نشست رمانِ حاشیه‌نشینانِ زبان با حضور مهدی غبرایی برگزار شد؛

ترجمه؛ پلی میان جهان‌ها، نجات‌بخشِ گفت‌وگو

0 ۱۰

پیام‌آورانِ دانش و روشنی‌‌اند مترجمان؛ پنجره‌ی ذهن و خیال‌مان را به سوی جان‌ها و جهان‌‌های دیگر می‌گشایند.

 

برای‌مان از «دیگری» می‌گویند؛ دیگری‌ در آن سوی مرز‌های زمانی و جغرافیایی و زبانی که بدون حضور آن‌ها، شاید هیچ‌گاه نمی‌‌شناختیم‌شان. درنمی‌یافتیم رنج‌ها و ترس‌‌هایشان را، امیدها و آرزو‌هایشان و آن‌چه را پس پشت نهاده‌اند.

 

اگر نبودند مترجمان، کتاب‌ها به‌سان جزیره‌‌‌هایی دورافتاده و دور از دسترس می‌ماندند و بسیاری از نویسندگان، شاعران، فیلسوفان و دانشوران شاید هرگز جهانی نمی‌‌شدند.

 

به لطف همت و تلاش مترجمان می‌توانیم با حاصل ‌اندیشه و دانش و هنر آنان آشنا شویم و از مرز‌های بسته فراتر رویم.

 

«مهدی غبرایی» یکی از همین مترجمانِ زبده است؛ کسی که با رنج و سرمستی آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ را به زبان مادری‌مان برگرد‌انده تا ما را نیز در لذت خو‌اندن این کتاب‌ها سهیم کند.

 

مهدی غبرایی، گیلانی و متولد ۱۳۲۴ در لنگرود است. او در سال ۱۳۴۷ از دانشگاه تهران در رشته‌ی علوم سیاسی لیسانس گرفت و از سال ۱۳۶۰ به‌طور حرفه‌ای به کار ترجمه‌ی ادبی پرداخت. این مترجم پرکار تاکنون بیش از ۷۸ عنوان کتاب از نویسندگان بزرگ جهان از ارنست همینگوی گرفته تا ویرجینیا وولف و کوبو آبه را به فارسی ترجمه کرده است.

 

آشنایی ما ایرانی‌ها با بخش بزرگی از ادبیات جهان از طریق این مترجم زبده امکان‌پذیر شده. ترجمه ی خوب، فقط انتقال کلمات نیست. راه باز کردن به جهانی دیگر است و غبرایی برای ما این در را گشوده است.

 

خانه‌ی فرهنگ گیلان اخیرا در نشستی با عنوان «رمانِ حاشیه‌نشینانِ زبان (با محوریت آفریقا)» میزبان مهدی غبرایی بود. در این نشست کیهان خانجانی نویسنده گیلانی از اهمیت کار مترجمان و رنسانس فرهنگی حاصل از تلاش آنان سخن گفت.

 

وی انتخاب خوب کتاب‌ها توسط مهدی غبرایی به گونه ای که شمار قابل‌توجهی از این کتاب‌ها بعدتر برنده جوایز جهانی شدند را نشان از شناخت دقیق ارزش و جایگاه آثار ادبی از سوی این مترجم خردمند دانست.

 

 

در جست‌وجوی صدا‌های تازه؛

مهدی غبرایی در مورد شیوه‌اش در انتخاب کتاب برای ترجمه گفت: اثر هنری باید همان پاراگراف اول میخکوب کند اگر در ۱۰  صفحه اول مرا جذب نکرد می‌روم سراغ کتاب‌‌های دیگر.

 

سال‌‌های اخیر به‌طورِ قطع ۱۵ سال اخیر هیچ کتابی که به ذهنیتم نزدیک نباشد یا پاره ای از وجودم را در آن نیابم ترجمه نکرده‌ام.

 

وی در مورد علاقه به ترجمه کتاب‌‌های نویسندگان آفریقایی بیان کرد: بعد از حدود ۲۵ سال کار عمدتا در مورد ادبیات اروپا و تک و توک امریکا دیگر چیزی نمی‌‌دیدم که نیاز‌های روحی مرا برانگیزد.

 

به‌نظرم رسید کانون تنش‌ها و کشش‌ها و کوشش‌ها از اروپا حتی از امریکای لاتین به سمت آسیا و آفریقا بازگشته و بنابراین بازتاب آن را باید در ادبیات جست و جو کنیم. همان‌طور که در مصاحبه‌های متعدد گفته‌ام در جست و جوی صدا‌های تازه بودم تا ببینم چه چیز‌‌هایی در آن سر دنیا است.

 

قبلا تک و توک از برخی نویسندگان آفریقا ترجمه کرده بودم مثل «در کشور مردان» از هشام مطر و کتاب «فصل مهاجرت به شمال» از طیب صالح ؛ اما متمرکز نشده بودم. زمینه و انگیزه روی اوردنم به ادبیات آفریقا بخصوص دو نویسنده از آنگولا و موزامبیک (ژوزه ادواردو آگوآلوسا و میا کوتو) این بود که پایان‌نامه‌ی دوره لیسانسم حقوق سیاسی این دو کشور بود. دلیل انتخابم هم این بود که این دو کشور مبارزات ضد استعماری داشتند، مستعمره پرتغال یعنی قدیمی‌ترین کشور استعمارگر بودند و سابقه استعماری ۴۰۰ ساله داشتند.

 

این دو کشور را انتخاب کردم . آثارشان با صبغه رئالیسم جادویی برای من که شیفته‌ی آن هستم به شدت جذاب بود. دوره کرونا و حبس در خانه متمرکز شدم روی ادبیات آفریقا البته قبل از ان هم یکی دو تا ترجمه کرده بودم. سه کتاب از جمله رمان «آفتاب‌پرست‌ها» از  ژوزه ادواردو آگوآلوسا و سه کتاب از جمله «رودی به‌نام زمان» از میا کوتو ترجمه کردم. هر یک شیرین‌تر و شیواتر و دلپسندتر از دیگری.

 

سراغ آثار دیگری هم رفتم مثلا «کوی غزل‌ها» از لیلی ابوالعلا نویسنده سودانی که تقریبا به سبک کلاسیک نوشته شده یا، «مرگ رفیق رئیس جمهور» از آلن مابانکو  نویسنده کنگویی-فرانسوی.

 

همه‌ی این‌ها از نظر من کتاب‌‌های درجه یک هستند و هیچ تردیدی از این بابت ندارم اما غیر از کتاب نخستی که به نشر چشمه دادم بقیه در همان چاپ اول مانده‌اند.

 

به همین دلیل آفریقا را فعلا رها کردم اما آفریقا مرا رها نمی‌‌کند یعنی باز هم ممکن است سراغ کتاب‌‌های دیگری بروم اگر عمری باشد و اگر هم نباشد فکر می‌کنم به ‌اندازه‌ای که در توانم بوده کار کرده‌ام.

 

رِئالیسم جادویی از آفریقا آمده

مهدی غبرایی با بیان این که رئالیسم جادویی از آفریقا به ادبیات امریکای لاتین راه یافته است افزود: با آثاری که از سه نویسنده آفریقایی ترجمه کردم دریافتم که رئالیسم جادویی مال آفریقا است از آفریقا با بردگانی که فروخته شده‌اند به کشور‌های امریکای لاتین، برزیل و جا‌های دیگر رفته است.

 

آن‌ها زندگی‌شان جادو است نه‌تنها رودخانه جاری است درخت روان است حرف می‌زند تبدیل می‌شود به آب ، با تمساح دوست می‌شوند یک جور انیمیسم یعنی جانداری انگاری در آثارشان مخصوص میا کوتو موج می‌زند.

 

وله سوینکا، نویسنده اهل نیجریه یکی از قدیمی‌ترین برندگان جایزه نوبل در سال ۱۹۸۶ از نیجریه جایزه گرفت اخیرا بعد از ۵۰ سال یک رمان نوشته و تمام این جریانات اخیر و بوکوحرام و غیره را آورده است.

 

نگوکی واتیونگو نویسنده کنیایی که یک کار کوچک از او ترجمه کرده‌ام به اسم «گریه نکن بچه جان »، یک اثر بسیار برجسته جانانه دارد، «جادوگر کلاغ»، نقد صریح دیکتاتوری است. اگر به من بگویید یک کتاب را قبل از این که عمرت به پایان برسد ترجمه کن همین است.

 

وی در مورد این بحث مطرح شده از سوی کیهان خانجانی که دیری نخواهد پایید که “ضربان ادبیات جهان در خاورمیانه بزند” برای این که همه چیز از نظر سوژگی مهیا است گفت : همین الان من دو سه کتاب از فلسطین دارم که یکی از آن‌ها خیلی جانانه است. ولی نگرانی من این است که کتاب را ترجمه کنم و از سوی مخاطبان استقبال نشود.

 

وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: در مصاحبه برای کتاب تاریخ شفاهی هم گفته‌ام کتاب‌‌‌هایی مثل بادبادک‌باز خالد حسینی یا پرنده خارزار با این که کتاب‌‌های محبوبی برای خواننده‌ها شده را ترجمه کرده‌ام، نه این که خودم علاقه نداشته باشم اما کتاب‌‌‌هایی هست که هم برای دل خودم و هم خواننده ترجمه می‌کنم مثل همه‌ی این کتاب‌‌های آفریقایی، زن در ریگ روان و دو رمانی که از همینگوی ترجمه کرده‌ام. دو تا را فقط برای دل خودم ترجمه کرده‌ام «موج‌ها» اثر ویرجینیا وولف و «دفتر‌های مالده بریگه» اثر ماریا ریلکه.

 

این مترجم به‌نام گیلانی با اشاره به ترجمه حدود ۱۴ عنوان کتاب از موراکامی افزود: آخرین کتاب موراکامی که در جهان سر و صدا کرد، (شهر و دیوار‌های دمدمی) را با حدود  ۴۸۰ صفحه ترجمه کرده‌ام.

 

وقتی دیدم کتاب‌‌های آفریقایی را با همه ارزش و اهمیت کسی نمی‌‌خرد دوباره به سمت ادبیات ژاپن برگشتم. به جز موراکامی چند نویسنده جوان از جا‌های دیگر را پیدا و کتاب‌‌هایشان را ترجمه کردم.

 

بعد از «باد ویرانگر» نوشته سلوا آلمادا، کار دومش را هم زیر چاپ دارم. همین الان هم چهار کتاب حدود۱۰۰ صفحه ای را ترجمه کرده‌ام که کی مجوز بدهند و کی چاپ شود من کار می‌کنم و رها می‌کنم.

 

غبرایی در مورد شیفتگی‌اش به آثار ویرجینیا وولف اظهار داشت: شاید زحمت کشیده باشم نسخه‌ای از نسیم شرربار وولف را برسانم به دست خواننده. نویسنده همیشه دو قدم از مترجم جلوتر است، بخصوص نویسنده‌ای چون وولف که قله‌ی ادبیات است و من همیشه می‌دوم به دنبال او.

 

کتاب «موج‌ها» از وولف شاید ۷۰ درصدش شبیه زندگی من است. اصلا شاید ادعای غریبی باشد فضای مه آلود زندگی‌اش گل و گیاه و پرنده وغیره شبیه فضای مه‌آلود لنگرود و چمخاله‌ی خود ماست .

 

یک مدتی با دوستان کوه می‌رفتیم با نگاه به طبیعت چشمم عادت کرد لای علف‌ها گل‌های ریز را پیدا کنم و با عشق نگاه کنم. نگاهم تربیت شد در نتیجه وقتی ویرجینیا وولف صحبت می‌کند انگار از زبان من دارد حرف می‌زند شاید این ادعا عجیب و غریب به‌نظر بیاید ولی خودستایی نباشد من سعی کردم نگاه وولف و لطایف و ظرایفش را دربیاورم و خود آن تمرینی شد برای ترجمه‌ی آثار سایر نویسندگان.

 

وی در مورد یکی از چالش‌های مهم ترجمه در ایران گفت: ظرف همین مدت حدود ۱۳۰۰ کتاب را بررسی کرده‌ام حداقل ۲۰۰ کتاب دلخواه من است اما وقتی با همه جهان قطع رابطه‌ایم پول خرید کتاب‌ها را به چه شکل باید بپردازم.

 

مهدی غبرایی شرایط پرداخت حق‌الزحمه کار ترجمه را بسیار نابسامان خو‌اند و گفت: الان در این سن دیگر نمی‌‌توانم سه ماه وقت برای ترجمه کتاب بگذارم و ناشر دو سال بعد پولش را به من بپردازد، آن هم یک مبلغ ناچیز. بعضی ناشران  اگر ۶ ماه تا یک سال بتوانند چاپ بکنند کار را به آن‌ها می‌سپارم وگرنه کار می‌کنم می‌گذارم روی طاقچه.

 

با همه‌ی این‌ها منت بر کسی نمی‌‌گذارم شیفته‌ی کارم هستم و اتاق خلوت من برایم مرکز دنیا است.

 

هوش مصنوعی به مثابه مترجم

اما سوالی که این روزها برای برخی پیش می‌آید تین است که آیا با ورود اوش مصنوعی آیا مترجمان از صحنه بیرون ر‌انده می‌شوند و هوش مصنوعی جای مترجم را گرفته است.

 

جواب این است که ترجمه‌ی ادبی فقط “انتقال متن” نیست، یک آفرینش تازه است. مترجم انتخاب می‌کند کجا وفادار بمااند، کجا کمی آزاد شود.

 

ادبیات فقط «معنی» نیست؛ لحن، موسیقی، ایهام، فرهنگ، زیرمتن، شوخی، کنایه، حافظه‌ی جمعی هم هست. این‌ها هنوز جای همان ذهن و خیال مترجم انسانی را خالی می‌گذارند.

 

هوش مصنوعی نمی‌‌تو‌اند مانند مترجمی با سلیقه‌ی ادبی از پس انتقال وزن، آهنگ جمله‌ها، ریتم نثر، بار واژه‌ها بر بیاید. جملات شاعرانه، بازی با واژه‌ها، ایهام، طنز‌های ظریف را اغلب صاف و تخت می‌کند.

 

هوش مصنوعی قادر نیست اشاره‌‌های ظریف به تاریخ، اسطوره، ضرب‌المثل‌ها، تجربه‌ی جمعی یک ملت را مثل کسی که در آن فرهنگ زندگی کرده انتقال دهد.

 

پس گرچه هوش مصنوعی می‌تو‌اند در ترجمه برخی متون ساده نقش دستیار را داشته باشد اما برای ترجمه‌ی متون ادبی از قبیل شعر، رمان، نمایش‌نامه و متن‌های فلسفی هنوز به وجود مترجمان قابل چون مهدی غبرایی و دیگران نیازمندیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.