مشروطه گیلانی به دلایل مختلف مهجور مانده است. یکی از مهمترین دلایل آن نبود مرکزی برای نمایش اسناد و تصاویر مشروطه است. در اصفهان، تهران، تبریز و حتی بوشهر خانه مشروطه فعالی وجود دارد که مرجع پژوهشگران، علاقمندان و محلی برای نمایش بخشی از تاریخ شهر است.
اما در رشت علیرغم تصویب راهاندازی خانه مشروطه و گذشت بیشتر از ۶ سال از درخواست جمع کثیری از پژوهشگران و اساتید دانشگاه برای تسریع در راهاندازی آن، خانه مشروطه همچنان در پیچ و خم شورا، شهرداری و مرمتگر مانده است.
***
گیلان در عصر مشروطه از جمله ایالتهایی بود که در به ثمر نشستن جنبش مشروطه نقش مؤثری ایفا کرد. زمانیکه مردم تهران در دورهی استبداد صغیر و در استبداد و خفقان به سر میبردند، مردم گیلان با تحصن و اغتشاشات خود امور گیلان را به دست گرفتند.
مورخان و پژوهشگرانی که درباره انقلاب مشروطیت به تحقیق پرداخته و آثاری در این زمینه منتشر ساختهاند به تفصیل از نقش مؤثر مردم گیلان در انقلاب مشروطیت به تفصیل سخن راندهاند.» (حاج سیدجوادی، 1374، ج2: 122)
مهدی ملکزاده، فرزند ملکالمتکلمین در توصیف شرایط و لزوم ایجاد تغییرات و پذیرش مشروطیت در گیلان مینویسد: «… مردم گیلان مخصوصاً ساکنین رشت و بندر پهلوی که در آن زمان بندر انزلی خوانده میشد بیش از سایر نقاط کشور استعداد قبول رژیم نو و مشروطیت را داشتند.
گیلان به عللی متعدد سرزمینی بود که دروازههای فکریاش بر اندیشههای نو گشوده بود. رشت از دوره صفویه و به ویژه دوره قاجار به عنوان مرکز مبادله بازرگانی گیلان با روسیه تبدیل شد و از این راه با اروپا پیوند داشت. افرادی با ملیّتهای روسی، ارمنی، گرجی، تاجیکی، انگلیسی، یونانی، عثمانی، ایتالیایی و فرانسوی به آن شهر رفت و آمد داشتند یا در آنجا میزیستند
علت اساسی این استعداد بیشتر از این حقیقت است که گیلانیان کمتر از سایر مردم ایران گرفتار قیودات و خرافات بودند و مرض ریاکاری و سالوسی در آنها کمتر دیده میشد.
به علاوه از دیرزمانی به واسطهی نزدیکی و رابطهی تجارتی که با روسیه و قفقاز مخصوصا بادکوبه و تفلیس وجود داشت و مسافرتهایی که به آن نواحی داشتند و معاشرتی که با مردم آن دیار برقرار بود تا حدی از افکار نوین آگاهی پیدا کرده بودند…». (ملکزاده، ج5: 139)
مردم گیلان از ابتدای نهضت مشروطیت به پا خاستند و عرصه را بر دولتیان با شورشهای خود تنگ کردند. گزارشهای محرمانه ماموران انگلیسی نشاندهندهی اهمیت اقدامات مردم گیلان برای برپایی مشروطیت است. «… اهالی گیلان ابریشم و سایر مالالتجاره را مستمسک نموده هیجانی دارند و احتمال میداد بدین مستمسک شورشی برپا نمایند.
اهالی دهات مایل به دادن اجاره به صاحبان املاک نیستند. جمعی از ایشان در مسجد پناهنده شده و غرضشان از این تحصن آن است که آنچه بین ایشان با صاحبان املاک قرار داده شده نپردازند.
چون در باکو ملاحین خط انزلی و باکو دست از کار کشیده بودند تا مدتی حرکت کشتی به تعویق افتاد و پست را کشتیهای تجار که عملجاتش روسی و معروف به نیمتنه آبی هستند به ایران حرکت میدادند بدون اینکه مسافری را حمل و نقل نمایند. عاقبت قایقچیان انزلی نیز محض همراهی با ملاحین باکو تعطیل نمودند… .» (رابینو، 1368: 108)
«تجمع جمعی از مشروطهخواهان گیلانی در یکی از عمارتهای رشت در زمان قاجار»
رابینو کنسول انگلیس در رشت در یادداشت مورخه 9 [مارس] خود مینویسد: «..کلیهی کارهای رشت مغشوش است. تخم نوغانی ها پول خرید پیله نمیدهند و رعایا در مقابل تعدیات مالکین سری بیرون آوردهاند. یک رعیت مالک خود را زد. مالک در انجمن هم کتک خورده بیرون رفت.. » (همان: 5)
این افکار و اندیشهها، صرفا نشانهی تاثیرگذاری انقلاب مشروطه بر گیلانیان نبود، بلکه کم و بیش در اغلب شهرها و مناطق ایران تفکر عدالتخواهی و قانونطلبی ریشه دوانیده بود. بدون شک و تردید دو محصول مهم انقلاب مشروطه یعنی انجمنها و آزادی بیان در زمینهی روزنامهنگاری، نقش مهمی در توسعه و گسترش افکار آزادیخواهی در ایران و گیلان داشت.
با این حال این مساله در گیلان ریشهدارتر از سایر مناطق ایران بود، زیرا از نظر جغرافیایی گیلان در عصر قاجار دروازهی اروپا از طریق روسیه به شمار میرفت؛ لذا شهرهای رشت و انزلی به صورت مرکز اندیشههای تجددخواهی درآمد.
هرچند تبریز نیز به عنوان یکی از کانونهای ورود اندیشههای آزادیخواهان قفقازی به شمار میرفت، اما نزدیکی رشت به قفقاز و تهران موجب میشد تا سرزمین گیلان نقش مهمتری در انتقال اندیشههای انقلابی به ایران را بر عهده داشته باشد و این مساله موجب گشت تا بیداری فکری و سیاسی در گیلان بسترساز تحولات اجتماعی و اعتراضی علیه حکومت قاجار شد.
چند مدرسهی جدید و تعداد زیادی مکتبخانه در شهر دایر بود. قشر متوسط تحصیلکرده بخش زیادی از افراد جامعهی شهری را تشکیل میداد. بنابر چنین دلایلی بود که مامور سیاسی و با دانش روسیه، نیکیتین، رشت را پیشرفتهترین منطقهی ایران از نظر رشد افکار آزادیخواهی و نفوذ تمدن جدید بر میشمرد
نکراسوف، در توصیف رشت و مردم آن مطلبی ارائه میدهد که درحقیقت نشاندهندهی خلقیات مردم شهر رشت و تاثیر فکری و مدرنیتهی اروپا بر آنان است. وی مینویسد: «… رشت شهر عجیبی است و مردم عجیبی دارد. دیر واکنش نشان میدهند و اگر واکنش نشان دهند تا به هدف نرسند خاموش نمیشوند. در این شهر میتوانی تماشاگر نخستین رسیدههایی باشی که از اروپا به ایران آورده شدهاند. گاهی در خیابانهایش یادت میرود که در ایرانی… .» (پرتو، 1391: 21)
گیلان به عللی متعدد سرزمینی بود که دروازههای فکریاش بر اندیشههای نو گشوده بود. رشت از دوره صفویه و به ویژه دوره قاجار به عنوان مرکز مبادله بازرگانی گیلان با روسیه تبدیل شد و از این راه با اروپا پیوند داشت. افرادی با ملیّتهای روسی، ارمنی، گرجی، تاجیکی، انگلیسی، یونانی، عثمانی، ایتالیایی و فرانسوی به آن شهر رفت و آمد داشتند یا در آنجا میزیستند.
چند مدرسهی جدید و تعداد زیادی مکتبخانه در شهر دایر بود. قشر متوسط تحصیلکرده بخش زیادی از افراد جامعهی شهری را تشکیل میداد. بنابر چنین دلایلی بود که مامور سیاسی و با دانش روسیه، نیکیتین، رشت را پیشرفتهترین منطقهی ایران از نظر رشد افکار آزادیخواهی و نفوذ تمدن جدید بر میشمرد. (نیکیتین، 1356: 37)
همزمان با جنبشهای آزادیطلبی و مشروطهخواهی در گیلان انجمنها و کمیتههای متعددی با اهداف: مقابله با مالکین و حاکمین زورگو، اتحاد در برابر استبداد و در نهایت ادارهی امور جاری شهر و ولایت تشکیل گردید. این کمیتهها و انجمنها اگرچه گاهی با اهداف تجاری و اقتصادی شکل می گرفت، اما عمدتا با اهداف سیاسی پیگیری میشد.
تعداد کمیتهها و انجمنهای سیاسی با توجه به مرامنامهشان در گیلان بسیار زیاد و متنوع بود، این انجمنها عبارت بودند:
کمیتهی سرّی انقلاب، کیمتهی سرّی گیلان، فرقهی اجتماعیون عامیون ایران (فرقهی مجاهدین)،انجمن اتحادیهی حضرت ابوالفضل(ع) (انجمن عباسی)، جامع آدمیت، انجمن انصاف، انجمن اخوت، انجمن نصرت، انجمن صفائیه، انجمن خیریه، انجمن اتحادیه اسلامیه، انجمن روحانیون ایران (انجمن اتحادیه طلاب)، انجمن سنا، انجمن ملاکین، فرقهی داشناکسوتیون، فرقهی هنچاک، انجمن وفا، انجمن حقیقت، انجمن فاطمیه، انجمن اصناف، انجمن صفا، انجمن معاونت، انجمن اتحادیهی تجار، کمیته ستار، کمیته برق، فرقهی سوسیال دموکرات ایران، انجمن شرافت، انجمن حسن، انجمن صداقت، انجمن سیاریه، انجمن کبیر، انجمن صنعتگران،
انجمن گیلان، انجمن لاهیجان.
در این میان از کمیتهی ستار به عنوان یکی از تاثیرگذارترین انجمنهای جنبش مشروطهخواهی گیلان نام برده میشود. محمدعلی شاه، در سهشنبه دوم تیر 1287خ مجلس شورای ملی را به توپ بست و به این ترتیب علاوه بر این که تعداد زیادی از آزادیخواهان را به قتل رساند، فصل نوینی در تاریخ مشروطه گشود که در آن میان تنها یک جریان فکری میتوانست حضور داشته باشد.
«حضور مردم رشت در اجتماع مشروطهخواهان وآزادیخواهان گیلانی در تشیع جنازه یکی از بزرگان در بهمن ۱۲۸۷ خورشیدی زمان محمد علی شاه قاجار»
این درحالی بود که نهاد مشروطه با آن که بسیار نورس بود، اما ریشههایی عمیق در جامعهی ایرانی دوانیده و آفتابش گرمای زیادی بر جسم و جان تابانده بود و به این راحتی شاه نمیتوانست آن را ریشهکن سازد. زیرا با جمع شدن شاخههای تنومند جامعه به یکدیگر، این خارزار کمی بیش از یک سال دیگر از جامعهی ایران برکنده شد.
پس از کودتای محمدعلی شاه-که بدون شک بدون همیاری روسها نمیتوانست موفق به انجام این کار شود- آذربایجان نخستین شعلههای مقاومت را روشن کرد و در نتیجه مقاومتی که از سوی گروههای خردهپا و گمنام اجتماعی صورت گرفته بود، ارتش عینالدوله و محمدولی خان تنکابنی نتوانست آنها را درهم بشکند و به جای مردم تبریز این نیروهای دولتی بودند که درهم شکسته شدند و با ایجاد دو دستگی بین آنها، سرانجام محمدولیخان از راه زنجان و رشت و گیلان به تنکابن بازگشت. (کسروی، 1319: 30)
با آنکه شروع قیام گیلان به نسبت تبریز دامنهی کمتری داشت، اما پس از انتشار خبر به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه، مردم اعتراضهای خود را در سطح وسیعتری دنبال نمودند و اقدامات پیشگیرانهی ظهیرالدوله نیز سودی نبخشید و در نتیجهی زد و خوردهای قزاقها با مردم تعدادی کشته و زخمی شدند. با این حال، اوضاع گیلان تا عزل ظهیرالدوله از حکومت گیلان چندان بحرانی نبود، زیرا ظهیرالدوله فردی آرام و درویش مسلک بود و طبع وی چندان با محمدعلی شاه و اقدامات او سازگار نبود.
اقدام دیگری که موجب دلسردی ظهیرالدوله از محمدعلی شاه گشت، دستگیری فرزندش ظهیرالسلطان مشروطهخواه و ویرانی خانهاش و انجمن اخوت درویش بود. با این حال محمدعلی شاه برای جلوگیری از همدستی وی با شورشیان گیلانی وی را از حکومت گیلان عزل و به مازندران فرستاد تا با انتصاب سردار افخم به حکومت گیلان، مشروطهخواهان را سرکوب کند. (ظهیرالدوله، 1351: 380-365)
دوران حکمرانی آقابالاخان، سردار افخم در گیلان یکی از تاریکترین ادوار مشروطهخواهان گیلان است. وی به محض ورود به رشت با حمایت معنوی حاج ملامحمد خمامی روحانی محافظهکار رشت علاوه بر دستگیری مشروطهخواهان تندرو، تعداد زیادی از آزادیخواهان را در مرداد ماه 1287خ اعدام کرد. (فخرایی، 1362: 111-99) و با تداوم جوّ وحشت و مرگ توانست برای مدتی رشت را ساکت نماید. اما حکومت او شالودهی استواری نداشت.
انجمنهای مخالف حکومت در رشت و انزلی پنهانی فعالیت میکردند. نا آرامی روستاها ادامه داشت. تالشها نایبالحکومه را به فومنات راه نمیدادند و اجارهی زمین و مالیات خود را نمیپرداختند. سردار افخم با سردار امجد، بزرگ مالک و حاکم تالش، همراه شد و برای سرکوب روستاییان به کرگانرود اردو کشید ولی سربازان دولتی در برابر تالشها درهم شکستند و گریختند. (رابینو، 1368: 45)
این جریان زخمی بزرگ بر پیکر خرده مستبد گیلان بود. اعظامالوزراه که در آن زمان در رشت میزیست، هم از وضع حکومت خبر داشت و هم به آزادیخواهان نزدیک بود، چنین نوشته است: «… وضعیت رشت به کلی تغییر کرد، و چون محرم هم نزدیک بود، مخالفین مشغول تدارک انقلاب بر ضد دولت و ایالت شدند… .» (اعظام قدسی: 1349، ج1: 237)
کمیتهی ستار نقش مهمی در تحولات آیندهی رشت و سپس ایران داشت، زیرا اغلب اعضای آن از مشروطهخواهان دموکرات و رادیکال بودند
هنگامی که سردار افخم به کمک سردار امجد شتافت تا پس از آرام کردن رشت این منطقه را نیز مطیع خود کند، غافل از این موضع بود که عدم حضور وی در رشت موجب تکاپوی تازهی مشروطهخواهان رشت میگردد و این مساله بهای سنگینی برای وی در پی خواهد داشت.
این هیجان تازه با تکاپوهای مشروطهخواهان گیلان در قفقاز همراه گشت، زیرا در فاصلهی پس از کودتای محمدعلی شاه تا اعزام سردار افخم به گیلان برخی از مشروطهخواهان نظیر معزالسلطان، میرزا کریمخان رشتی و برادرانش که در قفقاز به سر میبردند بعدها به همراه عدهای دیگر از روشنفکران نظیر ناصرالاسلام فراهانی، میرزاحسین کسمایی، رحیم آقا شیشهبر، سید اشرفالدین حسینی و چند تن دیگر کمیتهی ستار را تشکیل دادند و این کمیته نقش مهمی در تحولات آیندهی رشت و سپس ایران داشت، زیرا اغلب اعضای آن از مشروطهخواهان دموکرات و رادیکال بودند.
آنها تصمیم داشتند تا با تصرف رشت به تهران حرکت نموده و محمدعلی شاه را سرنگون کنند. مشروطهخواهان گیلانی برای تحقق اهداف خود و استفاده از نیروی نظامی از مجاهدان قفقازی کمک گرفتند. مجاهدان قفقازی نیز که تحت تأثیر انقلاب فوریه 1905م روسیه بودند و از گذشته نیز روابط تنگاتنگی با گیلانیان داشتند، مشارکت فعالی در مبارزه علیه استبداد محمدعلی شاهی داشتند، زیرا سقوط وی را به منزلهی تضعیف حکومت روسیه که پشتیبانش بود میدانستند.
«سندی که پس از فتح طهران توسط مشروطهخواهان گیلانی و بختیاری به گیلان مخابره شد. از مجموعه حسن اکبری»
به جز گروه میرزا کریم خان ـ معزالسلطان، حداقل دو گروه دیگر آمادهی مبارزه بر ضد حکومت بودند: دستهی میرزا کوچکخان و شعبهی حزب داشناک در رشت. میرزا کوچک خان در آن زمان هنوز لباس روحانیت را کنار نگذاشته بود و طلبهی دینی آزادیخواهی بود که در دورهی مشروطه «انجمن طلاب» رشت را بنیان نهاده بود و در زمان تعطیلی مجلس گروهی مخفی را سازمان داده بود. (جنگلی، 1357: 55)
چند روز پیش از قیام رشت، کوچکخان و یارانش در شهبندری عثمانی بست نشستند و خواهان برقراری نظام مشروطه در کشور شدند. در عین حال تماس خود را با طراحان قیام نیز حفظ کردند. (نوایی، 1356: 33) عمل آنها جزیی از برنامهی قیام بود تا توجه ماموران حکومت را از نقشهی اصلی منحرف سازد.
ارمنیان رشت تا پیش از استبداد صغیر چندان درگیر مسائل سیاسی کشور نمی شدند. رابطه.ی داشناک با میرزا کریم خان و معزالسلطان دوستانه نبود. پسران حاج وکیل، داشناکها را مایهی آشوب منطقه میدانستند. (فخرایی، 1356: 119) یادداشتهای یپرم نیز گواه آن است که او، و مسلما هم فکرانش، جدال بین احزاب سوسیالیست روسیه را به گیلان کشانده بودند.
تحصن مشروطهخواهان در کنسولگری عثمانی با شکست سردار افخم از مبارزان تالش مصادف شد. درنتیجه، تقارن این دو واقعه موجب تضعیف روحی و روانی وی شد و قدرت تصمیمگیری او در برابر اعتراضکنندگان از دست رفت. حوادث ناگوار دیگری که در دی ماه این سال رخ داد بر ضعف سردار افخم افزود، زیرا در نیمههای دی ماه بختیاریها توانستند اصفهان را تصرف کنند و انتشار این اخبار موجب تقویت موقعیت مشروطهخواهان میشد.
اندکی پس از آن، فوت حاجی ملامحمد خمامی محافظهکار، به دلیل کهولت، موقعیت سردار افخم را متزلزلتر ساخت. با این حال، همهی این دشواریهای سیاسی و اجتماعی موجب شکست و حذف وی نگشت، بلکه کمیتهی ستار پس از هماهنگی نیروهایش از ترفند نیرنگ استفاده نموده و سردار افخم را در مهمانی باغ مدیریه به قتل رساند.
به دنبال قتل سردار افخم، رهبران کمیته پس از چیرگی بر رشت، سیاستی میانهرو در پیش گرفتند. نایبالحکومههایی که برگزیدند، زمیندار و از حاکمان گذشته بودند. آنان به اتفاق مجاهدان گیلانی و قفقازی پس از تصرف دارالحکومه، محمدولی خان تنکابنی را جهت هدایت انقلاب به رشت دعوت نمودند و درنتیجه محمدولی خان در بیست و یکم بهمن ماه ۱۲۸۷ خورشیدی وارد رشت گردید و به سرعت با تاسیس دو کمیسیون جنگ و اعانه، برنامهای دقیق جهت تصرف پایتخت تنظیم کرد. سپهدار اندکی پیش از آغاز قیام به دعوت کمیتهی ستار تنکابن را به عزم گیلان ترک گفت.
همزمان با حرکت سپهدار در 11 محرم تلگرافی از تهران به وی مخابره شد که او را یاغی معرفی میکرد و تمام درجات و مناصب و القاب او را لغو کرده بودند. (خلعتبری، 1328: 68) این کار کمیته به ظاهر شگفتانگیز بود. هرچند کمیته بافتی ناهمگون داشت، ولی به هر حال کانونی انقلابی بود.
تنوع گرایشهای سیاسی در رشت چشمگیر بود. محافظهکارهایی مانند سپهدار بدون اعتقاد به اصول آزادی، از روی مصلحتاندیشی در ردیف مخالفان خودکامگی قرار گرفته بودند. هدف میانهروهایی چون معزالسلطان و میرزا کریمخان محدود کردن قدرت حکومت بود
این کانون، با آگاهی از خاستگاه اجتماعی سپهدار و خوی استبدادی او و پیشینهی ضد انقلابی و گرایشش به روسیه، او را به ریاست برگزیده بود. دلایل متعددی برای این گزینش وجود داشت. گردانندگان کمیتهی ستار، که نفوذ اجتماعی و تجربهی حکومتی لازم را نداشتند، دست به دامن سپهدار شدند.
از سوی دیگر، مبارزان گیلانی از آن بیم داشتند که اگر سپهدار را به حال خود واگذارند او با نیروهای خود به رشت حمله کند. بنابراین، جلب همکاری سپهدار ترفندی برای خنثی کردن واکنش احتمالی او نیز بود. (همان: 171) جناح میانهرو در انتصاب سپهدار نقش داشت، زیرا از افزایش قدرت تندروها بیمناک بود.
این جناح دو اصل را در نظر میگرفت. یکی آنکه اعتماد حکومتگران، زمینداران و بازرگانان را به دست بیاورد؛ دیگر آنکه به روسیه اطمینان بدهد که منافعش در ایران محفوظ خواهد ماند. مقامهای روسی نیز سپهدار را ترغیب کرده بودند که حکومت رشت را بپذیرد. (یقیکیان، 1363: 433) باید در نظر داشت که میرزا کریمخان و معزالسلطان در حکم کارگزاران سردار منصور در گیلان بودند و خود این دولتمرد زمیندار، به سپهدار وابستگی داشت. (یزدانی، 1388: 171)
تنوع گرایشهای سیاسی در رشت چشمگیر بود. محافظهکارهایی مانند سپهدار بدون اعتقاد به اصول آزادی، از روی مصلحتاندیشی، در ردیف مخالفان خودکامگی قرار گرفته بودند. هدف میانهروهایی چون معزالسلطان و میرزا کریمخان محدود کردن قدرت حکومت بود. (پیشهوری، 1359: 22) در عین حال آنها سهمی از قدرت سیاسی برای خود میخواستند. ارمنیان در پی آن بودند که جایگاهی مناسب در جامعهی ایران بیابند.
«یک خانه اعیانی در رشت قدیم و جمعی از مشروطهخواهان گیلانی که در آن گرد هم آمدهاند.نیمه دوم دهه ۱۲۸۰ خورشیدی»
اندیشهی اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در میان داوطلبان سوسیال دموکرات، آنارشیستهای بیگانه و اجتماعیون ایرانی وجود داشت. تعداد داوطلبان قفقازی پس از قیام رشت افزایش یافت. هنوز یک ماه از پیروزی مشروطهخواهان نگذشته، کمابیش سیصد قفقازی به رشت آمده بودند. سرشناسترین آنها والیکو، ارژنیکیدزه و رسولزاده بودند. ( یزدانی، 1388: 172)
مجاهدان گیلانی از پنج اسفند ماه رشت را به قصد تصرف پایتخت ترک کردند، آنها نخست توانستند با همکاری مشروطهخواهان قزوینی، این شهر را در اردیبهشت 1288 خورشیدی تصرف کنند. هرچند محمدعلی شاه در نهان کوشید محمدولی خان تنکابنی را به سوی خود جلب نماید، اما این تدابیر فایدهای برایش دربرنداشت، زیرا محمدولی خان از پیروزی خود و نیروهایش مطمئن بود و امیدی برای حفظ محمدعلی شاه بر تخت قدرت نداشت درنتیجه در دوازدهم اردیبهشت 1288 به او گوشزد کرد که در برابر ارادهی مردم تسلیم شود و مشروطیت را به مردم بازگرداند. او تا وقتی که قزوین به دست گیلانیها نیفتاده بود، از سیاست خودکامهاش دست نمیشست.
اما او در وضعیتی ناپایدار به سر میبرد. تبریز از کف رفته بود؛ اصفهان و گیلان در دست نیروهایی بود که از لشکرکشی به پایتخت دم می زدند؛ مناطق مختلف کشور دچار آشوب بودند؛ دولتهای روسیه و انگلیس نیز بر وی فشار میآوردند که به اصول مشروطیت گردن بنهد. زیرا آنان محمدعلی شاه را در برابر موج مشروطهخواهی شکست خورده میدانستند و بهترین گزینه برایشان تشکیل حکومت مشروطه و برپایی مجلسی وابسته بود تا راه رسیدن به اهدافشان را از این طریق جستجو کنند. (نوایی، 1387: 190)
پس از آنکه اردوی گیلان قزوین را گشود، شاه از در سازش درآمد، لذا در اعلامیهای عنوان نمود که حاضر است مشروطیت را به مردم بازگرداند و دستور برگزاری انتخابات مجلس دوم را صادر خواهد کرد. (خلعتبری، 1328: 82)
مجاهدان پس از وقفهای کوتاه در قزوین که به جهت رفت وآمدهای سفرای روس و انگلیس و ترفندهای محمدعلی شاه در قبال محمدولی خان صورت گرفت، اما به نتیجهای نرسید – نخست به سمت کرج حرکت کردند. در همین زمان نیز بختیاریها قم را تصرف کرده و آمادهی حرکت به تهران بودند.
مردم پایتخت نیز با شنیدن خبر نزدیک شدن مجاهدان بازارها را تعطیل کرده و آمادهی ورود مجاهدان شدند. سرانجام مجاهدان گیلانی و اصفهانی با استفاده از تجربهی رهبران نظامی توانستند در روز ۲۲ تیر 1288 خورشیدی تهران را به طور کامل به تصرف خود درآورند و با این اقدام مهر باطل بر حیات نظام استبدادی زنند.
عکسهای گزارش، متعلق به «حسن اکبری نویسنده و محقق تاریخ معاصر گیلان»