این روزها درباره موضوع مالیات اخباری را در رسانهها میشنویم. دولت به دنبال افزایش درآمد از منابع مالیاتی است و رسانهها نیز از تحقق اهداف درآمد مالیاتی خبر میدهند. همزمان با این امر، اصناف و کسبه در کسبه از مالیاتهای بدون مبنا گلایه داشته و به تب و تاب افتادهاند و اظهار میکنند که تحت فشار زیادی هستند. بعضا نیز بیان میشود که برخی بنگاههای بزرگ و خصولتی بزرگ، کمتر زیر ذرهبین سازمانی مالیاتی هستند. فارغ از اینکه پایههای جدید مالیاتی و محدودیتهای بانکی امری مثبت است یا خیر، در این یادداشت نگاهی بنیادی و نظری به موضوع نگاه میکنیم تا یک چهارچوب مفهومی برای این مساله داشته باشیم.
طرفداران افزایش درآمد مالیاتی بیان میکنند که درآمد مالیاتی بسیار از کشورها به نسبت تولید ناخالص داخلی فلان درصد است و این نسبت برای کشور ما خیلی پایین است. بیایید کمی بنیادیتر نگاه کنیم؛ در دنیای امروزیک سری وظایف به عهده دولتها است و برای انجام این وظایف، دولتها از آحاد شهروندان بر اساس رویه هایی مالیات اخذ میکند. وظایفی هستند که اصطلاحا گفته میشود تامین کالای عمومی که کمابیش تامین آن به عهده دولت است؛ مثل امنیت، زیرساختهای بزرگ، سلامت عمومی، آموزش و…(البته میتوان برای هر کدام از این وظایف نیز کنکاش کرد که آیا لازم است کالای عمومی قلمداد شوند). گفته میشود که تامین این کالاهای عمومی از عهده بخش خصوص بر نمیآید. این کارها هزینههایی را دارد و باید از جایی تامین شود. پس اولین نکته این است که دولتها خدماتی ارائه میدهند که برای تامین آن، مالیات میگیرند. نکته قابل توجه این است که اصل بر ارائه خدمات است نه بر گرفتن مالیات؛ وقتی چهارچوب بر پایه خدمات است یعنی فردی که میخواهد مالیات بدهد باید بداند که در ازای اخذ چه خدماتی این مالیات را میپردازد. به عبارتی دولت باید مکانیسمی شفاف برای گزارش به شهروندان تعبیه کند، از مکانیسمهای قانونی تا اجرایی.
نکته بعدی این است که کشور ما و خیلی کشورها مثل ما دولت منابع درآمدی غیر از مالیات دارد. مثل منابع طبیعی از قبلی نفت. با ادبیات اقتصادی امروزه وجود تورم هم یک نوع مالیات است که بصورت پنهان گرفته میشود. وقتی تورم بالا است، بطور ساده پول از جیب مردم برداشته میشود( در قالب کاهش ارزش پول ملی و کاهش قدرت خرید)، یعنی این تورم در واقع مالیاتی است که از جیب فقرا برداشته و به جیب ثروتمندان ریخته میشود. این را بدترین شکل مالیات میدانند. بنابراین در بحث مالیات، اصل اول ارائه خدمات توسط دولت است که باید شفاف و قابل گزارشدهی باشد و اصل دوم، منابع درآمدی دولت توسط مردم تامین میشود و از دولت انتظار میرود خدماتی متناسب با درآمد اخذ شده ارائه دهد.
با فرض اینکه یکی از وظایف مهم دولت، تنظیمگری در شکلگیری بازار است، دولت وظیفه دارد مکانیزمهای نظارتی در بازار را طوری تنظیم کند که انجام فعالیت اقتصادی در پهنه سرزمینی سهل و آسان شود. در صورت وجود فضای کسبوکار مناسب، شاهد رونق کسبوکار خواهیم بود که این امر منجر به افزایش تولید ناخالص داخلی و به تبع آن، ایجاد درآمد مالیاتی بیشتر برای دولت میشود. بنابراین به جای این همه دقت در ایجاد پایههای مالیاتی متنوع و جلوی از فرار مالیاتی، با بهبود فضای کسبو کار، درآمد دولت افزایش مییابد و نارضایتی اصناف نیز کمتر میشود. اما وقتی فضای کسب و کار مناسب نیست و به مدت یک دهه سرمایه ثابت افزایش نیافته و با کاهش قدرت خرید مردم روبرو بودهایم و کیک اقتصادی کوچک شده است؛ افزایش درآمد مالیاتی برای دولت به مثابه این است که بجای تغذیه و تمرین و تقویت عضلات ورزشکاری برای قهرمانی در وزنهبرداری، در عمل ورزشکار را در تنگنا قرار داده و بدون تمرین و تغذیه و صرفا با تحت فشار قرار دادن، انتظار داشته باشیم تا وزنه سنگینتری بلند کند.
براساس گزارشهای دولتی، کمتر از ۲۰ درصد هزینههای مالیاتی صرف زیرساختها و اعتبارات عمرانی میشود و بیشتر خرجِ هزینههای جاری دولت میشود. در صورتی که انتظار میرود مالیات بیشتر صرف زیرساختها شود؛ واقعیت نشان میدهد که هزینههای دولت چنان زیاد است که در عمل چیزی برای توسعه زیرساختها باقی نمیماند. افزایش درآمد مالیات وقتی قابل افتخار است که فضای کسب و کار را مناسب کرده باشیم، رشد اقتصادی داشته باشیم و جیب آحاد جامعه پر پولتر شده باشد. وقتی اقتصاد آب رفته و تورم افزایشی شده است، گرفتن مالیاتهای متنوع افتخار نیست. با این کار ما فقط داریم فقر را گسترش میدهیم و جیب مردم را کوچکتر میکنیم.