خبرهای بدی برای اقتصاد کشاورزی ایران به گوش میرسد و هر روز یک کشور بار محصول خام کشاورزی صادراتی را به مبدا ایران بازمیگرداند. کیوی، فلفل دلمه ای، انگور این روزها بر سر زبان ها افتاده اند و کسی نمیداند دقیقا چه اتفاقی میافتد که ما به اینجا رسیده ایم.
انبوهی از آب برای تولید همین محصولات مصرف شده اند تا با خام فروشی ارزآوری داشته باشیم ولی این سیاست سودجویانه شکست خورده به جای سود زیان به بار می آورد. حال مردم پس از این همه بار مرجوعی غذایی از روسیه، هند، امارات و قطر میپرسند که فرآیند تولید غذای گیاهی در ایران چه فرآیندی را طی میکند و ما چه غذایی میخوریم؟
در بازار داخلی کشاورز، کارگر، حمل ونقل و صادرکننده و دولت ۵ ضلع این شکل هندسی ناهمطراز هستند که هر کدام برای خود یک قاعده دلخواه تعریف کرده اند. در بازار خارجی هم کشورهای رقیب و استانداردهای وارداتی محصول از سوی کشورهای وارد کننده قرار دارد. مجموع مواردی که باید نامش را گذاشت ۲+۵.
نمونه هم محصول کیوی است که بنا به ارزشی که در بازار منطقه فراهم کرده توانسته فرصتی برای خود دست و پا کند اما دیگر اوضاع مثل گذشته نیست و محصول ایرانی در دنیای اقتصاد به عنوان برندی نامطمئن در حال معرفی به مصرف کنندگان است. چیزی پر از باقیمانده سم و کود و زیان آور برای مصرف خوراکی.
در روزهای اخیر، با دو جریان بازار دو سویه به گفتگو نشستم که هر کدام به دنبال راهی برای این مشکل هستند. نگاه کشاورزان بدون زیرساخت فرآوری در مقابل سردخانه دار خریدار و البته صادرکننده محصول.
اختلاف قیمت ارز با پول ملی در حال سقوط، صادرات همه چیز را توجیه میکند. همه تلاش میکنند هر چیزی را که مشتری داشته باشد بفروشند. همین اصلی ترین مشکل پیش روی اقتصاد ایران است. بخش کشاورزی و کالای ارزان ایرانی هم از این قاعده مستثنی نیست.
حال برای تولید مقدار مورد نیاز بازار هدف به سرمایه، نیروی کار، زمین و نهاده تولید هم نیاز داریم که سطح زیر کشت محصولمان پاسخگوی تناژ صرف مقابل نیست.
راهکار عاقلانه توسعه سطح زیر کشت با استفاد از روشهای علمی کشاورزی و فرآیند کشاورزی صنعتی برای تولید است. تولید محصولی با شناسنامه که همه چیزش از قبیل خاک مرغوب، کود و سم آن با آگاهی پیش میرود و به مشتری نهایی میاندیشد که میتواند پشتوانه بازارش باشد. این فرآیند با تکیه بر کشاورز به دست میآید و کشاورز مسوول سلامت یا آلودگی محصول است. این نگاه ویژه جوامع توسعه یافته است و هر چیزی را به خورد مردمشان نمیدهند.
اما آن سوی ماجرای تولید بدون سرمایه، نهاده تولید و تحقیقات در مقابل بازار تشنه محصول است و اصطلاحا نگاهی سودجویانه. همین نوع نگاه وقتی نمیتواند با ضوابط درست پیش برود و برای تولید محصول سرمایه گذاری نمیکند به سمتی میرود که ما ایستاده ایم.
ابتدا کشاورز را کنار میگذارند. استفاده بی ضابطه از سم به جای مقابله بیولوژیک برای جلوگیری از تلفات محصول به دلیل حضور آفت، استفاده از کود و هرمون به جای خاک مرغوب و غذای لازم برای گیاه.
سازمان متولی تولید کشاورزی در ایران میداند که چه اتفاق میافتد ولی توصیهای عمل کرده و بهتر است بگوییم که قانونگذار دست و پایش را بسته است.
وقتی به این جریان سودجویی تاجران تازه به دوران رسیده را هم اضافه کنیم به ماجرای ورود بی ضابطه سم و کود و هرمون میرسیم که تناژ بالای محصول را با همین روشها تولید میکنند.
حالا بار دیگر تاجران تازه به دوران رسیده برای خرید وارد بازار میشوند و بحث خرید ارزان به واسطه دلالهای وابسته پیش میآید. نبرد دائمی و بیسرانجام میان کشاورز و تاجران سودجو به جای دپارتمان های صادراتی.
وقت صادرات هم که میرسد و از همان راهی که این کود و سم و هرمون وارد ایران شده باید محصول نهایی صادر شود و به دست مصرف کننده هم برسد. شکافی بزرگ در نظارت بر محصول در گمرک کشور و قرنطینه گیاهی که همکارانش در کلینیکهای تشخیصی بخش خصوصی با امضا فروشی مهر تایید برهر محصولی میزنند. نمونه هم آستارای ایران است که پس از اخطارهای مکرر فدراسیون روسیه، درب ۸ واحد کلینیک همکار قرنطینه را تخته کرده اند.
وقتی از زیان فساد اداری سخن میگوییم بخشی از هزینه زرنگ بازیها را باید تمام اقتصاد بپردازد که خاک، آب، کود، سم، هزینه بسته بندی و حمل و نقل و صد البته وقت و نیروی انسانی خود را هزینه کرده و هیچ به دست میآورد.
پیوند همه این عوامل تنها در یک چیز میتواند خلاصه شود و آن دولتی است که چشم به روی همه چیز بسته و به اعداد و ارقامش دل خوش میکند.
به هر سمتی که بپردازید از بیتفاوتی دولت بیشتر گلایهمند است تا سودجویان. چه کشاورز باشد و چه تاجر و سردخانه دار کیوی یک چیز میگویند. اگرچه در جزییات اختلافاتی دارند ولی کلیت ماجرایشان یکی بیشتر نیست. دولت نقش خود را کنار گذاشته و بیشتر توصیهگر شده است. ساختار صنفی قدرتمندی هم به واسطه همین مکانیزم حاکمیتی نداریم که بتواند رابطه میان تولید و بازار را تنظیم کند.
این موضوع هم از چپ و راست گذشته به یک کلیت مطلق حاکم مبدل شده است. شمال و جنوب کشور هم ندارد و وقتی بار صادراتی را برمیگردانند یعنی سودجویان جای دولت را میگیرند و چه بسا به جای نهاد دولت هم امر و نهی میکنند. هم خود را نماینده مردم تولید کننده نشان میدهند و هم نماینده تاجر و صادرکننده.
حال تصور کنید بخاطر سودجویان صادرات متوقف شود و همه نیروهای موثر بخش کشاورزی ناگهان شغلشان را از دست بدهند. چه اتفاق میتواند آنها را در وانفسای شتابان افزایش قیمتها راضی کند؟ آیا کسی هست که از یک بحران اقتصادی ناشی از صادرات نابود شده به بحران اجتماعی، سیاسی و امنیتی پس از آن بیاندیشد؟ بحرانی که تاجر ورشکست شده، راننده بیکار است، کشاورز زمین را رها کرده و کارگر سماق میمکد را چه کسی تصور میکند؟ آیا جامعه امروزی ایران در زیر بار تحریم توانایی تاب آوری چنین شرایطی را دارد؟ نگاهی به زندگی کشاورزان گویای این واقعیت است که چرا صادرات برای مردم ارزشمند شده و گاه ضربان مرگ و زندگیست.