انتشار طرحی برای آرامگاه هوشنگ ابتهاج (سایه) در باغ محتشم رشت، بهویژه پس از تأیید خانم یلدا ابتهاج (دختر شاعر)، پرسشهای گستردهای را در میان معماران، هنرمندان و دوستداران فرهنگ برانگیخته است.
پرسش اصلی این است: آیا این طرح در شأن شاعری است که بسیاری او را «حافظ زمانه ما» نامیدهاند؟ و آیا نسبتی با معماری و فرهنگ و با مردم این سرزمین دارد؟
ابتهاج نه تنها شاعر یک نسل، که حافظهی زبانی و عاطفی یک ملت است. شعر او با زندگی مردم درآمیخته و مزار او در باغ محتشم رشت، به نمادی شهری و فرهنگی بدل شده است. از همین رو، شکلگیری هرگونه یادمان برای او، صرفا موضوعی خانوادگی یا سلیقهای نیست، بلکه مسئلهای جمعی است که باید با مشارکت جامعه معماری، شهرسازی و فرهنگ گیلان طراحی و اجرا شود.
از منظر معماری، یادمانهای ماندگار همواره بهواسطهی پیوندشان با «روح مکان» و حافظهی جمعی معنا یافتهاند. شولتز در نظریهی «روح مکان» تأکید میکند که معماری یادمانی باید از مکان الهام بگیرد و به آن هویت ببخشد.
پالاسما نیز یادمان را تجربهای حسی و بدنی میداند؛ تجربهای که امکان مکث، تأمل، نشستن و همنشینی را فراهم میآورد. اما طرحی که امروز برای آرامگاه سایه ارائه شده، بیش از آنکه مکانی برای حضور و آرامش باشد، حجمی سنگین و بیارتباط با باغ محتشم و خاطرهی رشت است.
انجمن معماران و شهرسازان گیلان ((هسا)) چندیست نسبت به بحران هویت و بیتوجهی به کیفیت فضاهای عمومی هشدار میدهد. بیاعتنایی به نظر این بدنه حرفهای و فرهنگی در طرح یادمان سایه، عملا به معنای نادیده گرفتن دغدغههای جمعی و تخصصی است. چنین طرحی، به جای آنکه پلی میان شعر و معماری، میان حافظه فردی و خاطره جمعی باشد، بیشتر به یک سازه بیجان شبیه است که توانایی برانگیختن تجربه شاعرانه را ندارد.
فراتر از کیفیت طراحی، مسئله مهمتر فرایند تصمیمگیری است. در جهان امروز، برای پروژههای یادمانی با اهمیت ملی، روندهایی چون فراخوان عمومی، داوری تخصصی و انتشار شفاف طرحها بدیهی تلقی میشود.
در چنین فرآیندی، خانواده شاعر جایگاهی ویژه دارند، اما تصمیمگیری نهایی تنها بر اساس سلیقه فردی نمیتواند صورت گیرد. بیتوجهی به این رویکرد حرفهای و مشارکتی، نه تنها شأن سایه را نادیده میگیرد، بلکه شأن رشت بهعنوان یک شهر فرهنگی را نیز مخدوش میسازد.
باید به یاد داشت که مزار ابتهاج، تنها آرامگاه یک شاعر نیست؛ بلکه مکانی است که نسلهای آینده برای مکث،اندیشیدن و شنیدن پژواک شعر به آن رجوع خواهند کرد. این مکان میتواند فرصتی برای بازآفرینی هویت فرهنگی رشت باشد یا بهعکس، به زخمی تازه بر حافظه شهر بدل شود.
سایه خود گفته بود: «سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود / اگر افتد به سرم سایهی آن سرو بلند…»
آن سرو بلند، همان قامت انسانی و شاعرانه اوست که یادمانش باید بازتابدهنده آن باشد؛ فروتن، شاعرانه، انسانی و جاودانه. از این رو، توقف اجرای شتابزده و آغاز فرآیندی شفاف، تخصصی و مشارکتی ضرورتی انکارناپذیر است. تنها در چنین روندی است که یادمان سایه میتواند درخور نام او، درخور باغ محتشم و درخور حافظه جمعی مردم رشت و ایران باشد.