هیس، پسرها هم فریاد نمی زنند!

0 1,087

صاحب مقصودی/ “هیس … دخترها فریاد نمی زنند”، فیلمی تکان دهنده از پوران درخشنده. در این فیلم، شیرین هشت‌ساله، مورد آزار جنسی سرایدار ساختمان که راننده سرویس مدرسه اش نیز بود، قرار می‌گیرد. آنچه این زخم را عمیق‌تر می‌کند و واقعه را به فاجعه ختم می‌سازد، این است که دخترک هیچ‌کس را نمی‌یابد تا دردش را با او در میان بگذارد و یا حرفش را باور کنند. بی توجهی و سهل انگاری پدر و مادر شیرین و صد البته معلم و ناظم مدرسه، باعث می شود زخمش سالها بر روح او باقی بماند و همه زندگی اش را تحت الشعاع خود قرار دهد و حتی در بزرگسالی بعد از دو نامزدی ناموفق که یادآوری همان خاطرات وحشتناک کودکی باعث و بانی آن بود، حالا واقعاً عاشق شده و دیگر نمی خواست به سان نامزدی اول فرار و یا مثل نامزدی دوم خودکشی کند؛ او می خواست به زندگی برگردد، اما وقتی می‌خواست با عشق جدیدش ازدواج کند مردی را می‌بیند که می‌خواهد به دختر کوچکی تجاوز کند، اینجاست که شیرین وارد ماجرا می شود و دختر کوچک را فراری می‌دهد و ان مرد را به قتل می‌رساند و در آخر به دلیل پیدا نکردن ولی دم مقتول اعدام می‌شود. به همین سادگی یک قربانی تبدیل به قاتل شد و اعدام شد.

حال اما با دیدن اتفاقات پیش آمده در جریان پرونده های متعدد اینچنینی که گاه دامنه آن از مدرسه تا باشگاههای ورزشی را شامل می شود، باید از پوران درخشنده دعوت کرد فیلم بعدی خود را با عنوان “هیس … پسرها هم هرگز فریاد نمی زنند” به زودی کلید بزند.

 

از رویای قهرمانی تا خودکشی

زمستان سال گذشته بود که پسری ۱۴ ساله را به دلیل مسمومیت از نوع درجه یک، به یکی از بیمارستان های شهرمان منتقل می کنند، خوشبختانه تلاش تیم پزشکی موثر واقع می شود و پسرک بهبود می یابد، اما وقتی علت مسمومیت مشخص شد آهی دردناک از عمق جامعه ی سیاه ما بلند شد. پسرک قصه ما با مصرف ده ها قرص خودکشی کرده بود.

بیمارستان هرگز نتوانست و یا نخواست وارد فاز واقعی و خطرناک موضوع شود و صرفا جهت انجام وظایف قانونی خود، علت خودکشی این نوجوان را (شاید) تنشهای خانوادگی و تصمیمات آنی و خطرناک دوران بلوغ پسرک ذکر کرده باشد. اما دلیل واقعی خودکشی پسرک چه بود؟

«بردیا» (نام مستعار) تا به امروز که شش ماه از ان موضوع می گذرد هرگز لب به سخن نگشود و این بار سنگین را تبدیل به تموری بدخیم کرد که در وجودش نهاده و هر آن به سان ” شیرین ” احتمال ترکیدن آن می رود.

آری درست فهمیدید به بردیا تجاوز شد.

خانه او در همسایگی یک باشگاه ورزشی است، و وقتی مداوم عکس قهرمان ملی باشگاه، بر در و دیوار شهر قرار می گیرد او نیز هوس کرده الگویی داشته باشد و تلاشش را برای قهرمان شدن فزونی ببخشد. از همین رو وقتی بعد از مدتی ورزش کردن و باشگاه رفتن، مورد توجه این مربی و قهرمان ملی قرار می گیرد، پیشنهادش برای تمرین بیشتر بعد از ساعت کلاس را می پذیرد و افتخار هم تمرین شدن با این قهرمان را از دست نمی دهد.

حال او هست و قهرمان افسانه ایش و یک سالن بزرگ و خلوت در نیمه های شب، که آماده تمرین اضافی مربی و شاگرد هست. بردیا اما پسر باهوشی است، دریافت که این علاقه مربی به وی، با پیوست لمس کردن های متعدد و بی مورد نمی تواند بی انگیزه باشد، اما او نمی خواست ذهنش را با این چرندیات خراب کند از همین رو اعتماد کرد، اعتماد بیش از اندازه…

 

وقتی محیط ورزشی هم آلود هوای نفسانی می شود

حتی وقتی مربی خواست وزن شاگردش را بدون هیچ پوشش اضافی در اختیار داشته باشد پذیرفت، ولی ای کاش نمی پذیرفت، بالاخره اعتماد بی حصر شاگرد به مربی کار دستش داد، بردیا باورش نمی شد ولی توان مقابله در خود نمی دید، نه زورش را داشت و نه می خواست باور کند، از همین رو تسلیم خواسته های شیطانی مربی شد.

حال یک رویای خراب باقی ماند و یک حال خراب و یک جسم خراب تر. به دوش کشیدن این حجم خرابی جسم و روح برای بردیای ۱۴ ساله بسیار دشوار بود به همین دلیل خواست از شرش راحت شود؛ آن هم با خودکشی؛ یک خودکشی نافرجام.

بردیای قصه ما که به مانند “شیرین” کسی را برای درد دل نمی یابد، در جواب خانواده پرخاشگرش که چرا دست به چنین کاری زد می گوید : چرا برایم تبلت نخریدید؟

و هنوز بعد شش ماه خانواده بردیا هرگز سر از جنایتی که رخ داد درنیاوردند و شاید تنها دلیلی که دستگاه های نظارتی و امنیتی و حتی رسانه ها، کمتر تمایلی برای باز کردن پرونده بردیا دارند، همین باشد. اینگونه است که قهرمان پوشالی ما همچنان به حیاتش در منجلابی عمیق تر ادامه می دهد.

نگارنده نیز زحمت پرسش از دستگاه ورزش استان و نهادهای نظارتی و امنیتی را در این خصوص به خود نمی دهد چرا که پاسخش روشن است؛ تکذیب پشت تکذیب تا هم قهرمان قاتل در امان بماند و هم ابروی شاگرد حفظ شود.

شنیده شده قهرمان پوشالی ما جهت رفع رجوع عمل شنیع خود، به رفتارهای ناشایست دیگری که در محیط مقدس ورزشی انجام داده اعتراف کرد، تا شنیع ترین عملش که ممکن است حتی حکم اعدام هم به همراه داشته باشد، در امان باشد.

البته این نخستین بار نیست که چنین موضوع زننده ای در محیط های ورزشی استان رخ می دهد، در سالهای نه چندان دور یکی دو مربی فوتبال در مدارس فوتبال تابستانه به شدت مورد سوء ظن قرار گرفتن و هرگز از رای صادره خبری در رسانه ها منعکس نشد.  شاید  از این دست موارد بارها و سالها در محیط های ورزش ما رخ دهد و ما بی خبر باشیم.

شاید دستگاه های نظارتی به سبب امنیت و رسانه ها به جهت حفظ حرمت، سعی بر رسانه ای کردن چنین موضوعاتی نداشته باشند، ولی یقین بدانید زیر پوست این شهر از این دست اتفاقات بیشمارند و اگر من و شما از فرزندان این مرز و بوم مراقبت نکنیم، هستند گرگهایی که در لباس قهرمان و ملی پوش هتک حرمت ها انجام می دهند و کسی را یارای حتی پرداختن به ان نیست و شاید زمانی به هوش بیاییم که بردیا نیز به سان شیرین یا خود را بکشد یا دیگران را.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.