نخستین مطالعات ایرانشناسی را باید در قرن ۱۷ میلادی و در کشور هلند جست و جو نمود. در این زمان، زبان فارسی مورد توجه اعضای شرکت هند شرقی هلند و نیز دانشمندان و دانشگاهیان بود. علاقهی شرکت هند شرقی هلند برای دانستن فارسی، ناشی از احتیاج آنها به این زبان بود تا از آن در پیشبرد امور تجاریشان بهره گیرند، ولی وجه نظر دانشمندان، صرفاً مطالعهی زبان فارسی و بهطورکلی تحقیق در زبانهای آسیایی و بررسی خویشاوندی آنها با زبانهای اروپایی بود. در این راستا باید گفت: ایران شناسی و درک فرهنگ ایران در پی دستاوردهای ایران شناسان خارجی شکل گرفت و سپس ایرانشناسان ایرانی با آگهی و علاقه به حفظ دستاوردهای آنان مبادرت ورزیدند.
یکی از برجستهترین ایرانشناسان ایرانی، ابراهیم پورداوود است. پورداوود بنیانگذار ایرانشناسی در سرزمین ایران، زندهکنندهی فرهنگ و زبان ایران باستان و همچنین نخستین اوستاشناس و مترجم فارسی اوستا است. او بیگمان یکی از بزرگترین خدمتگزاران زبان و فرهنگ ایران محسوب میشود.
پورداوود در ۲۰ بهمن ۱۲۶۴خورشیدی در محلهی سبزه میدان رشت، متولد شد. پدرش بازرگان و ملاک و مادرش دختر ملاحسن خمامی، از مجتهدان بزرگ گیلان بود. ابراهیم در ۵ سالگی به مکتب میرزا محمدعلی واقع در سبزهمیدان (محل آرامگاه کنونی وی) رفت و پس از تحصیلات ابتدایی، مقدمات فارسی و عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت، به انجام رساند.
در سال ۱۲۸۴ش، در ۲۰ سالگی به همراه برادر و استادش، عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت و از محضر محمدحسینخان سلطان الفلاسفه بهره برد. وی در ۱۲۸۷ش به لبنان رفته و در بیروت به فرا گرفتن زبان و ادبیات فرانسه پرداخت و نام خانوادگی پورداوود را برای خود برگزید، در حالی که برادرانش شهرت داوودزاده داشتند. پس از دو سال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت، بازگشت و پس از مدتی، در شهریور ماه ۱۲۸۹ ش راهی فرانسه شد. ابراهیم جوان در دانشگاه پاریس به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخته و با اساتید برجستهای چون: «شارل ژید» و «پلانیول» آشنا شد. در انجمن ادبی پاریس بود که با علامه محمد قزوینی آشنا شد و دوستی پایدار آنها منجر به انتشار روزنامهی «ایرانشهر» شد. این روزنامه که در چهار صفحه (سه صفحه به فارسی و یک صفحه به زبان فرانسه) بود، رویکردی سیاسی داشت در حوزهی بیدادِ استبداد و سیاست قاجاریه روشنگری مینمود. روزنامهای که با آغاز جنگ جهانی اول پس از انتشار فقط ۳ شماره تعطیل شد.
پورداوود در شهریور ۱۲۹۹ش با دختر یک دندانپزشک آلمانی ازدواج نمود. در تیرماه ۱۳۰۱ تنها فرزندش، پوراندخت متولد شد. او به دعوت پارسیان هند در سال ۱۳۰۴ ش به هندوستان رفت و در طول دو سال و اندی که در آنجا اقامت داشت،
پورداوود در سال ۱۲۹۴ش با شروع جنگ، در بغداد اقامت گزید و با همکاری قزوینی، دومین نشریهی خود، با عنوان «رستخیز» را منتشر کرد. پورداوود در این روزنامه، اشعار میهنی خود را با نام مستعار «گل» چاپ مینمود. روزنامهی «رستخیز» نیز سرنوشتی چون نشریه قبل داشت و بعد از مدتی تعطیل شد.
پورداوود برای اقامت در سویس از راه بالکان به برلین رفت، اما آلمانیها از خروج او جلوگیری کردند و او در همان سرزمین اقامت گزید و در سال ۱۲۹۵ش در دانشگاه برلین، به ادامهی تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت در آنجا با سیدحسن تقیزاده آشنا شد و در انتشار مجلهی «کاوه» با او همکاری نمود. همکاری با تقیزاده و نیز محمد قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی چون: یوزف مارکوارت، نقطهی عطفی در زندگی ابراهیم بود که او را بیش از پیش به مطالعه و تفحص پیرامون ایران باستان سوق داد.
پورداوود در شهریور ۱۲۹۹ش با دختر یک دندانپزشک آلمانی ازدواج نمود. در تیرماه ۱۳۰۱ تنها فرزندش، پوراندخت متولد شد. او به دعوت پارسیان هند در سال ۱۳۰۴ ش به هندوستان رفت و در طول دو سال و اندی که در آنجا اقامت داشت، به تحقیق و انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت. وی در آن سامان، چند سخنرانی در حوزهی تمدن ایران باستان چون: شرح آتش بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین ، ایران قدیم و نو و مانند آن برگزار نمود.
در این مراسم بدیعالزمان فروزانفر، در رابطه با خدمات علمی پورداوود سخنرانی کرد و لطفعلی صورتگر قطعه شعری با عنوان «دانشمند» برای حضار خواند. همچنین پرویز ناتلخانلری دربارهی اخلاق خوب و فروتنی پورداوود سخن گفت. در این مراسم بود که وزیر فرهنگ وقت، دکتر علی شایگان، نشان اول دانش را برای اولین بار از طرف وزارت فرهنگ به استاد پورداوود اهدا کرد.
پورداوود که به مباحث تازهای دربارهی فرهنگ کهن ایران و اوستا برخورد نموده و جرقه های عشق به فرهنگ باستانی ایران در قلبش درخشیده بود، سخت در این مسیر به مطالعه، پژوهش و کار مشغول بود. وی در سال ۱۳۱۶ خورشیدی به ایران بازگشت و در دانشکدهی حقوق و همچنین دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت.
در سال ۱۳۲۵خورشیدی، دانشگاه تهران شصتمین سال تولد او را جشن گرفت و به همین مناسبت، یادنامهای مشتمل بر شرح احوال و آثار او به کوشش محمدمعین در دو جلد به زبان فارسی و زبانهای اروپایی انتشار یافت. در این مراسم بدیعالزمان فروزانفر، در رابطه با خدمات علمی پورداوود سخنرانی کرد و لطفعلی صورتگر قطعه شعری با عنوان «دانشمند» برای حضار خواند. همچنین پرویز ناتلخانلری دربارهی اخلاق خوب و فروتنی پورداوود سخن گفت. در این مراسم بود که وزیر فرهنگ وقت، دکتر علی شایگان، نشان اول دانش را برای اولین بار از طرف وزارت فرهنگ به استاد پورداوود اهدا کرد.
در ۶ مهرماه ۱۳۲۴ش، پورداوود انجمن ایرانشناسی را دایر نمود، انجمنی که تنها انجمن غیردولتی آن زمان بود و به انتشار کتابهایی در زمینه زبان و تاریخ ایران پرداخت. دانشمندانی چون تقی زاده، منوچهر ستوده، بقایی کرمانی، نصراله فلسفی، سعید نفیسی، محمد معین، حق نظریان، دکتر بهرامی، خطیبی، کیوان پور، ذبیحاله صفا و عدهای استاد خارجی در آن انجمن و دبیرستان فیروز بهرام که در کنار آن دایر شده بود، به تدریس و تألیف میپرداختند. در این مرکز سیصد دانشجو مشغول تحصیل بودند.
پورداوود در سال ۱۳۳۹ش، به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران به همراه ایرج افشار، سعید نفیسی، محمدمعین و مجتبى مینوی در بیست و پنجمین کنگرهی خاورشناسان در مسکو شرکت نمود.
پورداود در سال ۱۳۴۲ش، برای شرکت در بیست و ششمین کنگرهی خاورشناسان به دهلی رفت و به ریاست شعبهی ایرانشناسی در دانشگاه دهلی انتخاب شد. یک سال بعد (۱۳۴۳ش)، درجهی دکترای افتخاری از طرف دانشگاه دهلی به پورداوود اهدا شد. خدمات مطالعاتی و پژوهشی پورداوود تا به آن جا پیش رفت که در سال ۱۳۴۴ ش، نمایندهی پاپ، پل ششم در ایران، نشان شوالیهی سن سیلوستر را به پاس خدمات انسان دوستانهی پورداوود، به وی تقدیم کرد. همچنین دولت هند نیز، بزرگترین نشان علمی و فرهنگی دولت خود، یعنی نشان تاگور را در سال ۱۳۴۵ به وی اهدا نمود.
روز یکشنبه ۲۶ آبان ماه ۱۳۴۷ خورشیدی ـ خدمتگزار او به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است، باران تندى مىبارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. وى شبها در کتابخانه خود بر روى نیم تختى مىخفت، همچنان پرشکوه در میان انبوه کتابها بر تخت خفته بود و کتابى گشوده، در کنارش بود. دست وى را به دست گرفتم، هنوز گرم بود، ولى دیگر زندگى در آن نبود. شب هنگام دوبار برخاسته بود، چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فرو بسته بود.»
پورداود در سال ۱۳۴۲خورشیدی، از دانشگاه تهران بازنشسته شد. و در سال ۱۳۴۶ عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد. وی سرانجام در بامداد ۲۶ آبان ۱۳۴۷ درگذشت و با تشریفات بسیار در رشت، در آرامگاه خانوادگی خود در سبزهمیدان به خاک سپرده شد. پس از درگذشت وی، مجالس بزرگداشت و یادبود بسیاری در کشورهای آلمان، هند، پاکستان، فرانسه و در شهرهای مختلف ایران ازجمله : تهران، رشت، شیراز، اصفهان و کرمان برگزار شد.
پورداود در طول سالیان زندگی خود شاگردان فراوانی تربیت کرد که هر یک خود، پژوهشگرانی نامدار در حوزهی ادب و فرهنگ ایراناند. از آن میان میتوان به محمدمعین (پژوهشگر و مولف فرهنگ لغت معین)، محمد مقدم (زبانشناس)، محمد کیوان پورمکری (محقق و زبانشناس)، یحیی ماهیار نوابی (پژوهشگر)، بهرام فرهوشی (زبانشناس)، ساسان سپنتا (محقق زبانشناسی، ادبیات و موسیقی ایرانی)، احسان یار شاطر (دانشمند ایرانشناس)، منوچهر ستوده (ایرانشناس و جغرافیدان)، جلیل دوستخواه (اوستاشناس و شاهنامه پژوه)، ایرج افشار (تاریخ پژوه نامدار ایرانی) و… اشاره نمود. از ابراهیم پورداوود که سخت به زبان فارسی و فرهنگ کهن ایران دلبسته بود، گزارش اوستا در ده جلد، ایرانشاه، خرمشاه، پوراندخت، گفت و شنود پارسی، فرهنگ ایران باستان، هرمزد نامه، سوشیانس، خوزستان ما، درباره قوم خوزو کتابهای دیگر و همچنین بیش از پنجاه و چند مقاله به یادگار مانده است.
مرگ استاد ابراهیم پورداوود نیز چون زندگیاش در میان انبوهی از اوراق و کتابها بود، چنان در طول زندگی اش، دمی از قلم، کاغذ و کتاب جدا نشد. بهرام فرهوشى، در مرگ او مىنویسد: «تا اینکه بامدادى پگاه- روز یکشنبه ۲۶ آبان ماه ۱۳۴۷ خورشیدی ـ خدمتگزار او به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است، باران تندى مىبارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. وى شبها در کتابخانه خود بر روى نیم تختى مىخفت، همچنان پرشکوه در میان انبوه کتابها بر تخت خفته بود و کتابى گشوده، در کنارش بود. دست وى را به دست گرفتم، هنوز گرم بود، ولى دیگر زندگى در آن نبود. شب هنگام دوبار برخاسته بود، چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فرو بسته بود.»