زندگی آرام و کمدغدغه، رفاه مالی و همچنین امکان آزادانهی فعالیت اجتماعی ابتداییترین نیازهای فردی است که در کنار زندگی خود به توسعهی جامعهاش نیز میاندیشد. توسعه در رویکرد جمعیاش معنا میگیرد و با موفقیت که بیشتر جنبهی فردی دارد متفاوت است. برای رسیدن به توسعهای که از آن سخن می گوییم باید ببینیم بسترهای موجود برای فعالیت گروههای مدنی مختلف چقدر وجود دارند و دانشگاه به عنوان یکی از مهمترین نیروهای جامعهی مدنی چقدر برای تلاش در این مسیر سبکبار بوده است.
ده سال گذشته ایران و افت و خیزهای اجتماعی ـ سیاسی حاکم بر آن فرصت کافی برای آزمودن سناریوهایی را که میتوانستند منجر به انواع توسعه باشند، در اختیار جامعه و علیالخصوص جریان دانشجویی قرار داد. حضور پررنگ دانشگاه در بزنگاههای ده سال گذشته برای دستیابی به خواستههای جمعی و تاکید آن بر آزمودن چندین باره صندوق رای برای تغییر مسلک سیاسی حاکم بر کشور نشان میدهد که این پایگاه اجتماعی همپای جامعهای که از دل آن برآمده بود حرکت کرد و مسیرهای مختلفی را برای خروج بنبست آزمود.
اگر قرار باشد سرمایهی اجتماعی دانشگاه را مشخصا در ده سال گذشته زیر نظر بگیریم باید بدانیم در چند بزنگاه مهم، جنبش دانشجویی چه کنشی به اتفاقات بیرونی نشان داد و نتیجهی آن چه شد. اگر سال ۸۸ نیروهای جنبش دانشجویی میتوانستند علاوه بر حس مالکیت بر محیط دانشگاه بخشی از جامعهی غیردانشگاهی را نیز برای همراهی با خود سامان دهند، اگر در حدفاصل سالهای ۸۸ تا ۹۲ جنبش دانشجویی با همه محدودیتها دوباره توانست خودش را بازسازی کند و بخشی از فضای آن روز را به نام خود رقم بزند، و اگر از ۹۲ تاکنون دائما در سایشی مستقیم با قدرت قرار گرفته است، اکنون توپ و زمین دیگر در دست دانشجویان نیست اما آنها هنوز محل بازی را ترک نکردهاند.
جریان دانشجویی کشور در چهار دههی گذشته برای تحکیم جای پای خود در دانشگاه مدام گرفتار مثلث «سیاستزدایی»، «دفع و نفی» و «انشقاق» بوده است. با این وجود اگرچه بررسی دورههای تاریخی مشخصی از این چهار دهه میسر است و جای بحث دارد اما میتوان در این جا مشخصا از چهار سال گذشته به عنوان یکی از پرهزینهترین دورههای حیات این جنبش یاد کرد. بنا به آمار وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تنها ظرف دو سال برای بیش از ۲۰۰ دانشجو در نهادهای قضایی و انتظامی پرونده تشکیل شد؛ این آمار نشان میدهد به دنبال اعتراضات سال ۹۶ و ۹۸ به ترتیب ۱۳۰ و ۹۵ دانشجو بازداشت شدند و شرایطی به وجود آمد که برای کارنامهی دولت دوم حسن روحانی عملا یک عقبگرد اساسی در حوزهی دانشگاه محسوب میشد. دانشگاهی که بخش زیادی از پایگاه اجتماعی دولت دوازدهم را مهیا کرده بود رفته رفته در تعلیق انتخاب خود فرو رفت و روز به روز با شرایط سختتری مواجه شد. درحالی که انتظار میرفت با رای بالای دولت منتخب دانشگاه مسیر بیدردسر تری در پیش داشته باشد اما گردونهی بخت کاملا برعکس چرخید و مثلا در یک مورد خاص یازده فعال دانشجویی در مجموع بیش از ۶۰ سال حبس گرفتند.
در گیلان جریان دانشجویی چه کرد؟
در یک مطالعهی موردی و با این اغماض که فعالیتهای دانشجویی گیلان (در سه سال گذشته) را هم بتوان جزیی از رشته فعالیتهای جنبش دانشجویی کشور به حساب آورد، مسیر فعالیتهای دانشجویی گیلان کمی متفاوتتر از مرکز و مجموعهی دانشگاههای کشور بوده است. به طوری که کمتر شاهد همزمانیِ کنشهای دانشگاه با کنشهای اجتماعی بودهایم و جز فعالیتهای محدودی که بیشتر زمینهساز مسائل ریشهای تر بودند و تلاش میکردند صدایی از گیلان هم شنیده شود، فعالیت شاخص دیگری در جریان نبوده است. گیلان حتی از نظر فعالیتهای صنفی هم چندان همگام شوراهای صنفی کشور نبود و مواردی که شوراهای صنفی دانشگاههای گیلان بر روی آن متمرکز میشدند عمدتا معطوف به درون دانشگاه بود تا سیاستگذاری های کلان آموزشی و صنفی.
انتخابات سال ۹۶ و فضای پس از آن در گیلان مرزی میان نیروهایی کشید که یا خیر جمعی را ارجح دیدند و یا سود شخصی را دستمایهی فعالیتهای خود قرار دادند. اما اتفاقات چهار سال گذشته طوری رقم خورد که گروهی از نیروهای دانشجویی گیلان را به توسعه و تغییر جامعه ناامید کرد و آنها یا از تکاپوی موفقیت جمعی دست کشیدند یا عملا از این عرصه کنار گذاشته شدند. فضای به وجود آمده سیاستگذارانی تربیت کرد که عمدتا برای فعالیتهای غیردانشجویی خود در بیرون دانشگاه اهمیت بیشتری قائل بودند و در تلاش نفوذ سیاسی در بیرون، به دانشگاه هم نیمنگاهی داشتند تا عنوان «فعال دانشجویی» نیز جزیی از کارنامهشان باشد.
گروهی معتقد بودند «برای همکاری باید همزبان بود» و گروهی نیز هر پیشرفتی را منوط به حضور در ساختار قدرت میدانستند و بدشان نمیآمد برای گرفتن امتیازهایی در دانشگاه، موقعیتی نیز در خارج از دانشگاه کسب کنند که سهم نفع شخصیشان ارجح بر اهداف جریان دانشجویی باشد. به اعتقاد من بدون پیدا کردن زبانی واحد برای گفتوگو نمیتوان به همکاری نشست و حضور در ساختار قدرت هم اگر از این گزاره پیروی نکند، نیروی اجتماعی جوانی را که درگیر منیت سیاسیاش شده است در بستر فعالیت دانشجویی به جایی نخواهد رساند. در چنین شرایطی وضعیتی به وجود میآید شبیه وضعیتی که دامنگیر بخشی از فعالان دانشگاه در گیلان شده است تا دغدغهی پایگاه اجتماعی دانشگاه در لباس سیاستورزی خلاصه شود و نیروی جوان بپندارد با پایی در دانشگاه و پای دیگری در مناسبات سیاسی میتواند توازنی برای رشد برقرار کند.
مجموعهی این علل بخشی از فعالان دانشجویی گیلان را گرفتار وهمی کرد که عملا آنها را چند سال از جامعه عقب انداخت. در سه سال گذشته انتظار میرفت ظرفیتهای دانشگاه با تکیه بر تضارب آرا به گفتوگو برسند و این مفاهمه را تا گفتوگو با نهاد قدرت نیز تسری دهند اما حال که جامعه نسبت به توسعه اجتماعی و فرهنگی نیز بدگمان است و عملا رویکرد دیگری در مقابل بنبست اکنون در پیش گرفته است، بسیار جای دریغ دارد اگر ظرفیتهای انسانی در دانشگاه و رسانه و نهادهای مدنی به جای دیدن این بدگمانی، در اندیشهی رویایی منقضی، سیاستورز و مصللحتاندیشانه به تکرار استراتژی ناکام خود بپردازند.
چه خواهد شد؟
حال که دانشگاههای نیمهتعطیل، کنشها و کششهای دانشگاه را در هالهای از ابهام فرو برده است ترسیم آیندهی دانشگاه کار راحتی نیست. نیمهتعطیل شدن دانشگاه به دنبال شیوع ویروس کرونا بخشی از مشقتی بود که جنبش دانشجویی گمان نمیکرد در سایش و فرسایش خود با سیستم قدرت مجبور به تمکین آن شود. وقفهای که میتواند همه چیز را در جهت مثبت یا منفی دوباره از صفر آغاز کند. حیات دوبارهی دانشگاه چه تفاوتهایی با حیات آن پیش از کرونا خواهد داشت؟
بسیاری معتقدند نیمهتعطیل شدن دانشگاه بخت ناخواستهای برای مدیریت حاکم بر دانشگاه بود که کنشگری دانشجویان را بر نمیتابید و تلاش میکرد با صرف هزینه مانع تسری آن به جامعه شود. فضای بی هزینهای که تماما همانی بود که سیستم دانشگاه دنبالش میگشت اکنون پیدا شده است و در سایهی آن آفتاب مطالبهگری در کسوف نامعلومش معلق است. جریان دانشجویی یا در مواجهه با این بحران دوباره نیروهایش را تجمیع میکند و پررنگتر به دانشگاه بر میگردد یا در سایهی دوری از دانشگاه به سوگ اندک توان خود برای مطالبهگری مینشیند. در هر صورت آیندهی دانشگاه، آیندهی دیگری است که احتمالا نسبتی با سالهای پیش از خود نخواهد داشت.