بیشک موضوع زباله در جامعه ما بیش از آنکه با یک موقعیت اخلاقی گره خورده باشد، یک وضعیت سیاسی است و هرگونه تغییری در آن با متهمکردن مردم و احساسیکردنشان بهجایی نخواهد رسید.
یقیناً برای حذف یا پاکسازی موقتی زبالهها از پیرامون خانه یا محلکار و . . . میتوانیم با تقویتکردن حس مسئولیت و عاملیتدادن به اطرافیانمان تغییرات لحظهای را ایفا کنیم؛ امّا مشکل زباله در کلانشهرها نیازمند تغییری مداوم در محیطزیست شهری است، تغییری که با شعار حل نخواهد شد.
تغییری که با متهمکردن مردم به بیتوجهی به محیطزیست حل نخواهد شد. این وضعیت بحرانی با راهحلهای فردی و اخلاقی حل نمیشود؛ بلکه مسئلهای عمیقاً سیاسی است. فاجعهای که دیر یا زود شهر ما را در زیر خود دفن خواهد کرد.
امروزه در کلانشهرها روزانه نزدیک به چهار الی هفت تن زباله جمعآوری میشود. چرا انواع برنامههای شهرداری مثل تبلیغات گسترده برای مصرف کمتر مواد زبالهساز، تفکیک زباله از مبدأ، تغییر نوع و اضافهکردن تعداد سطلهای زباله، ارائهی سطلهای بازیافت به آپارتمانها موفقیت چشمگیری دست پیدا نکرد؟
چرا نتایج این برنامهها چیزی جز ادامهی روند تولید بیشتر زباله و بالارفتن تعداد چالههای دفن زباله در اطراف کلانشهرها شد؟ چون عامل و مقصر تولید زباله مردم نیستند. بلکه تولیدکنندگان کالاها هستند که شعور عمومی و رفتارهای محیطزیستی مردم را ویران کردند.
مردم در گذشته پیرامون محیطزیست کنشهای اجتماعی مناسبی داشتند، رفته رفته ساختار و شرایط تولید زباله توسط صنایع، مقابل اخلاق محیطزیستی مردم ایستاد و مبارزه را آغاز کرد.
این شکلِ مصرف مردم نیست که تولید زباله میکند، بلکه بیشتر تولیدات صنایع کشور ما در کارخانه پیش از رسیدن بهدست مصرفکننده بهشکلی بستهبندی میشوند که از همان ابتدا چیزی جز زباله نیستند.
(مثال: زمانی که آبمعدنی میخرید، برای یک شرکت تولید آبمعدنی تفاوتی ندارد که شما این آب را میخورید یا با آن شستوشو میکنید و یا آن را دور میریزید. شما فقط یک آبمعدنی دریافت نمیکنید، در واقع یک لیتر آب بهعلاوهی یک بطریِ یک لیتری دریافت میکنید. درنتیجه هر بار دریافت آبمعدنی بهاجبار یک مازاد و پسماند غیرقابل استفاده نیز با خود بههمراه دارد که فارغ از درخواست مصرفکننده به وی تحمیل میشود.)
همواره با هرخریدی مقداری پسماند به شکل چیزی زائد که باید از شرش خلاص شد، به شهر تحمیل میشود؛ امّا فاجعه زمانی اتفاق میافتد که این صنایع نسبت بهشکل تولید و جمعآوری و بازیافت محصولاتشان هیچ مسئولیتی متقبل نمیشوند.
چراکه همواره سود بیشتر برای فروش محصول بهشکل انبوه در گرو کاهش هزینهی تولید است و انتخاب هر مادهی دیگری که هزینهها را افزایش و سود را کاهش دهد برای صاحبان صنایع احمقانه به نظر میرسد. بِنابراین بیجهت نیست که در دورافتادهترین روستاهای کشور هم با حجم انبوهی از بطریهای آب معدنی مواجهه میشویم.
چه باید کرد؟ راهحل ساده است، باید شرکتهایی تأسیس شوند که با هدف کاهش تولید مواد بستهبندی و استفاده از آن بهعنوان مواد ثانویه عمل کنند.
همزمان سازمان محیطزیست با حمایت مجلس، قانونی در راستای پسماندهای بستهبندی تصویب کند و براساس آن تولیدکنندگان موظف شوند مواد بستهبندی را پس از مصرف از مصرفکننده تحویل گرفته و برای جمعآوری و جداسازی جهت استفادهی مجدد برنامهریزی کنند.
با تصویب این قانون، دیگر شهرداریها در مقابل مدیریت پسماندهای بستهبندی تعهدی ندارند و مسئولیت جمعآوری، جداسازی و بازیافت پسماندهای ناشی از مواد مصرفی به تولیدکنندگان مواد بستهبندی واگذار میشود.
درحقیقت علامت بازیافت که تقریباً بر روی تمامی بستهبندیها در ایران چاپ میشود هویت مشخصی پیدا میکنند، حاوی دستورالعمل و الزام مشخصی برای تولیدکننده یا مصرفکننده در خصوص نحوهی جمعآوری و همچنین آیندهی این پسماندهای بستهبندیشده میشوند.
شرکتها و صنایع از آنجا که خود تنها مسبب تولید این همه زباله هستند، بدون شک بایستی خودشان هم مسئولیت وضعیت موجود را با جمعآوری، تفکیک و بازیافت پسماندهایشان بپذیرند.
با تغییراتی که شیوههای تولید جدید بر شیوهی مصرف ما ایجاد کردهاند، باید گفت که بسیار دور از انتظار است که سیاستگذاریهایی از جنس فرهنگسازی بتواند تغییری در شرایط موجود ایجاد کند.
امروزه ما بهعنوان مصرفکنندگان کالاها، به اجبار هرروزه با حجم عظیمی از زباله مواجه هستیم که برای ما نه تنها هیچ هستی مشخصی ندارند؛ بلکه همچون جسمی بیروح و جنازهای در حال پوسیدن، چیزی رنجآور شدهاند که به هرطریقی میخواهیم از شرّشان خلاص شویم.
جالب اینکه همواره اوّلین برخورد مدیران شهری با این اجساد بیروح چیزی جز دفنکردن آنها در گورهای دستهجمعی زباله نبوده است.
بِنابراین با توجه به همین هستیِ خواصگونهی زباله است که باید رفتار مردم را با زباله درک کرد و این نشان میدهد که حتّی انداختن زباله توسط افراد در طبیعت، خیابان یا داخل جوی آب نه یک وضعیتاخلاقی بلکه یک وضعیت سیاسی و نتیجهی ضروری همان شیوه تولید و مصرف پسماندی است که شرکتهای صنایع به ما تحمیل میکنند.
«دانشآموخته مطالعات شهری»
نظرات بسته شده است.