سرمایه اجتماعی نوعی از سرمایه است که افراد در غالب گروهها و اجتماع از طریق ارتباطات و پیوند با یکدیگر ایجاد میکنند. چیزی که به عنوان “علاج همه مشکلات” در جامعه مدرن تلقی میشود. سرمایه اجتماعی چیزی است که از پیوند انسانها و تشکیل شبکههایی از روابط انسانی به وجود می آید و چه بسا هویت یک اجتماع را شکل میدهد.
در ذهن من، جوهره وجودی یک جامعه است؛ چیزی که با قدمت یک شبکه انسانی، قویتر میشود چون در پس تاریخ یک اجتماع رشد میکند و جان میگیرد و بزرگتر میشود.
روزی که با دوستان دغدغهمندم به روستای لاسک رفتم، آنچه بیش از پیش مرا به خود جلب کرد قدمت و تاریخ انسانیای بود که در دل این روستا و در گوشه گوشهاش میشد دید، از گورستانهایی که به حدود صد سال پیش اشاره داشتند تا مغازههای روستا که در یک نقطه جمع بودند و هرکدامشان داستانی در دل خود داشتند، داستانی که از زبان صاحبان آنها که تشنه حرف زدن و تعریف کردن و شنیده شدن بودند بس شنیدنی بود.
گاهی دلم برای معصومیت این مردم میسوزد. مردمی که حق آگاهی کمترین حقوقشان است. آنها محتاج هستند که بدانند و از روی دانستن حقایق، تصمیمگیری کنند؛ مردمی که به دلیل بیاهمیت خواندنشان گویی حتی به فعل بودنشان در زمین نیز بیتفاوت شدهاند و چقدر پر زور است قدرت “بیتفاوتی” در ضایع کردن حقوق ملتی و در تیشه به ریشه زدن یک فرهنگی که تاروپودش را طی صدها سال و ذره ذره بافتهاند و خود موزه و میراث انسانی یک سرزمین خواهد بود.
بسی دردناک است اگر بدانی که چنین سرمایه اجتماعی و فرهنگیای قرار است با تصمیمات بالادستیای که مشخص نیست بر چه اصول و بر پایه چه شفافیتی ارزیابی شده است به راحتی به زیر آب میرود و در دل زمین برای همیشه نابودشدنیای اثری از آن باقی نخواهد ماند. آیا قرار است سرزمینِ نابودکننده ذخایر باشیم؟ و دستمایه تمسخر آیندگان؟
با خود فکر میکنم اگر زبان، زبان پول است و قصه قصه پر کردن جیبها؛ پس کجا هستند ارزیابان اقتصادی که برای دفاع از هویت انسانی شکل گرفته در پس صدها سال، با علمشان این گنجینههای بیبدیل را به رقم و پول تبدیل کنند و از بقای آن با زبانی مشترک دفاع کنند؟
بی شک از معادلات ریاضی عوامل پروژه هیچ سردر نمیآورم که چگونه پایداری و بقا به نفع آیندگان را تحلیل کردهاند. آیا اصلا در نوشتن و تصویب طرح سد لاسک به المانهای توسعه پایدار نگاهی داشتهاند که ایمان دارم این توجه و اهمیت صورت نگرفته است.
در روزگاری که توجه به سرمایه اجتماعی و تلاش برای ارتقاء و رشد آن از اهداف رسیدن به توسعه پایدار و مانا است ما با ساختن سد لاسک سرمایه اجتماعی شکل گرفته توسط بیش از هزاران نفر را در سه روستای لاسک، کلوان و ویسرود با پراکنده کردن آنها به روستاها و شهرهای اطراف از هم میتنیم و رشتههای بافتهشدهی انسانی را که میتواند جوهره درس و آگاهی و سازندگی باشد و از آنها بهرهمند شویم را پنبه میکنیم.
به عنوان یک فعال اجتماعی و یک ارزیاب مخالف ساخت سد لاسک هستم و اعتقادم بر این است که ما نیاز داریم در پروژه هایمان ارزشهای انسانی منطقه و سلامت جسم، روح و روان و رفاه اجتماعی آنها را نیز مورد ارزیابی قرار دهیم و سرمایه اجتماعی و فرهنگی جامعه را هماهنگ با اقتصاد و منافع مالی که مدنظرمان است تحلیل و ارزش گذاری کنیم. اعتقاد دارم قبل از تعریف یک پروژه در ذهنمان آنچه بایسته است گفتگو با مردم به عنوان صاحبان حوضه آبخیز و شنیدن از زبان مردم محلی منطقه است و این احترام به ارزشهای انسانی است.
خانم مهندس بسیار ساده حق مطلب را بیان کردید ، بقول معروف جانا سخن از دل ما می گویی ….سپاس
سلام – مطلب جالبی وزیباوپرمغزبا نگارشی زیبا بود استفاده کردم