رابطه مفهوم “حقوق بشر”و “ضرورت” چیست؟ چرا گاهی طرح مفاهیم حقوق بشری، سخت لازم میشود؟ آیا حقوق بشر بلحاظ معرفت شناختی امر پیشینی است؟
ما که افتخار سنگین “منشور حقوق بشر” را از ۵۳۸ پیش از میلاد مسیح به دوش میکشیم، آنچه امروز در برابردیدگان ما رخ میدهد،نسبتی با این فخر دور دست ندارد، به مصداق شعرمولانا که: مازقرآن مغز را برداشتیم/ پوست را بهر… بگذاشتیم!
هنوزگویی از لفظ “حقوق بشر”هراس داریم وآن را درحد تمکینِ امر سیاسی تقلیل میدهیم!
سرگذشت پرادبار جوامع انسانیِ درگیر در جنگ جهانی دوم ضرورتِ پرداختن جدی به اصول اولیهی حقوق انسان برخود، طبیعت و جامعه را آشکار کرد. درنتیجه به تاریخ دهم دسامبر۱۹۴۸ انجمن عمومی سازمان ملل متحد در پاریس “اعلامیه جهانی حقوق بشر” رابه تصویب رساند با این شعار که “همگان درهمه زمانها ومکانها ازاین حقوق برخوردارند”. درسال ۱۹۷۶میلادی این متن توسط بسیاری از کشورهای عضو سازمان ملل تأیید و به بخشی بنیادین از حقوق بین الملل تبدیل شد.
“میثاق بین المللی حقوق اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی” درسال۱۹۷۶و” میثاق بین المللی حقوق مدنی وسیاسی” درهمان سال،(۱۳۵۵شمسی) معاهدات مهم بین المللی در پیوست با اعلامیه جهانی حقوق بشر محسوب میشوند.
شاید بتوان گفت که: اعلامیه جهانی حقوق بشرعالیترین سندِ اساسیِ پیوند “زمینی –جهانی” انسان است که در آن انسان فارغ ازهر عَرَضی مورد حکم قرار میگیرد.
از اصول حاکم براین متن قدسیِ عرفی، اینست که :
یک: تمام افراد بشر “آزاد” به دنیا میآیند واز لحاظ حیثیت وحقوق باهم برابرند.(ماده یک)
دو: حقوق وآزادیهای یاد شده دراین اعلامیه همهی افراد رابدون هیچگونه تمایز وتبعیض شامل میشود.(ماده۲)
سه: نظام اجتماعی وبین المللی مطلوب، نظامی است که عهده دار تامین وعملی گردانیدن حقوق و ازادیهای مقرر دراین اعلامیه باشد و هر کس حق دارد که برقراری چنان نظامی را خواستار شود(ماده۲۸)
مسالهی حکومتها عمدتا این است که علیرغم پذیرش تام وتمام مدلول این سند بین المللی، هریک خوانشها و تاویلهای خود را از آن دارند و برای تحقق نظام مطلوب موردنظر اعلامیه حقوق بشر ساختارها وفرایندهای مخصوص به خود را تعریف وبرقرار میکنند که البته نتایج متفاوت وگاه فاجعه باری میدهد.
اعلامیه جهانی حقوق بشر موضوعِ باورهای دینی وتفاوتهای فرهنگی انسانها ومعیارهای ملی ملتها را زیر عنوانِ حق حیات و برابری وعدم تبعیض قرار میدهد و فرض را براین میگذارد که تمام ادیان، باورها، اساطیر، نمادها و بطور کلی انتزاعیات محترم است و نمی تواند در برابر حقوق بنیادین بشر قرار گیرد. به این معنا هرگونه اعظای امتیاز، ترجیح، مقایسه، محدودیت، فشار، تبعیض، جداسازی، غربالگری انسان بر اساس متغیرهای دینی وباورهای مذهبی خلاف اصول بنیادین حقوق بشر محسوب میشود.
مواجههی حکومتهای ایدئولوژیک با اعلامیه حقوق بشر و ساختارهای بین المللی صیانت از آن، غالبا تبدیل به چالش میشود. چه آنها تعاریف و موازینی دارند که برتر از اصول حاکم بر اعلامیه حقوق بشر میپندارند. نمونه بارز آن تبعیض بین انسانها بر پایهی باورهای دینی است. اعلامیه جهانی حقوق بشر بین یک انسان مسلمان با مسیحی و یهودی و بودایی و اینکه از چه ملیت، سرزمین یا نژادی باشد تفاوتی نگذاشته واساسا اینگونه باورها و تعلق ها را از امور خصوصی اشخاص و خارج از اراده آنها و البته غیر مؤثر میشمارد. در حالیکه برخی جوامع این فاکتورها را بسیار حیاتی و تعیین کننده میدانند و در قوانین خود لحاظ کرده و آشکارا حقوق بشررا نقض میکنند.
نظام کاپیتالیسم بین الملل در قالب کشورهای قدرتمند و سلطه گر، هرجا لازم بداند، اصول حاکم بر اعلامیه حقوق بشر را نادیده گرفته و با پروپاگاندای رسانهای اعمال خلاف حقوق بشری را، به شکل پاسداری از آن به نمایش در میآورند.
از این روست که ساز و کارهای بین المللی ترویج، آموزش، حفاظت و اعمال حقوق بشر با ارج نهادن به تلاشها و توفیقاتی که درحیات حدود هشتادسالهی خود داشته است، از مداخله، تحمیل، تاثیرگذاری و حاکمیت لازم و کافی برخوردار نبوده و همچنان دارد ناکامیها را تجربه میکند .
آیا وقت آن فرا نرسیده است که بشر هزاره سوم برای برقراری عدالت، صلح و تامین آزادی و حفاظت از طبیعت و خود، ساختارهای نوینی را بنیاد نهد که بتواند با تلقی اعلامیه جهانی حقوق بشر بعنوان قانون آمره بین المللی با ضمانت اجرای مؤثر، جهانیان را در برابر بایندههای جهانی قرار دهد؟
کشور ما اگرچه اعلامیهی جهانی حقوق بشر و پیوندهای آنرا پذیرفته و نسبت به آن متعهد است لکن بلحاظ حاکمیت شریعت بر قوانین و رویههای قضایی، اداری واجرایی، تعریض وتغریظها، نقدها و گریزهای جدی از آن دارد. یکی از این برداشتهای متباین اینست که: به صراحت اعلامیه حقوق بشر، “اراده مردم اساس اقتدارحکومت است” حال آنکه مستبط از اصل اول و دوم قانون اساسی ما، حق حاکمیت آسمان داده و بر اساس اعتقاد به دین اسلام(حکومت حق و عدل قرآن) است و صیرورتِ اراده مردم نمیتواند موجبات تغییر حکومت را فراهم کند. به عبارت دیگر اگر اراده اکثریت مردم به تغییر مبانی حکومت از حکومت ایدئولوژیک دینی به حکومتی سکولار با قوانین عرفی تعلق گیرد. نه تنها غیر قابل تحقق است که هرکس برای این تغییر، اقدام و تلاش کند، با مجازاتهای سالب حق حیات روبرو میشود.
به نظر میرسد پذیرش اعلامیه حقوق بشر توسط برخی کشورها، از جهات متفاوتی، در حد نوعی تعارف بین المللی! بوده و پایبندی واقعی به آن وجود ندارد. نمونهها متأسفانه بسیارند، از آن میان وضعیت حاکمیت سرزمینی اسراییل و رفتار دوگانهی کشورهای قدرتمند به نقض حقوق بشر مردم فلسطین.
تلاش مصلحان، نظریه پردازان و سیاستمداران شریف جهان برای پایدار کردن و تقویت ساختارهای حافظ حقوق بشر در جهان سخت در خور ستایش است اما به نظر میرسد جهان هنوز نمیتواند تماما به اعلامیهی حقوق بشر وفادار باشد چرا که آزمندی انسان را پایانی نیست.