روایت افول فرهنگ کتاب در سایه‌ی سوداگری؛

پدیده‌ای به نام کتاب‌سازی

0 ۱۳

از نخستین سنگ‌نوشته‌ها و لوح‌ها، تا نسخه‌های خطی و چاپی، «کتاب» در تمدن بشری نه فقط ابزار انتقال اطلاعات، بلکه ظرف اندیشه، زبان، تفکر و ذخیره‌گاه حافظه‌ی تاریخی انسان بوده است. در ایران، سنت تألیف و نگارش، سابقه‌ای دیرینه دارد؛ از گذشته، تألیف، کار اندیشه‌ورزان و حاصل سال‌ها تحقیق، آزمون، نگارش و بازنگری بوده است. کتاب، خانه‌ی محتوا بود؛ تجلی جست‌وجوی حقیقت.

 

در گذشته، تألیف کتاب نه تنها یک فعالیت علمی، که یک رویداد فرهنگی و اجتماعی به شمار می‌رفت. نویسنده، ماه‌ها و گاه سال‌ها در جست‌وجوی حقیقت، گردآوری داده‌ها، گفت‌وگو با اهل فن، می‌کوشید، تا اثری بیافریند که هم پاسخی به نیاز زمانه باشد و هم در گذر نسل‌ها، ارزش خود را حفظ کند.

 

نسخه‌های خطی که امروز در کتابخانه‌ها و موزه‌ها نگهداری می‌شوند، حاصل رنج و وسواس فکری مؤلفانی است که به اصالت اندیشه وفادار بودند. آنان کتاب را «خانه‌ای برای معنا» می‌دانستند، نه «ابزاری برای دیده شدن». به همین دلیل، بسیاری از آثار ماندگار در تاریخ فرهنگ ما، از متون فلسفی و تاریخی گرفته تا آثار ادبی و علمی ـ همچنان پس از قرن‌ها زنده‌اند و خوانده می‌شوند.

 

اما امروزه، خصوصا در دو دهه‌ی اخیر، در بسیاری از حوزه‌های نشر ایران، ما با پدیده‌ای به‌نام «کتاب‌سازی» روبه‌روییم. کتاب‌هایی بی‌جان، بی‌ریشه و اغلب بی‌محتوا که نه از دل تجربه و دانش برآمده‌اند و نه بر بستر یک مسئله‌ی فکری شکل گرفته‌اند. ترکیبی سطحی از اطلاعات پراکنده، گردآوری‌شده از منابع دیگر، گاه حتی بدون ارجاع و ویراست، فقط برای پر کردن ویترین نمایشگاه، تکمیل پرونده‌ی ارتقا یا رزومه‌ی شغلی منتشر می‌شوند. در این میان، نه ناشر دغدغه‌مند است و نه مؤلف، و نه مخاطب جدی‌ای برای آن‌ها وجود دارد.

 

تألیف، نیازمند زیست فکری است؛ نیازمند آن است که نویسنده، با مسئله‌ای درگیر باشد، در میدان واقعیت تجربه‌اش کرده باشد و با زبان خودش آن را بفهمد، تحلیل کند و بنویسد. کتاب در سنت تألیف، حاصل تأمل است، نه تولید انبوه. اما در روند کتاب‌سازی، «نویسنده» گاه حتی کتاب را ندیده، بلکه سفارش آن را داده، دیگران نوشته‌اند، صفحه‌آرا و ویراستار آن را بسته‌اند و در نهایت، به نام فردی منتشر شده که شاید یک بار هم متن را نخوانده باشد.

 

بیشتر این آثار نه دردی از جامعه دوا می‌کنند، نه فهمی می‌افزایند و نه مخاطبی جدی دارند. آن‌چه مهم است، «تعداد» است؛ تعداد کتاب‌ها، تعداد صفحات، تعداد دفعات چاپ. در این سوداگری فرهنگی، کتاب از اثر به کالا، و از کالا به ابزارِ پرستیژ بدل شده است.

 

این پدیده، آسیب‌های عمیقی بر پیکره‌ی نظام فرهنگی وارد می‌کند: بی‌اعتمادی مخاطبان به نشر، آشفتگی فضای علمی، خالی شدن معنا از متن و فروپاشی رابطه‌ی اصیل نویسنده- خواننده. در چنین شرایطی، اندیشه‌ورزی و تحقیقِ اصیل، منزوی می‌شود؛ تألیف، فرایندی «هزینه‌بر» و غیرضروری تلقی می‌شود و ناشران دغدغه‌مند، به حاشیه رانده می‌شوند.

 

ما در یک بحران بی‌صدا به سر می‌بریم؛ بحران «نمایش دانش، بدون دانش». کتاب‌سازی، ویترین روشنفکری بدون اندیشه است. این، نه تنها یک مشکل فرهنگی، بلکه تهدیدی برای زیرساخت‌های علمی و آموزشی کشور است. جامعه‌ای که کتاب برایش فقط مدرک و ویترین باشد، نه میراث فکری پایداری تولید خواهد کرد، و نه آینده‌ی علمی امنی خواهد داشت.

 

بازگشت به سنت تألیف، نه به‌معنای بازگشت به گذشته، که به معنای بازسازی رابطه‌ی معنادار انسان با دانایی است. باید میان نوشتن و ساختن، فرق گذاشت؛ میان کسی که می‌نویسد تا بفهمد، و کسی که کتاب می‌سازد تا دیده شود.

 

در جهانی که هر روز بر حجم اطلاعات افزوده می‌شود، وظیفه‌ی فرهنگ‌ورزان، کاستن از هیاهوی بی‌محتوا و دفاع از اصالت نوشتن است. تألیف، مقاومت در برابر سطحی‌نگری است و این مقاومت، بیش از همیشه ضروری است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.