آن که بر تن سرد یکی ازپیاده روهای شلوغ تهران راه میرود، نگاه خسته اش را از آسمان دود گرفته بر میدارد و میسپارد به نرگسهای گلفروشی . انگشتانش دور دسته کیفی حلقه شده که نقش میدان شهرداری رشت را به جان کشیده است. راه که میافتد کیفش را میدهد دست دیگرش. آن طرف مناره انزلی با رنگ آبی نیلی درزمینهی نباتی ایستاده است. در خیالم هزاران زن و مرد گیلانی در جای جای جهان با نشانههایی از گیلان راه میروند و در هوای شرجی خاطرات به جنگلهای انبوه و امواج دریا میاندیشند. بیتردید بسیاری از هنرمندان گیلانزمین می کوشند تا نام و نشان معماری، مفاخر و نمادهای این سرزمین دوستداشتنی را در آثارشان زنده نگه دارند. و اما
«شراره بشرا» یکی از هنرمندان جوان سرزمین باران و جنگل ودریاست. او خالق آثاری تماشایی با مهر و رنگ و نخ و سوزن است. کیفها و کیسههای پارچهای، مهرهای چاپ روی کاغذ و پارچه، کارت پستالها، دفترهای جلد پارچهای منقش تنها بخشی از دستسازههای این هنرمند گیلانیست که با فرهنگ و تاریخ و هنر این سرزمین درهم آمیخته است.
پای حرفهایش که مینشینم میگوید: اسفندماه ۱۳۶۱ وقتی هنوز محلهها خلوت و خانهها ویلایی و سقفها سفالچینی شده بودند، در محله چهاربرادران رشت متولد شدم. رشتهی تحصیلی من در دبیرستان و دانشگاه به علائقم بسیار بیربط بود از این رو دربارهشان صحبت نمیکنم. و اما با توجه به دلبستگیام به ادبیات و هنر، همیشه به شکل تجربی فعالیتهایی را در این دو رشته دنبال میکردم.
علاقهام به عکسهای قدیمی و تجربهکردن روشهای دوختن بر بسترهای متنوع باعث شد، روی بعضی ازعکسهای قدیمی چاپ شده کار کنم.
شراره بانو وقتی متوجه نگاهم به شماره دوزیهای نقش بسته بر عکسی قدیمی در سایهی برگهای پتوس میشود، اظهار میدارد: شمارهدوزی را وقتی نوجوان بودم از مادرم و گلدوزی را به شکل خودآموز و از روی کتاب یاد گرفتم. کمی بعد با دیدن بعضی از آثار برجستهی چاپ دستی، به این عرصه علاقمند شدم و خیلی آهسته شروع کردم به یاد گرفتن این هنر از روی کتاب و دیدن فیلمهای آموزشی. با توجه به اینکه علاقمندیم به ساختن مهر و چاپ دستی خیلی زیاد بود، به مرور وسایل کار بهتری تهیه کردم و بدین ترتیب کار وارد مرحلهی جدیتری شد. البته هنوز در حال تجربه و آموختن روشهای تازهام.
از او میخواهم تا درباری شمارهدوزی روی عکس بیشتر توضیح دهد و او چنین میگوید: علاقهام به عکسهای قدیمی و تجربهکردن روشهای دوختن بر بسترهای متنوع باعث شد، روی بعضی از عکسهای قدیمی چاپ شده کار کنم. شمارهدوزی روی عکسهای قدیمی، بازسازی تصور آدمیست که دهها سال بعد، به تماشای برش کوتاهی از تاریخ روزمرهی خانوادگی مینشیند و سعی میکند از تصورات خودش چیزی به آن بیفزاید یا تصورش از رنگهای محیط، تابش نور و… را با رنگ روی عکس بیاورد.
همراهی با کودکان در کانون
نگاهی به پیشینهی فعالیتهای شرارهبانو حاکی از این است که او مربی کاربلد و دلسوزی نیز بوده است. وی یادآور میشود: در کانون پرورش فکری رشت یک دورهی کوتاه مربی ادبی و حدود سه-چهار سال مربی هنری بودم که از جهت تجربهی کاری و ارتباط با کودک و نوجوان، دورهی بسیار پرباری برایم بود. ترجمهی مجموعهی پنج جلدی جغد در خانه را سال ۹۵ برای مخاطب کودک منتشر کردم.
عکاسی
عکسها روایتی گویا از منظر نگاه عکاسانشان هستند و عکاسی یکی دیگر از علائق هنری این بانوی خلاق گیلانی محسوب میشود. او اظهار میدارد: مدتها از خانهها و درهای قدیمی عکاسی میکردم. گشتن در محلههای قدیمی رشت، از قدیمیترین علائقم بود. شکل کاشیهای سردر، نقشها و کوبهها، درهای چوبی بلند و خانههای سرپا و حیاطهای پر از گیاه، تصور اینکه در خانههای رها شده، روزگاری زندگی پویایی جریان داشت، تنهای گرم و شیوهی زندگیشان، ذهن قصهگو را فعال میکند. واقعیت این است که خیلی از ما بیتفاوت میگذریم و تخریب خانهها برای گسترش شهری را اجتناب ناپذیر میدانیم، بدین ترتیب بخشهایی از گذشته فراموش میشوند و تنها در عکسها و ذهنها باقی میمانند.
مهرها و معماری
بشرا در بخشی از سخنانش به موضوع مهر و چاپ پرداخته و تصریح میکند: ساختن مهر از ساختمانهای قدیمی رشت و چاپ روی پارچه و ساختن محصولی که هم زیبا باشد، هم کاربرد محیط زیستی داشته باشد و هم علاقهی اشخاص را به شهرهای مختلف نشان بدهد، از ابتدای کار به طور جدی، مد نظرم بود و فهرستی از ساختمانهای قدیمی دارم که یکی یکی مهرشان را خواهم ساخت. البته این فکر و ایده تنها محدود به رشت نیست اما واقع شدنش در گیلان اولویت دارد.
مشاهیر گیلان
احمد عاشورپور چنان از میان قاب به پنجره چشم دوخته که انگار همین حالا آوای «آی لیلی» او میپیچد در اتاق. بشرا میگوید: پروژهی مشاهیر گیلان را، با همکاری دوست هنرمندم خانم «پرستو حقی» آغاز کردیم.
اپلیکیشن ارتباطی عکسمحور اینستاگرام، برای بهتر دیده شدن کارگاههای کوچک و استودیوهای خانگی و صنایع دستی و هنری و مشاغل خانگی، بخصوص برای زنان، نقش بسیار موثری داشته و کاربرانش میتوانند از میان بسیار صفحات و محصولات، آنچه که میخواهند را با فاکتورهایی که در نظر دارند تطبیق بدهند و خریداری کنند.
و این بخاطر یادآوری از هنر و ذهن درخشان و نقاط قوت مردمانی که تاثیری بر فرهنگ و ادب و هنر گیلان داشتهاند، بود. در واقع میتوان گفت، ابراز احترامی است به انسانهایی که زندگیشان موثر و باکیفیت بوده و تاثیر مستقیم بر فرهنگ و هنر و ادب گیلان و ایران گذاشتهاست.
فعالیت در فضای مجازی
بشرا مانند بسیاری از هنرمندان آثارش را در فضای مجازی به مخاطبانش معرفی میکند. او در اینباره میگوید: بعد از مدتها کار برای مجموعههای شخصی و انجام کارهای سفارشی برای دوستان، تصمیم گرفتم در اینستاگرام صفحهی کاری بسازم و محصولات پارچهای و کاغذی با چاپ دستی و عکس و فیلم از مراحل ساختن مهر و چاپ را پیش چشم مخاطبم بگذارم. کمکم علاقمندان به چاپ دستی و فرهنگ و هنر گیلان و دوستداران رشت که تعدادشان زیاد است، همراهم شدند و میشوند، مخاطب آثار البته اگر بشود عنوان آثار را بهشان نسبت داد، کسانی هستند که همزمان هم به چاپ دستی علاقمندند و هم خاطرات خوشی در رشت داشتهاند و دوست دارند آن خاطرهی خوش را همراه خودشان به شهرهایشان ببرند.
از وی میپرسم چشماندازش به آینده چگونه است و او پاسخ میدهد: هرچند هنوز ابتدای راه است و در مرحلهی جذب مخاطب و بازاریابی برای محصولات هستم، اما امیدوارم در آینده، هم از نظر هنری و هم از نظر حرفهای، پیشرفتهای زیادی داشتهباشم. اپلیکیشن ارتباطی عکسمحور اینستاگرام، برای بهتر دیده شدن کارگاههای کوچک و استودیوهای خانگی و صنایع دستی و هنری و مشاغل خانگی، بخصوص برای زنان، نقش بسیار موثری داشته و کاربرانش میتوانند از میان بسیار صفحات و محصولات، آنچه که میخواهند را با فاکتورهایی که در نظر دارند تطبیق بدهند و خریداری کنند. این شیوهی خرید اینترنتی به هیچوجه یک سویه نیست، علاوه بر اینکه به کسب و کارهای کوچک قوت میدهد، باعث رونق بیشتر سازمانهای خدماتی مثل پست و تیپاکس هم شده و فضای کاری مناسبی را به وجود آورده است.
روایت یک هنرمند از رشت
بیتردید هنرمندان نگاهی متفاوت و عمیق به جهان اطراف خویش دارند و شهرها از دریچه نگاه نافذ آنها نمود دیگری دارند. شراره بشرا در پایان از رشت چنین میگوید: راستش رشت را با تمام کم و زیادش دوست دارم. در کنار این علاقه، طبیعتا حسرتها و اندوههای بسیاری برای محرومیت و رهاشدگیاش دارم، مثل خیلی از اهالی شهر، رشت، برایم مثل یک زن یا مرد کهنسال است که با گذشت سالها، هنوز خوشزبان و خوشپوش و زیبا و مهربان است، اما کسی از درونش، از ماجراهایی که گذرانده و از اندوه و مشکلات کم و بیشش باخبر نیست. و رشت همچنان با آغوش گشوده، مهمانپذیر و پرمهر پذیراست. بافت قدیمی شهری آن، سرمایههای معماری قدیمیاش در چنگال حریص ساخت و ساز و درآمدزایی و زشتآفرینیست؛ زرجوب و گوهررودش، رهاشده و آلوده، روز و شب گریان و جاریند و بسیاری ازین دست. رشت، شهر کودکی من است و جوانیام. شهر کوچکی که میتوانست ایدهآل و زیبا باشد.