شبکه معابر در شهر، باتوجه به سلسله مراتب عملکردی هرکدام از آنها، از کوچه گرفته تا خیابان، گذرها، بزرگراهها، شاهراهها و راههای برونشهری را میتوان از مهمترین و زیربناییترین عناصر ساختاری بر کالبد شهر دانست. بهطوریکه سایر عناصر و کارکردها از آن تبعیت کرده، در جوار آن شکل میگیرند.
این شریانهای حیاتی در شهر بهمثابه رگهای انتقالدهنده خون بهتمامی اندامهای بدن هستند که بدان روح زندگی و شادابی میدهند. هرگونه گرفتگی و اختلال در روند این جریان فعال میتواند سلامت و توانایی کالبد را به مخاطرهانداخته، باعث هرج و مرج و انسداد ارتباطات و مراودات درونشهری شود.
در این یادداشت کوتاه قصد تعاریف و بیان اهمیت خیابان و شبکههای ارتباطی نیست؛ بلکه قصد اشارهای کوتاه به وضعیت اسفبار شبکه تردد در کلانشهر رشت است. بیهیچ پردهپوشی و تعارف باید اذعان کرد که کالبد و ساختار فضایی شهر رشت باتوجهبه نقش مهم و بارز آن بهعنوان مرکز استان و حتی بزرگترین شهر شمال کشور از جمله ضعیفترین و فقیرترین در میان شهرهای همطراز خود و حتی پایینتر از آن قرار دارد.
این شهر از فقدان یک نظم فضایی و از تنوع شبکههای ارتباطی رنج میبرد. این وضعیت را میتوان بهوضوح در رشد بیرویه و کوتاهی در برآورد نیازهای آن مشاهده کرد. بهطوریکه هر سال بیش از بیش در گرداب مشکلات و معضلات دستوپاگیر خود گرفتار میآید.
رشت میتوانست در دهههای ۶۰ و ۷۰ باتوجه به قابلیت بالقوه خود در یک دگردیسی منطقی و اصولی و بازآفرینی فضاهای کهنه به نو به سمت یک توسعه مدون و پایدار و منسجم قدم بردارد که متأسفانه این دوره مناسب با ندانمکاری و کوتهبینی مسؤولان وقت از دست رفت و به نحوی غیرقابلجبران فرصتسوزی شد.
بهخصوص در نظم و گسترش شبکههای جدید که باتوجهبه قدمت محلات و بافت فرسوده آن، میتوانست برای یکصدسال نظم فضایی منسجمی را برای شهر رقم بزند. طوریکه امروز مجبور نباشیم برای رفتن از میدان صیقلان به سمت گلسار و محلات این بخش از شهر از کوچهای کجومعوج به مسیر کناره رودخانه و به میدان گلسار راه گیریم.
خیابانی نیست که از همین میدان مرا به خیابان سعدی و معلم برساند مگر از کوچهای تنگ و باریک. خیابانی نیست که از بلوار کشاورز (استخر) و سرچشمه به بلوار شهدا (خیابان لاهیجان) و میدان زرجوب متصل شود و تأسفبار اینکه مجبوریم برای رسیدن به پل بوسار و مناطق گلسار و از آن طرف به فرودگاه و انزلی و سرحدات غرب گیلان از خیابان سعدی از کوچه باریکه فتحی عبور و گذر کنیم و….
نمونههای بسیار از ایندست را میتوان برشمرد که ذکرشان در این کوتاه میسر نیست. آن وقت برای شهری که چنین خفتبار از خیابانهای اصلی محروم است، چهار خیابان تأثیرگذار در شهر را در میدان مرکزی و اصلی به بهانه ایجاد پیادهراه میبندیم و عملا ارتباطات عمده شهر را بر روی محلات و نقاط اصلی آن مسدود میکنیم و مشکلی بر مشکلات شهر میافزاییم. پیادهراهها مکانی برای تفرج و گذران اوقات فراغت در فضاهایی تعبیه میشوند که هیچگونه آسیبی به روند و جریان تردد و ارتباطات درونشهری وارد نیاورند.
آیا ایجاد پیادهراه شهر، بدون درنظرگرفتن مسیرهای اصلی جانبی توجیهپذیر است؟ دستیازی و حذف خیابانهای اصلی شهر بر چه مبنا و اصولی به اجرا درآمده است؟ آیا تصمیمات خودمحور و خودسرانه میتواند در ایجاد چنین فضایی قابلقبول باشد؟ آیا نمیشد بهجای ایجاد چنین فضایی و یا صرف هزینههای گزاف در ایجاد سرویس بیفایده بیآرتی که بعدا برچیده شد و یا روگذرهای فلهای که حتی ۱۰ درصد از مشکلات و کمبود خیابانها و ترافیک شهر را حل نمیکند، نمیشد برای حفظ آبرو و اعتبار شهر، خیابانهای جدید احداث نمود؟ شهرهای پایدار و منسجم دارای بافت و کالبد توسعهیافته و ماندگاری هستند که همه عناصر درونی آن بهخصوص شبکههای ارتباطی همگی بانظم و ترتیب در کنار هم چیده شده، نظم فضایی منسجم و پایداری را رقم زدند که کمتر دستخوش تغییر میشود. اما در شهرهای ما بهخصوص شهر رشت هنوز به دنبال تغییر در ساختار شهر و محلات آن هستیم بهطوریکه کوچهها در جای عملکردی خیابان کارکرد یافتهاند.
اشاره کردم میشد در دهههای ۶۰ و ۷۰ باتوجه به قدمت بافت شهر در نقاط مرکزی و بهخصوص وجود باغ – منزل در محلات و نیز وجود اراضی باز در حواشی شهر که بهتدریج همچون آمیب بدان متصل میشدند، خیابانهایی چه بهصورت تعریضی و چه جدید ایجاد کرد. میشد زیرکوچه را از خیابان شریعتی به خیابان سعدی و با تعریض استادسرا به معلم و از طریق کوچه مستوفی به سبزهمیدان متصل کرد.
میشد از آفخرا بلواری به پارک محتشم کشید و از ابتدای خیابان لاکانی و از طریق خیابان ۱۷ شهریور به میدان حشمت راه یافت که در آن صورت با ایجاد چنین رینگی، پیادهراه میدان شهرداری و سبزهمیدان نیز توجیهپذیر مینمود. میشد بهموازات خیابان تختی، خیابان دیگری ایجاد کرد تا بار ترافیک این خیابان یکطرفه را تقلیل داد، و… و میشد در همین یک الی دو دهه اخیر مناطق و حواشی باز منطقه گلسار را سروسامان داد تا ساکنانش چنین در کوچهپسکوچههای زولبیایی آن سردرگم و گرفتار نشوند و…. .
اما همه این فرصتهای گرانبها و ارزشمند سوخته شد و به فنا رفت. حال مدیریت شهری چگونه میتواند مرا از صیقلان به گلسار، به سعدی به معلم و…. برساند؟ چگونه میتواند در کوتاهترین فاصله و در حداقلترین زمان من شهروند را به سرمنزل و به محل کارم هدایت کند؟ چگونه میتواند مشکل تردد و ترافیک در شهر را تقلیل و رفتوآمدها را تسهیل نماید؟ طبعا ایجاد و ساخت روگذرهای فلهای کارساز و حلال مشکل نیست. این غولهای بتنی نهتنها گرهای از گره کور تردد و ترافیک را حل نخواهند کرد؛ بلکه بر ساختار و سیمای شهر خدشه وارد کرده و باعث آزار بصری شهروندان نیز شده است.
سؤال من از مدیران شهری و تصمیمگیرندگان ایجاد چنین پروژههای بیحاصل این است که در ارزیابی و برآوردتان از نتایج حاصل چه بوده است؟ ایجاد روگذرهای یکطرفه در سهراه باهنر با آنهمه قطع درختان چنددهه که ترنمبخش محیط بودند و نیز روگذرهای حمیدیان، میدان امام حسین و بهخصوص روگذر بیمنطق بلوار رودباری با آن قوس خطرناک و اتصال آن در فاصله ۱۰۰ متری روگذر میدان گاز به بلوار بهشتی چیست؟
آیا هزینهکرد کلان این پروژهها میتواند بازخورد و نتیجه مثبتی ارائه دهد؟ تجربه روگذر جانبازان نمونه عینی چنین تصمیمات غلطی است که بعد از دهها سال هنوز نتوانسته مشکل ترافیک و نظم ترددی این محدوده را حل کرده و بدان نظم و نسق دهد. حداقل برای حل مشکل تردد در این سهراهیها، از تجربه زیرگذر خیابان رشتیان و یخسازی سود میجستید. شاید کارایی بیشتری میداشت و ضربهای به ساختار فضایی منطقه وارد نمیآورد. برای درمان یک درد بدخیم و یک معضل حاد نمیتوان مُسکن مقطعی تجویز کرد.
تصمیمات خودمحور و بدون مطالعه و بدون حداقل کسب نظر کارشناسانه عواقب ناگواری بر کالبد شهر وارد میآورد که به درآمدن از آن یا غیرممکن است یا مستلزم هزینههای بسیار که تبعا انتظار تأمین آن از عهده شهروندان خارج است. بیش از این شهر را گرفتار مشکل نکنید. در پیاده نمودن مسؤولیتتان صادق باشید و بر اساس این صداقت و همت قدمی اساسی و ماندگار بردارید. این شهر بسیار محروم و مظلوم است. نشاط و سلامت زندگی و آرامش سکونت در شهر را برای شهروندانش به ارمغان آورید. فردا مورد قضاوت قرار خواهید گرفت.