رشتِ عزیزم خیلی چیزها را از سر گذرانده و حتما زبان تیز مرا هم در حد چند خط تحمل خواهد کرد. ۱۲ دی را گذاشتند روزِ رشت، شهری که در تمام عکسها لبخندی زورکی دارد در حالیکه خیابانهایش حتی یک بارانِ سادهاش را تاب نمیآورند. این شهر به معنای واقعی کلمه بدهکار کسی نیست.
با اینحال روز ۱۲ دی، رشت را بزک میکنند در حالیکه همین شهر، ناخواسته مشغول فرسوده کردن شهروندان خود است. بزرگترین سرمایه رشت، نه جهان شهرِ غذا و خوراک، بلکه بالاتر از آن صبوری مردمش است و بزرگترین سوءاستفاده علیهاش هم همین است. رشت و مردم آن خیلی وقت است توسط چهرههایی آشنا، توسط فرزندان خودش و بعدا غریبهها مورد سواستفاده قرار میگیرد. وقت آن است که رشت و مردمش، صبوری را کنار بگذارند.
موج مهاجرت به رشت، افزایش پیدا کرده و با توجه به اینکه نژاد و نسل ما گیلکها خودخواسته در حال انقراض است؛ شاید اگر تدبیری نکنیم روزی به همین زودیها فرا برسد که رشت دیگر برای گیلک جماعت، دوستداشتنی نباشد.
رشتِ امروز به شهری تبدیل شده است که در آن ساختوساز جلوتر از فکر حرکت میکند، میلیاردها تومان از سرمایه شهروندان خرج ساخت پلهای عجیبی مانند تقاطع رودباری میشود. واقعا توسعهای که کیفیت زندگی مردم را اینطور به تمسخر گرفته و پایین بیاورد، اسمش توسعه است؟ یا فشار؟
شورای شهر که خود را برای تولدی دوباره و نامیمون، آماده میکند به نهادی واسطهای و فاقد خاصیت موثر بدل شده است. نهادی که همیشه میگوید عاشق رشت است اما بهجای گشودن مسیر توسعه، همچون دستاندازی عمل کرده و رشت را با همدستی دیگران در فقر و عقبماندگی مزمن نگه داشته است. شهرداری هم که همچنان به اداره کاریابی شبهات بیشتری دارد. باور دارم آنچه بر رشت گذشته است، باید بهعنوان درسی عبرتآموز پیشِ روی سایر شهرها قرار گیرد.
ما هم رشت را دوست داریم، اما دوستداشتنِ شهر با قربانیکردن آن فرق دارد. میخواهم بگویم شهری که زیر بار ترافیک، مهاجرت، برجسازی و فرسایش زیرساختها اینچنین خم شده، بیشتر از جشن به صداقت نیاز دارد. باید حرفهای آن را شنید و دست از لجبازی برداشت.
رشت میتوانست به شهری پیشرو تبدیل شود که میتواند نفس بکشد، اما مدام فشرده شد. میتوانست رشد کند، اما عقب نگه داشته شد. با همه اینها، مگر میتوان و مگر میشود اعتراف نکرد که رشت هنوز ناجوانمردانه زیباست.
زیباییِ سمجِ شهری که با وجود بیمهری هنوز زنده است، رنگ دارد و هنوز مردمش را وادار میکند از ته قلب دوستش بدارند. شهر ما اگر مدیرانی لایق داشت، امروز بهجای غوطهخوردن در عقبماندگی، الگوی زیستن بود.
معتقدم روزِ رشت، روزِ گفتن حقیقت است. رشت اگر برای مردمش ساخته نشود، هرچقدر هم بزک شود، شهر نخواهد شد. روزِ رشت، فقط برای جشن گرفتن نیست. برای پرسیدن است. اینکه این شهر را برای چه کسانی در حال ویران کردن و سپس ساختن هستید؟
رشت، این شهرِ ناجوانمردانه زیبا را دوست داریم. پس بیاییم برای آیندهای روشن، شهرمان را از تصمیمهای پشت درهای بسته، مدیران کم سواد، صندلیهای به ناحق اشغال شده، از پروژههایی که برای شهروند نوشته نشدهاند و از عادت خطرناکِ سکوت، پس بگیریم که آن روز، جشن واقعی ماست.