دکتر فائق، پزشک روزنامهنگار رشت
سال ۹۳ افتخار آن را داشتم تا وکیل یکی از قدیمیترین پزشکان خوش نام و حاذق رشت باشم. پزشکی که رویکرد فرهنگی آن در چند دههی اخیر بر جایگاه انسانیاش افزوده بود.
بیشتر مواقع برای انجام مراتب حقوقی و هماهنگیهای لازم پیرامون پروندههایی که وکیلشان بودم، به دفترش میرفتم. میگویم دفتر، چرا که بیشتر شبیه دفتر نشریه بود. البته در یک اتاقش همچنان ابزار و ادوات طبابت موجود بود. یادم است یک روز که مراجعه کرده بودم، به شدت دچار سرماخوردگی بودم و احوال مناسبی نداشتم. مرا که دید گفت دفترچه ات را بده تا برایت دارو بنویسم. به اقای هوشنگ عباسی که سردبیر یکی از نشریات فرهنگی دکتر بود، گفتم مگر دکتر با این سن و سال طبابت هم میکنند، گفت به تازگی پروانهاش را تمدید کرده است. برایم عجیب بود این عشق و علاقهاش به کار…
آن روز من نشستم و دکتر با ظرافت خاصی معاینهام کرد و توصیههایی داشت. بعد مشغول صحبت با آقای هوشنگ عباسی پیرامون مسائل ادبی شدم، دکتر از پیش ما رفت و پس از مدتی بازگشت. دیدم چند عدد قرص برایم آورده، پرسیدم جناب دکتر کجا بودید، گفت:وکیل جان رفتم منزل و برایت چند قرص خارجی آوردم. اینها را بچهها از آن ور آب میآورند. رفتار مسئولانهاش برایم عجیب و خوشحال کننده بود. قرص را مصرف کردم و گویی معجزه رخ داده بود.
دکتر فائق مرد خانواده بود و مدام از همسرش با احترام تعریف میکرد. زمانی که همسرشان فوت کرد برای عرض تسلیت خدمتاش رسیدم با اندوه و اشک در شرح احوالش گفت:شبیه درختی هستم که تنهاش را از ریشهجدا کرده باشند. از روزهای سخت زندگی و نحوهی پذیرشش در دبیرستان البرز و شکل آشناییاش با همسرش گفت.
و آخرین بار که دیدمش گفت همین روزهاست که خبر رفتنم را بشنوی. گفتم خدا نکند، گفت من دیگر آرزویی ندارم که برایش تلاش کنم، جز مرگ.
دکتر فائق در کنار دکتر تائب دو پزشک دوست داشتنی و فرهنگی شهر رشت بودند که شهروندان باید نشانی از آنها را به عنوان الگو در شهر رشت ببینند. شاید نام خیابانی یا میدان یا تندیسی از آن ها بتواند سپاسگزاری ما و نسلهای آتی از شرافت و انسانیت باشد.