نگاهی به فیلم پیر پسر؛

نمایش زوال و اخلاق فرو تباران

0 ۱۹

خیلی وقت بود کسی مرا به سینما دعوت نکرده بود آن‌ هم بجای نهار! پرونده‌ای دارم که شش ماه آزگار در حال رسیدگی است و هر بار که جلسه دادگاه تشکیل می‌شود، گویی باید دوباره از بای بسم‌الله شروع شود و جایی در همان ربع نخست الفبا، دادگاه خسته می‌شود و سر و ته جلسه را هم می‌آورد و روز از نو روزی از نو.

 

قرار نیست داستان پیش برود و ما محکومیم چون افسانه‌ی سیزیف درجا بزنیم. دو نفر از ذینفعان دعوی در اثنای رسیدگی عمرشان را به شما داده‌اند که از قضا یکی از آن زنده یادان، سوپر استار تئاتر و سینمای ایران بود. امیدوارم آنقدر زنده بمانم تا این پرونده به نتیجه برسد. این بار نیز همان داستان تکرار شد.

 

از دادگاه که درآمدیم ساعت کمی مانده به ۱۲ بود.”سپنتا و مینا”ی عزیزم زنگ زدند که بلیط سانس دوازده و چهل و پنج دقیقه را گرفته‌اند و چنین شد که به دیدن فیلم”پیر پسر” ساخته‌ی “اکتای براهنی” دعوت شدم.

 

در خاطر ندارم که فیلم سه ساعته در سینمای ایران دیده باشم. فیلمی اقتباسی از چند اثر سترگ ادبیات جهان. فیلمی که نقدهای صریح و بیرحمانه‌ی برخی منتقدان به قاعده‌ی عدو شود سبب خیر موجب بیشتر دیده شدن این اثر شده و باز خواهد شد.

 

کم نیستند کسانی که “پیر پسر” را نافیلم و فاجعه دیده‌اند و البته کسانی نیز در مقابل به ستایش اغراق‌آمیز اثر آستین بالا زده‌اند. نگارنده از آن‌جا که بهره‌ای از هنر سینما نبرده است، پیش از هر چیز در ذهن خود فیلم را به متن تبدیل کرده و مجددا به آن می‌نگرد .

 

از همان ابتدای فیلم، استفاده‌ی هدفمند خالق اثر از نظام اشیاء و معماری خود را نشان می‌دهد. لوکیشن اصلی خانه‌ایست قدیمی با اشیاء کهنه و لکه‌دار که قرار نیست درم خاطب حس نوستالژی و ارجاع به ارزش‌های از دست رفته ایجاد کند. بلکه برعکس می‌خواهد نگاهی ابزود، سیاه و بی‌ترحم به مناسبات ساکنان خانه و رنج بیهوده انسانی از گذشته تا اکنون و حتی آینده!! داشته باشد.

 

قرار است اسطوره‌ی “پدر” به چالش جدی کشیده شود. مناسبات پدرسالارانه که در مجاری غلط و غیر‌انسانی، هستی و جهان چند نسل را تباه کرده است. در عین حال براهنی به تاسی از “داستایوفسکی” می‌خواهد پیچیدگی‌های شخصیت‌های داستان را بعنوان پیش فرض و البته ضمنی، با نشانه‌های بصری و کلامی در برابر چشم تماشاگران قرار دهد.

 

“غلام باستانی”، پدرِ داستان با بازی درخشان و تحسین برانگیز “حسن پورشیرازی” خود محصول یک نظام فرهنگی و تربیتی آشفته و غیر انسانی است. آنقدر کثافت و جنایت و لئامت در زندگی او تلنبار شده که باورناپذیر می‌نمایاند.

 

غرقه در گرداب عفنی از بدکنشی و ناراستی که پیداکردن مصداق آن در دنیای واقعی دشوار و هم آزاردهنده است. جانور خطرناکی که بطور غیرمنطقی و بسی فراتر از غریزه‌ی حیوانی ددمنش است. پدری که با بخور و اسید الکل و مورفین زنده است و کلا اراده و هوشمندی‌اش در خدمت پایین تنه متمرکز شده است.

 

او که با دغلبازی، گذاشتن یک وجب ریش و تظاهر به ارزش‌های انقلابی توانسته خانه‌ی پدر زن مرحومش را تصاحب کند و زن دومش را نیز سر به نیست کرده، اکنون گرفتار دو پسر جوان است.

 

دو برادر از دو مادر و این پدر وحشتناک که هنوز با موی وریش بلند و ماشین شورلت رام قدیمی، ظاهر هنرمندانه و کولی‌وار بخود گرفته است. پسرانی که گویی مویی از پدر دژمخوی در بدن ندارند. پسر بزرگتر “علی” با بازی نابسنده و ضعیف “حامد بهداد”، درونگرا، متفکر، کتابخوان، خجالتی و با تاکید ِمستقیم فیلم “پسر خوب” داستان است.

 

و شگفت‌آور اینست که این پیر پسرمثبت‌اندیش، صبور و کمی تا اندکی فرزانه، برای جان بدر بردن از این خانه‌ی پلشتی کاری نکرده و تناقضات فراوانی در شخصیت‌پردازی علی وجود دارد. هر چقدر علی را به لحاظ اعتماد بنفس و جسارت فقیر بدانیم از آن مقدار عزت نفس برخوردار است که دست رد به پول بزند و نشان دهد که زیر سایه‌ی پدر قرار ندارد و در عین حال نه فقط در برابر هیولای پدر که در برابر همه، بسان نوجوان نابالغ و دست و پا چلفتی ظاهر می‌شود.

 

آیا او نماینده‌ی نسلی است که همیشه دیر جنبیده است؟ موقعیت را از دست داده و حتی لزجی لیزِ خونش او را در هیجانی‌ترین سکانس فیلم، جایی که تمام رمق‌اش را جمع می‌کند که به یاری برادر برخیزد، دوبار زمین می‌زند.

 

او سترون است. نمی‌تواند قهرمان باشد و برادر را از چنگال گرگ پدر برهاند. عاشق شدنش نیز اشتباهی و محکوم به ناکامی است. کتاب، ادبیات، داستایوفسکی هم بی‌فایده است!! آیا براهنی ناخواسته به دام تقدیر گرایی فیلم فارسی سقوط کرده است؟ “رضا” پسر دیگر، که او هم نابالغ و کودک مانده و هنوز در دنیای تاریک و غیر انسانی پدر دنبال راه نجات می‌گردد!

 

اگر سینما را به قول “مخملباف” ویترین جامعه بدانیم، آیا پیر پسر می‌تواند نماینده واقع نمای نسل جوان درمانده و نمایانده جامعه پدر سالار باشد؟ در چند روز اخیر گویی تعدادی از ایرانیان خارج از کشور در گردهمایی سیاسی شرکت کردند که ولیعهد سابق ایران نیز حضور داشت.

 

جوانی خامجوش، زیر پای پسرِ شاه سابق که امروز خوش دارد “پدر ” خوانده شود، به ستایش و تملق سجده کرد!! بی شک او نمی‌تواند نماینده نسل جوان جامعه ایرانی باشد همانطور که دو پسرِ فیلم براهنی نیز.

 

نسل جوان ایران با مشاهده و تحمل رنج‌های بسیار به این تجربه زیسته گرانسنگ و به حدی از خودآئینی رسیده است که زندگی از رهگذر کنش انسان است که ارزشمند می‌شود. نه چندان تاریک و نه انفجار نور. این نسل دارد تلاش می‌کند خود را از زندان نمور و تیروتار “پدر “برهاند.

 

زن در داستان “پیر پسر” حضوری غریب دارد. دو زن مرده “غلام”شرور که کمترین اطلاعات درباره آن‌ها داده می‌شود. زنانی که خود را در مقابل پول به “غلامِ “پیر چندش‌آور می‌فروشند و “رعنا متین” با بازی “لیلا حاتمی” و مادرش با بازی “فهیمه رحیم نیا” عزیز که از هنرمندان اصیل و جدی سینمای ایران است.

 

دو زن حاضر نیز اساسا نقش تعیین‌کننده‌ای در داستان ندارند و گویی براهنی برای جفت وجور کردن حمله تمام عیارش به “اسطوره پدر” ناگزیر باید از نماد و عنصر زنانه در حاشیه فالوس مردانه بهره می‌برد. و البته در این راستا از نشانه‌های روانکاوانه بخوبی بهره برده است.

 

چنانکه در ابتدای یادداشت گفتم استفاده از نظام اشیاء، چیدمان، و معماری، درها و دیوارها، پنجره‌های فرسوده، آینه‌های ملکوک، سمساری و شیره‌کش خانه با سلسله مراتب و آئین مسلط‌اش، جاسازهای غلام، بارِ مشروبات الکلی و شیشه‌های سرکشیده  در فیلم بسی برجسته است.

 

بیننده بوی گندِ پشت هم‌اندازی و سقوط اخلاق انسانی را استشمام می‌کند. به هم‌ریختگی، بی‌نظمی، کاغذ دیواری‌ها و کف کثیف خانه، بی‌توجهی به بهداشت محیط و روان و پیوند این دو، آتش زدن تشک کهنه و آمدن بی‌ثمر تشک نو به خانه، زیر زمین و پستو وگور مخفی مانده یادگار جنایت …. کاربرد اشیاء و….از وجوه گویای بصری فیلم بحساب می‌آیند.

 

اکتای براهنی قبلا فیلم مستندی با عنوان “خطاب به پروانه‌ها” درباره پدرش “رضا براهنی” شاعر، نویسنده، منتقد و فعال سیاسی در نگاه دیگران ساخته است. او در جاهایی گله کرده است که نسبت‌اش با رضا براهنی بزرگ، چندان هم به نفعش نبوده و شاید حتی در جاهایی بازدارنده بوده است.

 

اینک او بطور اگزجره به “اسطوره پدر” تاخته است و البته که این موضوع ربطی به جایگاه بلند رضا براهنی در زبان و ادبیات  فارسی ندارد. مساله دیگر موسیقی خوب و متناسب فیلم و استفاده از قطعه “کورتانیدزه” از “محسن نامجو” بسیار بجاست.

 

نامجو با بهره‌برداری هوشمندانه از شکست‌های پی در پی قهرمان کشتی ایرانی “حیدری” از “کورتانیدزه” کشتی‌گیر گرجی، (و سرانجام پیروزی‌اش) و وقایع تاریخی ایران قاجاری و رابطه با روسیه تزاری تا امروز، این اثر خلاقانه وآوانگارد را ساخته و به حرمان‌های جامعه ایرانی پرداخته است و اکتای نیز به درستی از آن استفاده کرده است.

 

بی‌ تردید تلاش هنرمند در خلق اثر فی نفسه در خور احترام است و البته در باب این فیلم مهم و موج‌آفرین بسیارِ دیگر می‌توان آموخت و گفت و شنفت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.