در لابهلای سطرهای یک گزارش رسمی، واقعیتی هولناک خودنمایی میکند: حدود ۳۰ درصد از دختران دبیرستانی در ایران به مدرسه نمیروند. این آمار را شهلا کاظمیپور، جمعیتشناس، منتشر کرده و شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان نیز با اشاره به آن، هشدار داده است که ما با یک بحران بیصدا، اما عمیق در حوزهی آموزش روبهرو هستیم؛ بحرانی که نهتنها آیندهی یک نسل را میبلعد، بلکه ریشههای توسعهی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور را نابود میکند.
با توجه به آمار ۱۰.۵ میلیونی نوجوانان کشور، باید به ضرورت پوشش تحصیلی همگانی و اجباری ۱۵ تا ۱۸ سالهها تا آخر مقطع دبیرستان تأکید داشت. ۷۰ درصد نوجوانان دختر و پسر ۱۵ تا ۱۸ ساله محصلاند و طبق آمار، ۳۰ درصد این جمعیت «رها» هستند.
یکی از دلایل اصلی بازماندن دختران از تحصیل، ازدواج در سنین پایین است. بر اساس آمار رسمی، سالانه نزدیک به ۲۰۰ هزار دختر نوجوان (بین ۱۵ تا ۱۹ سال) ازدواج میکنند. برای بسیاری از خانوادههای فقیر، ازدواج دختر در سنین پایین بهنوعی راه فرار از بار اقتصادی تلقی میشود. در این نگاه، آموزش یک «هزینه» است نه «حق» و مدرسه، فضایی اضافه، در مسیر زیستی زنانه که قرار است به خانهداری و مادرانگی ختم شود.
اما پشت این تصمیم، نه فقط فرهنگ سنتی یا باور دینی، بلکه محرومیت اقتصادی و بیافقی اجتماعی نهفته است. کودکهمسری نهفقط دختران را از حق آموزش محروم میکند، بلکه بازتولید چرخهی فقر، خشونت خانگی و انزوای زنان در جامعه را نهادینه میکند.
تحقیقات نشان دادهاند که نوجوانانی که در سنین پایین به ایفای نقش و رفتار بزرگسالان پرداختند، متحمل خسارت زیادی در عملکرد در زندگی بزرگسالی شدهاند. هر قدر نوجوانان بتوانند تجارب آموزشی را در خلال دورهی نوجوانی کسب نمایند بهتر میتوانند آمادهی رویارویی با چالشهای زندگی در دورهی بزرگسالی باشند. ترک تحصیل زودهنگام یک حادثه است که نوجوان را زودتر از موعد درگیر نقشهای بزرگسالان میکند. روانشناسان و متخصصان آموزشی بر این باورند که نوجوان باید تا آنجا که میتواند در سنین بین ۱۴ تا ۱۸ سال یعنی سنین رشد، وقت و انرژی خود را در محیط آموزشی بگذراند.
باز ماندن از تحصیل زود هنگام دانشآموزان به ویژه دختران دانشآموز میتواند اثرات و تبعات منفی در بعد فردی و اجتماعی داشته باشد. با توجه به اکثریت جمعیت دختران دانشآمـوز از مجموع دانشآموزان کشور، بررسی ترک تحصیل زود هنگام آنها، با در نظرگـرفتن سرمایه گذاریهای دولت و خانوادهها در این زمینه، لازم و ضروری به نظر میرسد. هرقدر دختران بتوانند سالهای بیشتری را در نظام آموزشی طی کنند به همان نسبت در رویارویی با مشکلات زندگی در بزرگسالی آمادهتر میشـوند، همچنین استفادهی بهینهی دختران از فرصتهای آموزشی میتواند در افزایش تولید و درآمـد ملی اثرات مثبت به دنبال داشته باشد.
اگرچه دختران، سهم عمدهای از ترک تحصیل را به دوش میکشند، اما پسران نیز از این قافله بازمیمانند. در بسیاری از خانوادههای کمدرآمد، پسران نوجوان برای کمک به تأمین معاش، از تحصیل انصراف داده و وارد بازار کار میشوند. این تصمیم اجباری، آنها را به سمت مشاغل بیثبات، کارگری فصلی و دستفروشی میبرد؛ مسیری که نه مهارت حرفهای ایجاد میکند و نه امکان بازگشت به مدرسه را فراهم میآورد. ترک تحصیل پسران، تهدیدی برای سرمایهی انسانی آیندهی کشور است.
کارشناسان آموزش، ترک تحصیل را تنها معلول فقر خانوادگی نمیدانند. در تحلیلهای عمیقتر، عواملی چون: خصوصیسازی آموزش، کمبود مدارس در مناطق روستایی و مرز و بیتوجهی به نقش معلم بهعنوان عنصر کلیدی کیفیت آموزشی نیز مطرح میشوند.
خصوصیسازی گستردهی آموزش در سالهای اخیر، شکاف طبقاتی در دسترسی به تحصیل را عمیقتر کرده است. خانوادههایی که از عهدهی هزینههای مدارس غیردولتی برنمیآیند، فرزندان خود را یا از مدرسه بیرون میکشند یا به مدارسی میفرستند که از امکانات حداقلی هم محروماند.
سیاستگذاران، اغلب تحریم، کرونا و مهاجرت نخبگان را دلایل اصلی افت آموزشی عنوان میکنند، اما واقعیت این است که بیتوجهی ساختاری به آموزش، از تخصیص بودجه گرفته تا سیاستگذاری بلندمدت، مسوولیت مستقیم این بحران را متوجه حکومت میسازد.
ترک تحصیل تنها یک پدیدهی آموزشی نیست، بلکه آغازگر بحرانهایی زنجیروار در سطح جامعه، خانواده و فرهنگ است. دختری که از مدرسه بازمیماند، احتمال بیشتری برای قربانی شدن در برابر خشونت خانگی، طلاق زودهنگام و انزوای اجتماعی دارد. پسرانی که تحصیل را رها میکنند، با احتمال بالاتری درگیر بزهکاری، بیکاری و اعتیاد میشوند.
در سطح خانواده، تحصیلنکردن والدین آینده، تاثیر مستقیم بر کیفیت تربیت فرزندان خواهد داشت. خانوادهای که آموزش را تجربه نکرده، کمتر قادر است کودکی آگاه، با حقوق شهروندی روشن و آرزوهای واقعی پرورش دهد. در سطح جامعه، فقدان آموزش عمومی، ظرفیت گفتوگو، مشارکت مدنی، خلاقیت جمعی و تحمل تفاوتها را کاهش میدهد. به عبارت دیگر، ترک تحصیل امروز، تهدیدی برای انسجام اجتماعی فرد است.
بودجهی ناکافی، نادیده گرفتن خواستههای معلمان، تأخیر در اجرای عدالت آموزشی و بیتوجهی به نوآوری در محتوا، همگی نشانههایی از نادیدهگرفتن آموزش بهعنوان زیربنای توسعه هستند.
از مهمترین عوامل بازماندگی از تحصیل در دختران به این موارد میتوان اشاره کرد: نبود مدرسه در نزدیکی محل زندگی، نبود وسایل رفت وآمد، مشکلات مذهبی، مسائل و مشکلات قبیلهای و نژادی، مشکلات اقتصادی، نیاز به نیروی کار دختران در منزل، عرف دور شدن دختران از منزل، ضروری ندانستن امر سواد و ادامه تحصیل برای دختران از طرف خانواده، ترس از عوارض و ناهنجاریهای ناشی از ادامه تحصیل دختران و همچنین ازدواج زودهنگام آنان.
ترک تحصیل، کودکهمسری و بیعدالتی آموزشی، هشدارهایی خاموشاند که اگر امروز شنیده نشوند، فردا با صدایی بلندتر و دردناکتر خود را نشان خواهند داد. هر دانشآموز بازمانده از تحصیل، یعنی آیندهای نامعلوم و بی فروغ.