هشدارهای جدی برای آینده مدیریت پسماند استان تبدیل شده‌اند؛ هشدارهایی که نشان می‌دهند چگونه نبود مستندسازی عددی، غیبت پایش مستقل و سکوت مدیریتی می‌تواند حتی بهترین ابتکارات محلی را به بن‌بست برساند.

 

سالکده؛ سرمایه اجتماعی در باتلاق ضعف نهادی
سالکده بی‌تردید نمونه‌ای نادر از مشارکت اجتماعی است؛ اما موفقیتی که بدون ستون‌های علمی و نهادی بنا شود، دیر یا زود فرو می‌ریزد:
نبود مستندسازی و ارزیابی دقیق: تا امروز حتی یک گزارش علمی و عددی درباره حجم واقعی زباله‌تر و خشک، پیش و پس از اجرای طرح منتشر نشده است. روایت‌های احساسی از «تمیز شدن روستا» یا «نبود زباله در کوچه‌ها» هرچقدر خوشایند باشد، جایگزین داده علمی نمی‌شود.

 

نادیده‌گرفتن جریان واقعی پسماند: بخشی از زباله خشک ارزشمند همیشه توسط مردم جدا و فروخته می‌شده؛ بدون لحاظ این واقعیت، ادعای کاهش زباله در طرح سالکده یک خطای تحلیلی آشکار است.

 

شخص‌محوری خطرناک: سیستم کاملا وابسته به حضور و اراده یک فرد است؛ تغییری کوچک در مدیریت محلی می‌تواند کل پروژه را متوقف کند.

 

ریسک‌های محیط‌زیستی: سوزاندن بخشی از زباله غیرقابل بازیافت، بدون هیچ پایش علمی یا کنترل استاندارد، یعنی بازی با سلامت مردم و طبیعت. انتشار دیوکسین‌ها و آلاینده‌های سرطان‌زا در هوای آزاد، خطری است که هیچ‌کس حاضر نیست مسؤولیت آن را بر عهده بگیرد.

 

فضای خفه نقد: هر نقد علمی با برچسب‌زنی و واکنش‌های شخصی پاسخ داده می‌شود؛ رویکردی که نه تنها به بهبود طرح کمکی نمی‌کند، بلکه آن را در همان وضعیت نیمه‌کاره و غیرپایدار قفل می‌کند.

 

سالکده نشان می‌دهد که سرمایه اجتماعی بدون نهادسازی، به‌جای پیشرفت، شکنندگی می‌آورد.

 

لسکوکلایه؛ تکنولوژی بدون علم، بحران بدون پاسخگویی

لسکوکلایه، روستایی که قرار بود نماد «فناوری نوین مدیریت پسماند» باشد، امروز به نماد مدیریت غیرعلمی و تصمیم‌گیری شتاب‌زده تبدیل شده است:

 

فقدان داده شفاف: هیچ عددی از حجم ورودی، خروجی یا ترکیب پسماند منتشر نشده است. نه می‌دانیم چه مقدار زباله سوزانده می‌شود، نه از سرنوشت خاکستر سمی خبری هست.

 

نبود گواهی‌های فنی و محیط‌زیستی: دستگاه موسوم به «لاشه‌سوز» بدون هیچ تأییدیه معتبر از مراجع علمی یا سازمان‌های بین‌المللی نصب شده است.

 

آلودگی خاموش: نبود سیستم پایش مداوم هوا و خاک در اقلیم مرطوب گیلان یعنی آزاد شدن ترکیبات سمی در محیط، بدون این‌که حتی‌ اندازه‌گیری شوند.

 

دفن بی‌ضابطه خاکستر سمی: پسماند سمی حاصل از احتراق، بی‌هیچ برنامه بی‌خطرسازی، به دل خاک بازمی‌گردد و منابع آب زیرزمینی و زمین‌های کشاورزی را تهدید می‌کند.

 

لسکوکلایه امروز نه یک الگو، که هشداری زنده از خطای سیاست‌گذاری غیرعلمی است؛ هشداری که اگر نادیده گرفته شود، بحران سلامت و محیط‌‌زیست را در مقیاسی بزرگ‌تر شعله‌ور می‌کند.

 

بحران حکمرانی؛ وقتی نقد خفه می‌شود
مسئله اصلی، فقط ضعف فنی یا کمبود بودجه نیست؛ مشکل در حاکمیت رویکردی بسته و غیرشفاف است. مدیرانی که باید پاسخ‌گو باشند، به‌جای گفت‌وگوی علمی با متخصصان، منتقدان را به حاشیه می‌رانند.

 

این فضای بسته، نه تنها از یادگیری و اصلاح جلوگیری می‌کند، بلکه مسیر را برای تداوم خطاها، فساد سیستمی و تعمیق بحران هموار می‌سازد. نتیجه آن است که مردم هزینه تصمیم‌های غلط را با سلامت، محیط‌‌زیست و اقتصاد روستایی خود می‌پردازند.

 

چه باید کرد؛ بازطراحی فوری با رویکرد داده‌محور؛
گیلان برای خروج از این بحران، به یک بازطراحی فوری و رادیکال نیاز دارد؛ بازطراحی‌ که تنها بر پایه شعار یا نمایش رسانه‌ای نباشد، بلکه چهار محور کلیدی را دنبال کند:

۱- شفافیت و مستندسازی عددی: هیچ تصمیمی نباید بدون داده دقیق درباره حجم، ترکیب و سرنوشت زباله گرفته شود.
۲- ایمنی و تأییدیه علمی فناوری‌ها: هر طرح قبل از اجرا باید تحت ارزیابی مستقل دانشگاهی و تأییدیه محیط‌زیستی قرار گیرد.
۳-پایداری اقتصادی: زنجیره بازیافت باید طوری طراحی شود که روستاها نه وابسته به کمک‌های مقطعی، بلکه دارای درآمد پایدار از مدیریت پسماند باشند.
۴- فضای نقد باز و مشارکتی: نقد علمی باید به رسمیت شناخته شود و به‌جای تهدید، به ابزار اصلاح و یادگیری تبدیل شود.

 

گیلان امروز بر سر یک دو راهی تاریخی ایستاده است. اگر همین مسیر ادامه یابد، بحران پسماند نه‌تنها حل نخواهد شد، بلکه به فاجعه‌ای مزمن و چندلایه در حوزه سلامت عمومی، امنیت غذایی و اقتصاد محلی بدل می‌شود؛ فاجعه‌ای که هزینه‌های آن چندین برابر امروز بر دوش مردم خواهد بود.

 

اما اگر مدیران جرئت کنند و درهای حکمرانی را به روی علم، داده و مشارکت اجتماعی واقعی باز کنند، گیلان می‌تواند از همین نقطه ضعف، به یک الگوی ملی در مدیریت علمی پسماند تبدیل شود.

 

انتخاب با ماست: اصلاح فوری یا سقوط آرام در باتلاق بحران.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.